ساعدنیوز
ساعدنیوز

حکایت های خواندنی ؛ داستان عاشقانه بیژن و منیژه (عاشقانه ای جاودان در شاهنامه)

  پنجشنبه، 19 مهر 1403 ID  کد خبر 412322
حکایت های خواندنی ؛ داستان عاشقانه بیژن و منیژه (عاشقانه ای جاودان در شاهنامه)
ساعدنیوز: در این بخش از مطالب ساعدنیوز داستان آهای بسیار جالب و آموزنده را مطالعه می کنید. برای خواندن این حکایات همراه ما باشید.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز، داستان بیژن و منیژه شاهنامه فردوسی یکی از عاشقانه‌ترین و تراژیک‌ترین روایت‌های شاهنامه است. این داستان حماسی، ماجرای عشق بیژن، پسر گیو و منیژه، دختر افراسیاب را روایت می‌کند که در دل جنگ و دشمنی دو خاندان بزرگ رخ می‌دهد و به یکی از مشهورترین داستان‌های عاشقانه در ادبیات فارسی تبدیل شده است. در ادامه این داستان را به زبان امروزی و خلاصه تر قرار داده ایم امیدواریم از خواندن آن لذت ببرید.برای آشنایی بیشتر با این داستان زیبا و خواندنی، با ما همراه باشید.

داستان بیژن و منیژه شاهنامه

شبی تاریک و طولانی بود. آسمان، مانند چادری سیاه، روی زمین را پوشانده بود. من، فردوسی، از خواب بیدار شده بودم و نمی‌توانستم بخوابم. ذهنم پر بود از افکار و داستان‌های حماسی. به همسر مهربانم گفتم: "ای ماه روی من، خواب به چشمانم نمی‌آید. بیا شمعی بیفروزیم و شبی را به خوشی بگذرانیم. کمی موسیقی و شراب، شاید بتواند آرامم کند."

همسرم با مهربانی به من نگاه کرد و یک جام می آورد. او شروع کرد به نواختن چنگ. میوه‌های تازه هم کنار دستم بود. هر چه خواستم همسرم فراهم کرد و سعی کرد مرا خوشحال کند. اما ذهنم مدام درگیر داستان‌های قدیمی ایرانی بود، مخصوصاً داستان بیژن و منیژه. به همسرم گفتم: «می‌دانی، مدتی است که به داستان بیژن و منیژه فکر می‌کنم. دلم می‌خواهد بدانم که سرنوشت این دو نفر چه شد؟»

همسرم گفت: «من یک داستان قدیمی درباره بیژن و منیژه می‌دانم. اگر دوست داری برایت تعریف کنم.» من خیلی خوشحال شدم و گفتم: «لطفاً، برای من بگو. می‌خواهم بدانم که منیژه کی بود و چه اتفاقی برای بیژن افتاد؟» در پایان داستان، همسرم به من گفت: «این داستان را از کتاب‌های قدیمی خوانده‌ام. اگر تو بتوانی این داستان را به نظم درآوری، بسیار خوشحال خواهم شد.» من نیز قول دادم که این داستان را به نظم درآورم و آن را به نام تو ثبت کنم.

بعد از پیروزی کیخسرو بر توران، جشن بزرگی برپا شد. همه پهلوانان و بزرگان ایران در این جشن حضور داشتند. در همین جشن، یکی از مرزداران به دربار آمد و از مشکل بزرگی که گریبانگیر مرزهایشان شده بود، خبر داد. گرازهای وحشی به مزارع و باغ‌هایشان حمله کرده بودند و خسارت زیادی به آن‌ها وارد کرده بودند.

کیخسرو به همه پهلوانان دستور داد تا به کمک مرزداران بروند و با این گرازها مقابله کنند. بیژن، پسر گیو، داوطلب شد تا به تنهایی به جنگ این گرازها برود. گرگین میلاد، یکی از پهلوانان دیگر، نیز برای کمک به بیژن داوطلب شد.

بیژن و گرگین راهی مرزهای توران شدند. اما گرگین در نیمه‌های راه از ادامه دادن سربازمی‌زند و بیژن را تنها می‌گذارد، بنابراین بیژن به تنهایی با گرازها می‌جنگد و همه‌ آنها را می‌کشد و دندانهای آنها را جدا می‌کند تا به شاه نشان دهد. گرگین از عملش پشیمان می‌شود و از آنجا که از غضب کیخسرو می‌ترسیده تصمیم می‌گیرد نقشه‌ای بکشد.

گرگین به بیژن پیشنهاد داد که به یک جشن بزرگ که در توران برگزار می‌شود، بروند. او به بیژن گفت که در این جشن، دختر زیبای افراسیاب، منیژه، حضور دارد و بیژن می‌تواند او را به زنی بگیرد. بیژن به پیشنهاد گرگین علاقه‌مند شد و همراه او به سمت جشن رفت. آن‌ها به مخفیگاه نزدیک جشن رسیدند و بیژن به تنهایی به سمت جشن رفت. منیژه، بیژن را دید و شیفته زیبایی او شد. آن‌ها به همدیگر دل بستند.

عشق در دل هر دوی آن‌ها شکفته شد و به سرعت شیفته یکدیگر شدند. منیژه که از عشق بیژن مطمئن شده بود، با دایه‌اش نقشه کشید تا او را به قصر ببرد. دایه هدایای گرانبهایی را برای بیژن برد و پیام عشق منیژه را به او رساند. بیژن نیز که دل به منیژه باخته بود، با خوشحالی هدایا را پذیرفت و به جشن دعوت شد.

سه روز بی‌وقفه، بیژن و منیژه در کنار هم به جشن و پایکوبی پرداختند. در شب سوم، منیژه در غذایی که برای بیژن آماده کرده بود، داروی بیهوشی ریخت. وقتی بیژن بیهوش شد، او را به آرامی به اتاقی در قصر برد و در آنجا پنهان کرد.

اما راز این عشق به سرعت فاش شد. جاسوسان افراسیاب متوجه شدند که بیژن در قصر مخفی شده است. افراسیاب که از این خبر بسیار خشمگین شد، قراخان، یکی از سرداران وفادارش را مامور کرد تا بیژن را دستگیر کند.

وقتی قراخان به اتاقی که بیژن در آن بود رسید، او را بیدار کرد و به او گفت که باید به همراه او به نزد افراسیاب برود. بیژن که از این اتفاق بسیار ناراحت بود، ماجرا را برای افراسیاب تعریف کرد و گفت که به اجبار به توران آمده است و قصد خیانتی نداشته است. اما افراسیاب به حرف‌های او اعتنایی نکرد و دستور داد تا بیژن را در چاهی عمیق بیاندازند و دهانه چاه را با سنگ ببندند.

افراسیاب همچنین دستور داد تا منیژه را به شدت تنبیه کنند. او را از قصر بیرون انداختند و به او گفتند که باید هر روز به بالای چاه بیاید و شاهد عذاب بیژن باشد. منیژه که از این اتفاق بسیار ناراحت بود، هر روز به بالای چاه می‌آمد و برای بیژن غذا و آب می‌برد. او از گوشه‌ای از سنگ، غذا و آب را به داخل چاه می‌انداخت تا بیژن از گرسنگی و تشنگی نمیرد.

گرگین که به هدف شوم خود رسیده بود و بیژن را در چاه انداخته بود، به ایران بازگشت. او با چهره‌ای غمگین و چشمانی اشک‌آلود، به نزد کیخسرو رفت و ادعا کرد که بیژن در جنگ با گورخرها گم شده است. کیخسرو که بسیار به بیژن علاقه داشت، با شنیدن این خبر بسیار ناراحت شد و دستور داد تا گرگین را زندانی کنند. گیو، پدر بیژن، که از شنیدن این خبر بسیار غمگین شده بود، باور نمی‌کرد که پسرش کشته شده باشد. او همچنان امیدوار بود که بیژن زنده باشد و به زودی به ایران بازگردد.

کیخسرو که از اندوه گیو بسیار ناراحت شده بود، تصمیم گرفت تا با استفاده از جام جهان‌نما، که تصویری از تمام جهان را نشان می‌داد، به دنبال بیژن بگردد. او جام را برداشت و به دقت به آن نگاه کرد. پس از مدتی جستجو، بالاخره توانست بیژن را در چاهی تاریک و عمیق در توران پیدا کند. کیخسرو بلافاصله نامه‌ای به رستم، پهلوان نامدار ایران، نوشت و از او خواست تا بیژن را از چنگ دشمنان نجات دهد. در این نامه، کیخسرو به رستم اطمینان داد که او را در این کار یاری خواهد کرد.

رستم پس از دریافت نامه کیخسرو، با گروهی از پهلوانان دلیر ایرانی، راهی توران شد. آن‌ها برای اینکه بتوانند به راحتی وارد توران شوند، لباس تاجران و بازرگانان را بر تن کردند و وانمود کردند که برای تجارت به آنجا آمده‌اند.

رستم و همراهانش در توران غرفه‌هایی برپا کردند و به تجارت پرداختند. در همین حین، آن‌ها به طور مخفیانه به دنبال اطلاعاتی در مورد بیژن می‌گشتند. پس از مدتی جستجو، موفق شدند محل دقیق چاهی را که بیژن در آن زندانی شده بود، پیدا کنند.

منیژه که در بیابان سرگردان بود و به دنبال غذا برای بیژن می‌گشت، ناگهان به گروه رستم برخورد. او از زبان آن‌ها فهمید که آن‌ها ایرانی هستند و برای نجات بیژن آمده‌اند. منیژه با اشتیاق داستان خود را برای آن‌ها تعریف کرد و از گیو و رستم و کیخسرو پرسید.

رستم که از شنیدن این داستان بسیار خوشحال شده بود، اما می‌خواست از صحت حرف‌های منیژه مطمئن شود، وانمود کرد که به حرف‌های او شک دارد. سپس به منیژه یک مرغ شکم پر داد و از او خواست تا آن را برای بیژن ببرد. در همین حین، رستم انگشتر معروف خود را درون شکم مرغ پنهان کرد. او می‌دانست که اگر بیژن این انگشتر را ببیند، به او اعتماد خواهد کرد.

بیژن پس از خوردن مرغ، انگشتر رستم را پیدا کرد و بسیار تعجب کرد. او فهمید که این انگشتر متعلق به رستم است و به این ترتیب، به صحت حرف‌های منیژه پی برد. منیژه به نزد رستم بازگشت و با نشان دادن انگشتر، از او پرسید: «آیا تو همان رستم هستی که صاحب این انگشتر هستی؟» رستم که از صحت گفته‌های منیژه اطمینان حاصل کرده بود، به او گفت که نیمه‌شب به بالای چاه بیاید و آتش بزرگی بیافروزد. او قول داد که با دیدن آتش، به کمک بیژن خواهد آمد.

منیژه طبق قرار، نیمه‌شب به بالای چاه رفت و آتش بزرگی افروخت. رستم با دیدن آتش، به سرعت به سمت چاه رفت و سنگ بزرگی را که دهانه چاه را مسدود کرده بود، کنار زد. سپس طنابی را به درون چاه انداخت تا بیژن بتواند از آن بالا بیاید.

قبل از اینکه بیژن از چاه خارج شود، رستم از او سوگند گرفت که پس از آزادی، به جان گرگین نیفتد. اما بیژن با عصبانیت گفت که قصد دارد از گرگین انتقام بگیرد. رستم که نمی‌خواست بیژن به خاطر خشمش، کاری احمقانه انجام دهد، طناب را رها کرد و بیژن دوباره به درون چاه افتاد.

بیژن پس از چند لحظه فکر کردن، به رستم قول داد که از گرگین را نخواهد بخشید، اما به او فرصت خواهد داد تا توبه کند. رستم از این قول راضی شد و طناب را دوباره به درون چاه انداخت. بیژن با کمک طناب از چاه بیرون آمد. رستم منیژه را همراه چند تن از همراهانش به مکانی امن برد و سپس به همراه بیژن و دیگر پهلوانان، به سمت کاخ افراسیاب حرکت کرد. آن‌ها در یک حمله غافلگیرانه، به کاخ افراسیاب حمله کردند و کاخ را به آتش کشیدند. افراسیاب و سپاهیانش در این حمله شکست سختی خوردند. رستم و همراهانش پس از غارت غنائم فراوان، به سمت ایران بازگشتند.

بیژن و منیژه، همراه با رستم و پهلوانان دلیر ایرانی، پیروزمندانه به ایران بازگشتند. مردم ایران با شادی و استقبال گرم از آن‌ها پذیرایی کردند. بیژن، که زمانی اسیر بود، اکنون به عنوان یک قهرمان به کشور بازگشته بود.

کیخسرو، شاه بزرگ ایران، از شنیدن خبر نجات بیژن بسیار خشنود شد. او به گرمی از بیژن و منیژه استقبال کرد و به آن‌ها جایگاه شایسته‌ای داد. گرگین میلاد نیز که از سوی رستم بخشیده شده بود، به دربار بازگشت. کیخسرو با بخشش گرگین، نشان داد که او پادشاهی بخشنده و مهربان است.

کیخسرو منیژه را به عنوان همسر بیژن برگزید و به آن‌ها زندگی خوش و مرفهی بخشید. او به بیژن سفارش کرد که هیچ‌گاه به خاطر اتفاقاتی که در گذشته افتاده بود، منیژه را سرزنش نکند. کیخسرو همچنین هدایای گران‌بهایی به بیژن داد تا آن‌ها را به منیژه تقدیم کند و بدین ترتیب، عشق آن‌ها را جامه عمل بپوشاند.

داستان بیژن و منیژه، یکی از زیباترین و عاشقانه‌ترین داستان‌های شاهنامه است. این داستان نشان می‌دهد که عشق می‌تواند بر هر مانعی غلبه کند و حتی در سخت‌ترین شرایط، امید به زندگی را زنده نگه دارد.

2 دیدگاه

  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
سحر زکریا: من از مهران مدیری طلبی ندارم اگر میلیاردها پول به من بدهد با او کار نمیکنم/ از ترس مدیری حق نداشتیم مریض شویم شده بودیم عین اصحاب کهف (220 نظر) بهنوش بختیاری: آن چنان که فکر میکنید پولدار نیستیم من و همسرم مستاجر هستیم و حتی پول خرید یک خانه نداریم/ من حتی در خانه ام فرش هم ندارم! (170 نظر) (ویدئو) مازیار لرستانی: تنها کار تو دنیا که خیلی ازش خوشحالم مرد شدنمه/ چه دکوراسیونی داره خونش، آدم یاد خونه‌های نوستالژی دهه 60میفته (165 نظر) افسانه چهره آزاد: روزی که ازدواج کردیم به خانواده گفتیم از ما بچه نخواهید چون من و شاهرخ تصمیم داریم که هیچ وقت بچه دار نشویم با اینکه خیلی بچه‌ها را دوست دارم+فیلم (127 نظر) داریوش ارجمند: ببین شریفی نیا؛ من پاریس و لندن رو گشتم! بعد از بازی مالک اشتر پایم را در هیچ باشگاه بیلیاردی نگذاشتم می‌دانید چرا؟ چون آبروی امام علی (ع) روی کولم بود+فیلم (119 نظر) جشن تولد مجلل و شاهانه علی اوجی برای نرگس محمدی+عکس/تزئین زیبای کیک با توت فرنگی (102 نظر) شهاب حسینی: همین الان هم به من بگویند بازیگری بس است باید بروی در اسنپ کار کنی نه تنها طلبکار نیستم که به اندازه همه عمرم بدهکارم (79 نظر) جواد خیابانی : خاک بر سر من اگر بخوام با بردن اسم تو خودمو معروف کنم ، ما تو رو معروفت کردیم ، رسانه تو رو باد کرده (76 نظر) (ویدیو) الیکا ناصری: بارانِ سریال «گردن‌زنی»: دوست ندارم بگویند موفقیتم به خاطر جذابیت چهره‌ام است! (74 نظر) نفیسه روشن: در کشوری که خانه خدا آنجاست اعمال حج دارد کوه صفا و مروه دارد خانم جنیفر لوپز هم حضور دارد! +عکس (62 نظر) شیلا خداداد: لزوما دنبال این نبودم که زن فرزین بشم! من هیچ علاقه ای به خانه داری ندارم هیچوقت کار نظافت خانه انجام ندادم (51 نظر) شهربانو منصوریان : کارمند شهرداری هستم قبلا 300 هزارتومن حقوق می گرفتن الان 900 هزار تومن ؛ ته حسابم هم 500 هزارتومن پول دارم (51 نظر) رضا رویگری: 10، 12 ساله پسرمو ندیدم خارج از کشور/بابا بیایید دیگه من جز خدا هیشکیو ندارم، منو تنهام نذارید+ویدئو (51 نظر) الهام چرخنده: نشون به اون نشون که شهربانو منصوریان گفت من از بسیج ورزشکاری هستم من هم دو تا ربع سکه برای شما دادم از جیب خودم/ لال شده بودم عین مرده! من تهدیدت نمیکنم +فیلم (51 نظر) پاسخ جالب رهبر معظم انقلاب به سوال چالشی؛ حکم شرعی استفاده از ظروف به جای آلات موسیقی در عروسی‌ها توسط زنان و شنیده شدن توسط مردان چیست؟ (48 نظر)
تیتر امروز   
گلوریا هاردی: ساعد وقتی گرسنه هست اصلا تحمل نداره باید سریع غذا بخوره/ من غذاهای فرنگی بلدم اما الان بیشتر غذاهای ایرانی درست می کنم
اعتراض بازیکن استقلالی ملوان؛ سروش رفیعی باید اخراج می‌شد!/ قول می دهم جبران کنیم، شرمنده شدیم
طلسم آقای فوتبالیست شکست /گلزنی سروش رفیعی پس از 82 هفته
رژیم صهیونیستی از اختلاف کشورهای اسلامی سوءاستفاده می‌کند
عابدزاده: نمی‌خواستم در پرسپولیس مهمان چندهفته‌ای باشم +عکس/ باور نمی‌کنم علی پروین مخالف حضورم بوده!
تلاش نافرجام پلیس کره‌جنوبی برای ورود به دفتر رئیس‌جمهور
برلین: به دنبال راهی برای تعامل با تحریرالشام هستیم
لوموند: دمشق با توطئه امارات سقوط کرد
تذکر مجلس درباره افزایش حقوق کادر درمان وکارمندان وزارت کشور
انتقاد جمهوری آذربایجان از دخالت دیپلمات‌های غربی
ادعای البشیر: حقوق تمام طوایف را در سوریه تضمین خواهیم کرد
ترامپ: نتانیاهو فکرِ پس دادن 20 میلیارد دلار باشد
فلاحت‌پیشه: اسد دنبال دوری از ایران و جلب حمایت آمریکا و اسراییل بود / برخی نظامیان سوری، جاسوس اسراییل علیه ایران بودند
هشدار جدی دادستان کل به فیک نیوزها: امنیت روانی مردم را خدشه دار کنید مورد پیگرد قرار میگیرید
فال ابجد روزانه پنج‌شنبه 22 آذر 1403
منتخب روز   
10 طرح ناخن بخصوص با رنگ سال 2025، موکا موس نگاهی به کیک تولد دوطبقه شیدا یوسفی بازیگران خوش آتیه کشورمان با شن و ماسه جزیره هرمز/ هنر نزد ایرانیان است و بس! جدیدترین سکانس خنده‌دار جوکر، از احضار روح انیشتین توسط استاد رضا نیکخواه تا زکریای رازی😁/ فقط اونجاش که نعیمه‌رو ساکت میکنه مقایسه خودرو / مقایسه کامل جک S5 با هایما S7 سفر به دنیای سرعت و لاکچری با سوپراسپورت‌های بی‌نظیر و منحصربه‌فرد رضا گلزار/ ماشین‌های هوش‌پرانی که فقط میشه تو خواب و رویا دیدشون ویدیوی از انفجار وحشتناک انبار سوخت که 11 کشته و زخمی به جا گذاشت زهرچشم گرفتن 3 مرد جوان از زن تتوکار اشعار فارسی استاد شهریار؛ قسمت 1- پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند+ متن صوتی با صدای اشکبار و پراحساس استاد خدمات درمانی پرهزینه برای دهک‌های کم‌درآمد رایگان شد/ چگونه برای بیمه رایگان ثبت‌نام کنیم؟ نگاهی به لباس عروسی الگانت مهسا طهماسبی، دهه هفتادی جوکر در کنار همسر خوش قدوبالاش با دسته گل خوشرنگِ ترند/ چه پرنسسی شده تأثیرات بسیار مخرب و وحشتناک آلودگی هوا روی کودکان❗❗❗ خاندان اسد در یک قاب؛ کودکی بشار اسد در کنار پدر، مادر، خواهر و برادرانش + عکس