چه خوشبخت اند آنانی که به پای هم پیر میشود نه به دست هم
کفش هم اگر تنگ باشد زخمی می کند، وای به حال روزی که دل تنگ باشد
دوستت دارم و این تمام حرف من است
تک تک ثانیه هایی که تو را کم دارم …
ساعتم درد، دلم درد، جهانم درد است …!
“تو” تکرار نمی شوی، این منم که دلبسته تر می شوم!
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
همیشه سکوت به معنای پیروزی تو نیست
گاهی سکوت می کنم تا بفهمی چه بی صدا باختی
تنهایی یعنی باران ببارد و تو به قدر دو نفر تنها قدم بزنی
با هم که قدم می زنیم حسودی اش می شود آفتاب، نه که هیچ گاه قدم نزده است با ماه
دستم را بگیر جیب ها گاهی عمق تنهایی را نمی فهمند
اگر قرار است برای چیزی زندگی خود را خرج کنیم
بهتر است آن را خرج لطافت یک لبخند یا نوازشی عاشقانه کنیم
گآھے یک دوست چنآن بآ دلت مے کند
کہ دلت بدجور
برآے دشمنت تنگ مے شود
کاش آدم ها عاشق نمی شدن
کاش عاشق ها آدم می شدن
ای کاش
توی قلبم نوشتم
ورود ممنوع
حالا که وارد شدی
خروج ممنوع
تمام آرزوی رود
به دریا رسیدنه
تمام آرزوی من
تصاحب نگاه تو
دلی که بشکند
فریادش
را نمیفهمی
ولی
نفرینش
به زمینت می اندازد
شک نکن
انتخاب آدم های اشتباه تو زندگیمون
مثله خونه ساختن رو یه ناحیه زلزله خیزه
از زمین لرزه مطمئنیم
ولی زمان دقیقشو نداریم
دختر است دیگر
با یک لحن سرد
دلش میگیرد
بیخیالِ زمین
حواستان جمعِ دلِ آدم هایى باشد که
شاید ناخواسته
روزى هزار بار می لرزانید و
عینِ خیال تان نیست
هر یک از لحظات زندگی ما همچون گوهری بی نهایت ارزشمند است که به هیچ وجه نمی شود روی آن قیمت گذاشت