دسته بندی ها

سیاست
جامعه
حوادث
اقتصاد
ورزش
دانشگاه
موسیقی
هنر و رسانه
علم و فناوری
بازار
مجله خانواده
ویدیو
عکس

جستجو در ساعدنیوز

جامعه /

حکایت های خواندنی ؛ داستان کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب 

یکشنبه، 29 مهر 1403
کد خبر: 413898
ساعدنیوز: در این بخش از مطالب ساعدنیوز داستان آهای بسیار جالب و آموزنده را مطالعه می کنید. برای خواندن این حکایات همراه ما باشید.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز، مولانا جلال‌الدین محمد بلخی مشهور به مولوی شاعر بزرگ قرن هفتم هجری قمری می باشد ملاقات وی با شمس تبریزی در سال 642 هجری قمری انقلابی در وی پدید آورد که موجب ترک مسند تدریس و فتوای وی شد و به مراقبت نفس و تذهیب باطن پرداخت. وی در سال 672 هجری قمری در قونیه وفات یافت.

انسانِ عاشق تشنه ی دیدار حق و حقیقت می باشد، اما دنیای مادی مانع دید وی می باشد. هر چه انسان به این دنیا بیشتر دل ببندد دیواری محکم تر بین انسان و حقیقت ایجاد می شود که برداشتن آن آسان نمی باشد و هر چه زمان بگذرد دیوار بلند تر و محکم تر می شود و شما ناتوان تر می شوید.

داستان حکایت کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب

بر کنار جوی آبی دیوار بلندی بود که یک فرد تشنه آنسوی دیوار نشسته بود و به آب دسترسی نداشت و حال زار و نزار و آشفتگی داشت.

فرد تشنه از دیوار خشتی می کند و در آب می انداخت و صدای آب شنیده می شد که برای فرد تشنه ، دلنشین بود و از شنیدن آن مست می گردید.

آب دلیل انداختن خشت را از تشنه لب پرسید، فرد تشنه لب می گوید که در این کار دو فایده وجود دارد و من از این کار دست بر نمی دارم.

فرد تشنه می گوید که اولین فایده این کار شنیدن صدای آب ( معشوق ) است ، که برای تشنگان مانند شنیدن نوای رَباب و همچنین مانند شیپور اسرافیل که در روز محشر، مُردگان را زنده می کند است.

و شنیدن صدای آب مانند رعد و برق در فصل بهار است که باغ ها از آن نقش و نگار می گیرند و یا مثل زمان زکات برای فقیر و یا پیغام نجات برای زندانی است.

فایده دیگر آن کَندن خشت است که به معبودم نزدیکتر می شوم و ارتفاع دیوار کم کم کوتاه می شود در نتیجه به معشوق نزدیکتر می شوم.

تا زمانیکه جسم خاکی ما از دنیای مادیات و صفات حیوانی افراشته شده باشد ، تقرّب به معشوق ازلی ممکن نیست و نمی توان بر آب حیات سجده کرد.

مولانا به نکته ی جالبی اشاره میکند: تا جوان هستی میتوانی این دیوار را خراب کنی وگرنه وقتی به دوران پیری رسیدی دیگر کندن خشت از دیوار به این راحتی امکان پذیر نیست. هم تو پیر و فرتوت شدی و هم اخلاقیات بد تو ریشه در تو دوانده و محکم تر شده و دیگر رهایی از آنها به این راحتی میسر نیست !

پس بجنبید که راه طولانی و زمان اندک است ...

شعر کامل "کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب"

بر لب جو بوده دیواری بلند

بر سر دیوار تشنهٔ دردمند

مانعش از آب آن دیوار بود

از پی آب او چو ماهی زار بود

ناگهان انداخت او خشتی در آب

بانگ آب آمد به گوشش چون خطاب

چون خطاب یار شیرین لذیذ

مست کرد آن بانگ آبش چون نبیذ

از صفای بانگ آب آن ممتحن

گشت خشت‌انداز از آنجا خشت‌کن

آب می‌زد بانگ یعنی هی ترا

فایده چه زین زدن خشتی مرا

تشنه گفت آبا مرا دو فایده‌ست

من ازین صنعت ندارم هیچ دست

فایدهٔ اول سماع بانگ آب

کو بود مر تشنگان را چون رباب

بانگ او چون بانگ اسرافیل شد

مرده را زین زندگی تحویل شد

یا چو بانگ رعد ایام بهار

باغ می‌یابد ازو چندین نگار

یا چو بر درویش ایام زکات

یا چو بر محبوس پیغام نجات

چون دم رحمان بود کان از یمن

می‌رسد سوی محمد بی دهن

یا چو بوی احمد مرسل بود

کان به عاصی در شفاعت می‌رسد

یا چو بوی یوسف خوب لطیف

می‌زند بر جان یعقوب نحیف

می‌زند بر جان یعقوب نحیف

فایدهٔ دیگر که هر خشتی کزین

بر کنم آیم سوی ماء معین

کز کمی خشت دیوار بلند

پست‌تر گردد بهر دفعه که کند

پستی دیوار قربی می‌شود

فصل او درمان وصلی می‌بود

سجده آمد کندن خشت لزب

موجب قربی که واسجد واقترب

تا که این دیوار عالی‌گردنست

مانع این سر فرود آوردنست

سجده نتوان کرد بر آب حیات

تا نیابم زین تن خاکی نجات

بر سر دیوار هر کو تشنه‌تر

زودتر بر می‌کند خشت و مدر

هر که عاشقتر بود بر بانگ آب

او کلوخ زفت‌تر کند از حجاب

او ز بانگ آب پر می تا عنق

نشنود بیگانه جز بانگ بلق

ای خنک آن را که او ایام پیش

مغتنم دارد گزارد وام خویش

اندر آن ایام کش قدرت بود

صحت و زور دل و قوت بود

وان جوانی همچو باغ سبز و تر

می‌رساند بی دریغی بار و بر

چشمه‌های قوت و شهوت روان

سبز می‌گردد زمین تن بدان

خانهٔ معمور و سقفش بس بلند

معتدل ارکان و بی تخلیط و بند

پیش از آن کایام پیری در رسد

گردنت بندد به حبل من مسد

خاک شوره گردد و ریزان و سست

هرگز از شوره نبات خوش نرست

آب زور و آب شهوت منقطع

او ز خویش و دیگران نا منتفع

ابروان چون پالدم زیر آمده

چشم را نم آمده تاری شده

از تشنج رو چو پشت سوسمار

رفته نطق و طعم و دندانها ز کار

روز بیگه لاشه لنگ و ره دراز

کارگه ویران عمل رفته ز ساز

کارگه ویران عمل رفته ز ساز

بیخهای خوی بد محکم شده

قوت بر کندن آن کم شده


پسندیدم دیدگاه ها

استخاره آنلاین
فال حافظ آنلاین
فال امروز یکشنبه 29 مهر
از سراسر وب
دیدگاه خود را ثبت نمایید
اکسپت فوری مقاله برای دوره دکتری
رونمایی از مادر جوان مجید صالحی بازیگر ایرانی ؛ مامان خانوم مهربون و محجبه
چاپ مقاله در مجله (ISI, SCOPUS, ISC, PUBMED و علمی پژوهشی) معتبر+ صفر تا صد+ ویدئو آموزشی
نگاهی به حال و هوای اتاق محل بستری حاج آقا محسن قرائتی هنگام عیادت چهره‌ی‌ سیاسی از ایشان؛ از عرض ارادت حسن روحانی تا دست نوازش محمد گلپایگانی+عکس
بازی فکری؛ اگه به هوشت مینازی و از نخبه‌هایی تو 4 ثانیه بگو «گیره‌ی دوم» کجا قایم شده
خلاقیت منحصربفرد هنرمند خوش ذوق در طراحی جوراب برای "عاشقان پفک" حماسه آفرید +عکس/ وقتی از تک تک سلولهای مغزت استفاده میکنی😂
ویرایش و ویراستاری متون انگلیسی
پایان نامه خود را چگونه به مقاله تبدیل کنیم؟
گشتی در بالکن با صفا مهراوه شریفی نیا بازیگر سریال کیمیا ؛ از گلدان های شمعدانی و چای تازه دم تا صندلی های چوبی قرمز رنگ
بهترین ترجمه با بهترین مترجم آنلاین + معرفی 8 پلتفرم برتر ترجمه