داستان دعای مظلوم از صد هزار برج می گذرد
وقتی سلطان علا ءالدین بالای شهر را به اتمام رسانید، به بهاءولد (پدر مولانا و از عرفای نامدار آن زمان) گفت: یک بار گرد باروی شهر آمده، تفرج فرمایید.
بهاءولد گفت: از دفع سیل و منع خیل، نیکوبنیادی نهادی و قلعه حصین ساختی، اما تیر دعای مظلومان را چه توانی کرد که از صد هزار برج می گذرد و عالم را خراب می کند.جهدی بنما و جهادی کن تا قلعه احسان و عدل برآوری و لشکر دعاهای خیر حاصل کنی که از هزاران حصار حصین بهتر است و امن عالم و امان خلق در آن است.
نگاهی به زندگی بهاءُالدّین وَلَد
بهاءُالدّین وَلَد، محمد بن حسین خطیبی بکری (۵۴۳–۶۲۸ق/۱۱۴۸–۱۲۳۱م)، معروف به بهاء ولد، سلطان العلما، عارف، واعظ، از مشایخ تصوف و گفته می شود که پدر جلال الدین محمد مولوی است. بهاءالدین تا مدت ها فقط به عنوان پدر مولانا جلال الدین رومی معروف شناخته می شد. اخبار مربوط به او از طریق ولد نامه یا ابتدا نامهٔ سلطان ولد، پسر مولوی که از سال ۱۲۹۱/۶۹۰ باقی مانده و شرح حال مولانا به قلم فریدون بن احمد سپهسالار و پدرش که از پیش از سال ۱۳۲۹/۷۲۹ بازمانده و عموماً تحت عنوان رسالهٔ سپهسالار شناخته می شود و شرح حال مبسوط مولانا، مناقب العارفین افلاکی در دو جلد شروع شده بوده است و قسمتی از رسالهٔ سپهسالار هم در آن وارد شده به دست ما رسیده است.هنگامی که بدیع الزمان فروزانفر در شرح انتقادی زندگی و آثار مولانا، مفصلاً دربارهٔ پدر مولوی، وارد سخن شد و به ذکر و توصیف مختصر تنها اثر او، معارف نیز پرداخت، افق تازه ای در تحقیقات مربوط به بها گشوده شد. بها در قونیه به بستر بیماری افتاد و روز جمعه ربیع الآخر ۶۲۸ در همان جا درگذشت. اگر وفات بهاء را ۶۲۸ بدانیم این دو سال ظاهراً نه با اقامت بهاء در قونیه و نه با مدت ارادت سلطان علاء الدین به بهاء مطابقت دارد. زیرا بهاء در بلخ که بود خبر هجوم تاتار به وی رسید؛ که بهاء از بلخ به مکه سفر کرد و از حجاز به روم رفت و در قونیه اقامت جست و مردم به زیارتش شتافتند و به وی ارادت پیدا کردند؛ بنابراین میان مهاجرت از بلخ تا آمدن به قونیه ده سال طول نکشیده که در ۶۲۶ به قونیه آمده باشد و پس از دو سال در ۶۲۸ فوت شده باشد.
آه مظلوم یعنی چه؟
یکی از مهمترین عواقب ظلم، آه مظلوم است، مظلومی که به وی ستمی جانی یا مالی و یا عرضی شود، و کسی را یارای کمک به خود نبیند و یا نتواند مظلومیت خود را افشاء کند، آنگاه قطرات اشک از چشمش جاری شود و بدون اینکه دست به اقدامی زند، گاه غروب شعاع خورشید به آسمان که نماد قدرت لایتناهی خداوند است، بنگرد و با اشک چشم و سوز دل بگوید: خدا!!!
همین کافی است تا بنیان ظالم را برچیند و چنان عبرتی به وی نمایان کند که ظلمت ظلمش دنیا را در برابر او ظلمانی گرداند.ای گنهکاران، ای کسانی که دست ستمتان بر مظلوم سنگینی می کند، کسانی که مال غیر را چون اموال خود می دانید و به اموال صغیر و یتیم ترحم روا نمی دارید، کسانی که حرمت مؤمنان و والدین و ارحام و بزرگان را می شکنید و ای بی عفتان هرز و شوخ چشمان رذل که نوامیس انسانها را به یغما می برید، آیا از آه بنیان کن مظلوم نمی هراسید!!!
امام باقر علیه السلام می فرمایند: وقتی پدرم امام سجاد علیه السلام در حال احتضار بود، مرا به سینه اش چسبانید، سپس گفت: فرزندم، تو را به آنچه پدرم به من آموخت و آنچه پدران ما حین ارتحال به فرزندانشان وصیت کردند، سفارش می کنم و آنگاه فرمود:
از ظلم به کسی که جز خدا کسی را ندارد بپرهیز.