دسته بندی ها

سیاست
جامعه
حوادث
اقتصاد
ورزش
دانشگاه
موسیقی
هنر و رسانه
علم و فناوری
بازار
مجله خانواده
ویدیو
عکس

جستجو در ساعدنیوز

حوادث /

ماجرای قتل "مونا" از زبان خانواده قاتل/ از سقط جنین تا عقد با مرد سوری در ترکیه! 

دوشنبه، 18 بهمن 1400
کد خبر: 191547
ساعد نیوز:خانواده قاتل در حادثه قتل خانوادگی اخیر در اهواز که انتشار فیلم آن بازتاب‌ها مختلفی را داشت از ابعاد تازه‌ای از این ماجرا می‌گویند.

به گزارش سایت خبری ساعد نیوز به نقل از فارس، حادثه قتل خانوادگی اخیر در اهواز و انتشار فیلم آن امنیت روانی جامعه را نشانه گرفت و در گفت وگوی خبرنگار فارس با خانواده قاتل ابعاد تازه ای از ماجرا بیان می شود.

به راننده تاکسی که گفتم من را فلکه کسایی پیاده کند سرش را ۱۸۰ درجه سمت عقب ماشین چرخاند و گفت: فلکه کسایی چکار داری؟ گفتم: چطور مگه؟ و راننده با کلماتی شمرده که گویا احتیاط می کرد چگونه آن ها را به کار ببرد گفت: اگر بابت اتفاق دیروز می خواهی آنجا بروی به نظرم اگر نروید خیلی بهتر است، به هر حال حالا خانواده هر دو عصبی هستند و احتمال هر اتفاقی وجود دارد.

سعی کردم با صحبت های راننده مخالفتی نکنم و بیشتر شنونده باشم، وی نیز روایت خود را از اتفاقی که روز گذشته افتاد و همه را شوکه کرد بازگو کرد و گفت: به دروغ شایعه کردند دختری که به قتل رسید ترکیه فرار نکرده بود، این را اطرافیان قاتل می گویند که قاتل را تبرئه کنند، من احساس می کنم یک هفته پیش آن را در خیابان اصلی خشایار دیدم، اما چقدر شهر ما به حال خود رها شده است که هر کسی هر چه بخواهد توی روز روشن انجام می دهد هیچ کسی هم جوابگو نیست!

به دنبال خانواده قاتل و مقتول

راننده هنوز داشت داستان های مرتبط دیگری را تحویل گوش های بدهکار من می داد که به محل رسیدم؛ هنوز روبان زرد پلیس که محل جسد در فلکه کسایی را با آن احاطه کرده بودند به چشم می خورد؛ برای اینکه وقت را تلف نکنم سراغ چند خانم در فضای سبز اطراف فلکه رفتم و آدرس خانواده قاتل و مقتول را گرفتم.

در حال صحبت کردن با آن ها بودم که آقایی که به نظر می رسید پدر خانواده است از راه رسید و متوجه علت حضورم شد بلافاصله صحبت ما را قطع کرد و خطاب به من گفت: به ما ربطی ندارد خانم! بعید هم می دانم مراسم فاتحه خوانی گرفته باشند، صحبت وی را قطع کردم و گفتم: برای مراسم نیامدم، خبرنگار هستم و بابت گرفتن گزارشی آمده ام.

دلیل حضورم را که متوجه شد دستش را با حالت تاسف در هوا چرخاند و با لحن ملایم تری گفت: چه گزارشی خواهر من؟ روسیاهی نوشتن دارد یا وحشیگری که تن همه ما را لرزاند؟ و گویی که بخواهد سریع از شر من راحت شود با اشاره دست مسیری را که باید طی کنم تا به آدرس برسم را نشان داد، با این حال برای اینکه زودتر به محل برسم در حین گذر از خیابان اصلی و چند فرعی چند بار سراغ آدرس را رهگذران گرفتم و هر کسی یک طور ترس و وحشت خود را از اتفاقی روز گذشته ابراز می کرد.

هیچ کس در خانه مقتول نیست

هدف من ابتدا مصاحبه با خانواده مقتول (دختر ۱۷ ساله) بود اما به اذعان اطرافیان مادر خانواده بعد از قتل دخترش خانه را ترک می کند و به منزل پدری می رود، از طرفی بعد از اتفاقی که افتاد معلوم نیست کجا رفته اند و در خانه بسته است.

به همین دلیل مسیرم را تغییر دادم و سراغ آدرس قاتل را گرفتم، زیاد با خانواده مقتول فاصله ای نداشت وارد خیابان محل زندگی قاتل که شدم، چند بچه قد و نیم قد با فاصله کوتاهی حرف هایی را با هم رد و بدل می کردند که صحبت آن ها را قطع کردم و سراغ منزل سجاد (قاتل) را گرفتم، بلافاصله بدون اینکه پاسخ سوال من را بدهند به کودک دیگری که کنارشان بود گفتند: با شما کار دارد و آن کودک بدون اینکه علت آمدنم را بپرسد مثل برق وارد خانه شد و من که چیزی از این فعل و انفعالات متوجه نشدم یاد صحبت راننده تاکسی افتادم که من را به احتیاط کردن در این شرایط نصیحت کرد.

به همین دلیل فاصله خودم را با منزل مقتول حفظ کردم اما بعد از چند لحظه کوتاه خانمی جوان به همراه دو دختر جوان تر از خودش دم در خانه ظاهر شدند و خطاب به من گفتند: خانم با کی کار دارید؟ و من برای اینکه اعتماد آن ها را جلب کنم با لهجه محلی احوالپرسی کردم و بعد از آن با نشان دادن کارت خبرنگاری آن ها را دعوت به مصاحبه کردم.

اگر چه با همان رسم و رسوم عربی و محلی بنده را به داخل خانه دعوت کردند اما ترجیح دادم در کنار در منزل، ایستاده صحبت های آن ها را گوش دهم.

دوستان غزل ترکیه رفتنش را خبر دادند

مادر سجاد اینگونه داستان را شروع می کند: حدود چهار ماه گذشته غزل از منزل خارج شد، مثل همیشه که به خانواده پدرش و یا دوستانش سر می زد، هیچ کس به رفت و آمدش نه حساس بود و نه شک می کرد اما آن روز به خانه بازنگشت، نگران که شدیم سراغش را از خانواده اش گرفتیم آنجا هم نرفته بود، به دوستان، آشنایان و هر کسی که احتمال می دادیم ممکن است غزل آنجا رفته باشد گرفتیم اما خبری از غزل نبود، تا اینکه بعد از یک هفته به دوستان خودش اطلاع داد که در ترکیه است.

وی ادامه می دهد: نمی دانم کی و چطوری پای غزل به ترکیه رسیده است، تمام اطلاعاتی که از غزل دریافت می کردیم از طریق دوستانش است و هر بار که خبری می رسید پسرم می مرد و زنده می شد، خیلی تلاش کردیم کسی متوجه این قضیه نشود اما هر چه از نبودن غزل می گذشت اطرافیان بیشتر کنجکاو می شدند که عروس خانواده کجاست و چرا از آن خبری نیست.

مادر سجاد می گوید:غزل در زمان آشنایی با یک مرد سوریه ای باردار بود و چند روز قبل از اینکه خانه رو ترک کنه بچه سقط شد، وقتی من و مادرش گفتم چرا و چطور این بچه سقط شد جواب میداد دبه آب را بلند کردم و سقط شد.

از مادر سجاد سوال می کنم غزل با شوهرش مشکلی داشت؟ یا مثلاً به اجبار با هم ازدواج کرده بودند؟ وی پاسخ می دهد: اتفاقاً غزل و شوهرش خیلی همدیگر را دوست داشتند، نباید از حق بگذرم ارتباط غزل با ما هم خیلی خوب بود و با هم عروسش مثل خواهر بودند و هیچ اجباری در ازدواجشان وجود نداشت، ما هم برایش کم نگذاشتیم، برای دو پسرم یک شب عروسی گرفتم، با اشاره دست عروس دومش که هرازگاهی صحبت های مادرشوهر را تایید می کرد را نشانم داد.

غزل با مرد غریبه عقد کرد

مادر سجاد می گوید: خانه ما بزرگ است، بالای خانه دو واحد ساختم یکی برای سجاد و دومی برای آن یکی پسرم، مادرسجاد از من میخواهد وارد خانه بشوم و زندگی که برای غزل درست کردند را نشانم بدهد، می خواهد بگوید که به لحاظ زندگی همه چی را برای عروس ها فراهم کردیم.

جریان ترکیه رفتن غزل را می پرسم و وی توضیح می دهد: طبق صحبت هایی که غزل برای دوستانش کرده و به ما منتقل می کنند، با شخصی از طریق اینستاگرام آشنا می شود که این شخص اهل سوریه است، این مرد به غزل ابراز علاقه زیادی می کند این دختر را وابسته خود می کند تا آنجایی که غزل بابت این مرد زندگی خودش را رها کرد، به محض اینکه غزل به ترکیه می رود این مرد غزل را به عقد خودش در می آورد و زندگی جدیدی را شروع می کنند.

غزل که همه جوره به این مردسوری اعتماد کرده بود کم کم شروع به ارسال عکس های خود با آن مرد می کند، دوستانش که ما را در جریان تمام جزییات می گذاشتند پسرم هر روز بیشتر از دیروز کنترل خود را از دست می داد و نمی توانست بر اعصاب خود مسلط شود مخصوصاً که بازاری بود و اطرافیان چپ و راست غیرت و مردانگی وی را تحریک می کردند.

طعنه اطرافیان پسرم رو غیرتی کرد

وی ادامه می دهد: در محله و خیابان کمترین بحثی که بین بچه ها اتفاق می افتاد مستقیم و غیر مستقیم با طعنه، آبرو ریزی غزل را به رخ ما می کشیدند و بابت این مسأله بحث و دعوا کرده بودیم این در حالی است که همسایه ها کاملاً از شرایطی که اتفاق افتاده اطلاع داشتند اما به جای دلداری احساسات پسرم را تحریک می کردند.

خواهر سجاد صحبت های مادر را قطع می کند و می گوید: به نظرم ۱۷ سال سنی نیست که کسی بتواند درست تصمیم بگیرد، غزل گول خورده و تحت تاثیر صحبت های مرد سوری قرار گرفته وگرنه چه کسی زندگی خودش را ول کند و سراغ کسی دیگر می رود، تازه این مرد همه طلاهای غزل را برده بود.

از مادر سجاد سوال می کنم با چه ترفندی غزل را به ایران برگرداندند؟ می گوید: ما از طریق پلیس بین الملل اقدام کرده بودیم که فردی دختر ما را دزدیده و... اما خودِ غزل هم ظاهراً پشیمان شده بود و این اواخر خودش به پدرش گفت: بیایید من را به ایران بیاورید که بعد از آن پدر غزل و شوهرم تا ترکیه دنبالش رفتند و روز جمعه ظهر اهواز رسیدند.

پسرم به مرد سوری(همسر جدید غزل) ویس تهدیدآمیز فرستاده بود و او در جواب عکس های عروسی رو می فرستد و برای اینکه سجاد را عصبی کند گفته بود خودم به غزل گفتم بچه را سقط کند.

پسرم تهدید کرده بود غزل را می کشم برای همین پدر غزل و پدر سجاد در صدد مخفی کردن غزل تا تحویل آن به کلانتری بودند چرا که از تهدیدهای سجاد می ترسیدند و زمانی که غزل را تحویل شوهرش ندادند عصبانیت و تهدید سجاد دو چندان شد، برای همین روز یکشنبه غزل را سوار ماشین کردند تا ببرند و تحویل کلانتری بدهند اما از آنجایی که سجاد حرکات پدر و عمویش را زیر نظر داشت به اتفاق برادرش جلوی ماشین را می گیرند و غزل را از انها می گیرد که ظهر همان روز آن اتفاق افتاد و سجاد غزل را با قمه کشت.

به او گفتم خب سرش را با قمه زد! چرا سرش را محله به محله نشان این و آن داد؟ مادر سجاد پاسخ داد: در هر محله و خیابانی که به سجاد انگ بی غیرت زده بودند سر غزل را گَرداند تا مثلاً به همه گوید: من آدم بی غیرتی نیستم.

غزل یک پسر دارد

از مادر سجاد می پرسم غزل یک فرزند پسر دارد؟ و مادر با اشاره دست پسر بچه زیبا و دوست داشتنی را نشان می دهد که بلوز قرمز و شلوار یشمی بر تن داشت و می گوید: بله این پسرش است و من که با دیدنش قلبم مچاله شد ناخودآگاه وای ممتدی را زمزمه کردم اما زن عموی پسربچه با جمله «این پسرم است و من آن را بزرگ کردم» توجه ام را جلب کرد.

وی ادامه داد: من بچه دار نشدم، برای همین پسر غزل که به دنیا آمد همه جوره تروخشکش کردم، غزل هم کاری به کارم نداشت و بیشتر اوقات پسرش پیشم بود، این چند ماهی هم که مادرش نبود اصلاً دلتنگی نکرد و من از آن نگهداری کردم.

خبرنگار فارس، برای مصاحبه و شنیدن صحبت های خانواده های مقتول نیز تلاش کرد اما مادر مقتول به دلایل روحی خانه را ترک کرده و به منزل پدری پناه آورده و به این دلیل تاکنون در دسترس نبوده است.

قطعا وجود قانون مجازاتی که عفو و یا تخفیف مجازات را برای مواردی که مصداق قتل های این چنینی هستند از عوامل تشدید این معضل اجتماعی به شمار می روند و جرات تکرار را برای افراد بیش از پیش بیشتر کرده است.


13 پسندیدم 9 دیدگاه

استخاره آنلاین
فال حافظ آنلاین
فال امروز شنبه 03 آذر
از سراسر وب
دیدگاه ها
بازدیدکننده
3 سال پیش

واقعا ما در حد قضاوت دیگران نیستیم و قضاوت کردن کار درستی نیست اما اگر تمام این حرفها درست باشه خود خانواده دختره باید سردخترشونو میبریدن به اینجا نمیکشید .
پاسخ
عبدالله
3 سال پیش

اگر موضوع از فرار و ابرو ریزی شده برای سجاد و واقعیت داشته حق با سجاد هست که اینکارو کرد که تا ابد فکر و خیالش آروم باشه.
پاسخ
یکی از همه
3 سال پیش

تا قبل از این که این سطور رو بخونم دلم برای ان دختر میسوخت. چون مثل تمام مردم فکر میکردم بیگناه بوده!اما حالا که این وقایع رو شنیدم از نظر من نه یکبار که باید صدبار سرش بریده شود و سوزاندنش را هم بصلاح میدانم.واقعا شوهرش را نباید مجازات کنند چونکه عملی که این خدا لعنت کرده مرتکب شده سزایش همان کاری هست که شوهرش کرد.البته حالا که سجاد گیر است باید اقوام و اشنایانش کاره ناتمام را به هر صورتی که هست تمام کنند و ان مرد سوری را در هرکجای دنیا که هست بسزای عملش برسانند .همینطور ان چندنفره دیگری که در
پاسخ
بازدیدکننده
3 سال پیش

بایدسرسوری روقط میکردن
پاسخ
مریوان
3 سال پیش

بایدآن مردسوری راگشت چون باعث بدبختی این خانواده هاشد
پاسخ
بازدیدکننده
3 سال پیش

خوبش کرد
پاسخ
اوجی
3 سال پیش

خدایا خودت به هممون رحم کن از این بلاها دور کن 🙏
پاسخ
بازدیدکننده
3 سال پیش

خانم خبرنگار بند آخرش خیلی بد نوشتید... کسی که با این بی شرمی همسرش بهش خیانت میکنه و در تمام کوچه و محله و محل کارش آبروی براش نمی‌ زاره؛ تنها چیزی که براش میمونه انتقامه. اصلن دیگه ترسی از بعدش نداره که بخواد قانون مجازاتش کنه یا نه. می‌دونم الان همه میگن اگه هرکس بخواد قانون خودش اجرا کنه سنگ روی سنگ بد نمیشه. ولی خیلی خلاص بگم؛ بهتره یک سر به دادگاها بزنید ببینید چطور پرونده‌ای خیانت را می‌بندن. شماها بهتره جلوی این همه خیانتها با این همه جرات را بگیرید که جامعه داره به گند کشیده میشه...
پاسخ
سعید
3 سال پیش

باید اون مرد سوری رو هم مجازات میکردن.
پاسخ
دیدگاه خود را ثبت نمایید
حمایت قاطعانه رهبر معظم انقلاب از مردم در بحث خودرو؛ رهبری: کیفیت خودرو خوب نیست و مردم ناراضی‌اند؛ حق با مردم هست+ویدیو
اکسپت فوری مقاله علمی پژوهشی
بهترین ترجمه با بهترین مترجم آنلاین + معرفی 8 پلتفرم برتر ترجمه
شهره سلطانی، عمه خانم المیرا دهقانی در لحظه گرگ و میش: به خدا من تغییر جنسیت نداده‌ام؛ تا آخر عمرم همین هستم+عکس
تبدیل پایان نامه به مقاله
پذیرش و چاپ مقاله در مجلات خارجی ISI، SCOPUS، PUBMED، ISC
پذیرش تضمینی مقاله علمی پژوهشی
طرز تهیه میوه خشک روی شوفاژ و داخل فر/ چطور میوه‌های پاییزی را روی شوفاژ و یا داخل فرخشک کنیم بدون اینکه میوه سیاه بشه
چاپ مقاله در مجله (ISI, SCOPUS, ISC, PUBMED و علمی پژوهشی) معتبر+ صفر تا صد+ ویدئو آموزشی
خلاقیت خنده دار کارمند باهوش برای خوابیدن در اداره بدون اینکه کسی متوجه بشه+عکس/مغز تو رو باید طلا گرفت😂