به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز، اگر معشوقی به نامههای عاشقانه جواب میداد، زندگیاش متفاوت میبود. یا خسروپرویز اگر نامهای که پیامبر مسلمانان فرستاده بود را پاره نمیکرد و به آن پاسخ میداد، تاریج جهان، ادیان، خاورمیانه و سرنوشت مسلمانان و ایرانیان دیگرگون میشد.
فیدل کاسترو، رهبر فقید کوبا، که در طول حیاتاش به قدرت رسیدن 10 رئیس جمهوری ایالات متحده را دید وقتی دوازدهساله بود به فرانکلین روزولت رئیس جمهوری آمریکا نامهای نوشت. او نامه را با عبارت «دوست خوب من، روزولت» شروع کرد و از او خواست اسکناسی 10 دلاری برایش بفرستد. فیدل نوجوان با اینکه زبان انگلیسیاش ضعیف بود، اما با جسارت و اعتمادبهنفس از شخص اول آمریکا درخواست کرد. این نامه در ماه نوامبر سال 1940 به کاخ سفید رسید اما رئیس جمهوری هیچوقت ان را ندید.
تاریخنگاران نامهای که آلبرت انیشتن در سال 1939 نوشت و برای فرانکلین روزولت رئیس جمهوری آمریکا ارسال کرد را یکی از مهمترین نامههای تاریخ میدانند. انیشتین به فرانکلین هشدار داد آلمانیها در حال ساخت بمبی قدرتمند هستند. او پیشنهاد کرد آمریکا نیز برای مقابله با تلاشهای هستهای آلمان فعالیتهایش را در این زمینه شروع کند. انیشتن نوشتن و ارسال این نامه را بزرگترین اشتباهاش دانست.
اما نامهنگاری که شیوهای برای برقراری ارتباط و تبادل نظر است گونهی ادبی جذابی است. شاید بتوان نامهنویسان چیرهدست را ادیبان ناشناخته و مهجور دانست که به خوبی میتوانند احوالاتشان را برای دریافت کننده نامه شرح دهند.
نامه البته شان دیگری هم دارد: ابراز عشق و علاقه. در پستوها، ته گنجهها، لای کتابچههای یادداشت، در فایلهای دخیره شدهی کامپیوتری و … میتوان آثار و بقایای نامههایی را یافت که عاشقان دلسوخته برای معشوقان نوشتهاند که برخی ارسال شده و تعدادی هم ماندهاند. اگر نویسندگان و دریافتکنندگان نامهها آنها را منتشر کنند شاید بهتر از نوشتههای لامارتین، شاعر و نویسندهی فرانسوی، باشند. اما نباید بدبهدل راه داد، چون نمونههای خوبی از نامههای عاشقانه برخی از نویسندگان، شاعران، ادبا، نمایشنامهنویسان و … ایرانی و خارجی – احمد شاملو، آلبر کامو، غلامحسین ساعدی، ناظم حکمت، ژان پل سارتر، چخوف، پابلو نرودا، جلال آل احمد، علی شریعتی، نیما و نادر ابراهیمی – که به معشوقان و همدلانشان نوشته و ارسال کردهاند، جمعآوری و منتشر شده که در این مطلب معرفی میشوند.
احمد شاملو شاعر، روزنامهنویس، فرهنگنویس، پژوهشگر و مترجم نامدار، زندگی پرفراز و نشیبی داشت. او در خانوادهای نظامی به دنیا آمد. به اقتضای شغل پدرش، دوران دبستان و دبیرستان را در شهرهای رشت، سمیرم، اصفهان، آباده، شیراز، خاش، زاهدان، مشهد، بیرجند، تهران، گرگان و ترکمن صحرا گذراند.
شاملو در سال 1326، پس از پشت سر گذاشتن تجربهی زندان در شهرهای تهران و رشت، در 22 سالگی با اشرف الملوک اسلامیه ازدواج کرد. پس از گذشت یک دهه، او بعد از جدا شدن از همسر اول در سال 1336 زندگی مشترک را با طوسی حائری آغاز کرد. این وصلت دولت مستعجل بود و پس از چهار سال به جدایی انجامید. سه سال بعد، آشنایی و ازدواج با آیدا در سال 1343 نقطهی عطفی در زندگی شاملو بود و او را از دربهدری نجات داد. شاعر، در گفتوگو با مجلهی فردوسی گفت: «هر چه مینویسم برای اوست و به خاطر او. من با آیدا آن انسانی که هرگز در زندگیام پیدا نکرده بودم، یافتم.»
شاملو در طول 39 سال زندگی مشترک، نامههای عاشقانهی زیادی برای آیدا نوشت که در این اثر گردآوری شده است. در بخشی از کتاب «مثل خون در رگهای من / نامههای شاملو به آیدا» که توسط نشر چشمه منتشر شده، میخوانیم:
«زندگی را می طلبم. شور زندگی در من فریاد می کشد… آه اگر واقعا کنار من بودی!… تو همزاد من هستی… به من بنویس تا یقین داشته باشم که تو هم مثل من در انتظار آن شب های سفیدی…»
فروغ فرخزاد شاعر شناخته شده در خانوادهای سنتی و زیر نظر پدری سختگیر و نظامی رشد کرد. او که روحی سرکش و یاغی داشت بر شعرا، نویسندگان، هنرمندان و خلاصه روشنفکران همنسلاش تاثیرها گذاشت. فروغ دخترک جذاب، دوستداشتنی و شیطان که دلبستهی پرویز شاپور یکی از اقوام مادرش شده بود، نامههای عاشقانهای سرشار از مهر و علاقه برای دلدارش نوشت که روند مجذوب شاپور شدن و تغییر خلق و خوی شاعره را نشان میدهد. نامههای عاشقانه فروغ فرخزاد سالها بعد از مرگاش با تلاش عمران صلاحی و کامیار شاپور جمعآوری و در کتابی به نام «اولین تپشهای عاشقانه قلبم» منتشر شد.
در بخشی از کتاب «اولین تپشهای عاشقانه قلبم» که توسط نشر مروارید منتشر شده، میخوانیم:
«اگر بگویم حالم خوب است دروغ گفته ام چون سرگردانی روح من درمان پذیر نیست و من میدانم که هرگز به آرامش نخواهم رسید…در من نیرویی هست…نیروی گریز از ابتذال…و من به خوبی ابتذال وجود و زندگی را احساس میکنم و میبینم که در این زندان پابند شده ام.»
نامههای عاشقانه که در طول 12 سال ارسال و گردآوری شده بود در این کتاب منتشر شدهاند.
ناظم حکمت شاعر و نمایشنامهنویس برجسته و کمونیست پیش از آنکه دلباختهی خدیجه پیرایه شود دو ازدواج ناموفق را پشت سر گذاشته بود. همسر دوماش را در مسکو گذاشته و به استانبول برگشته بود. ناظم به قدری در دریای عشق غوطه خورده بود که معشوق را بانوی موطلایی نامید. مدتی از آشنایی آنها نگذشته بود که شاعر و نمایشنامهنویس شناخته شده به خاطر انتشار دفتر شعری به زندان افتاد. نامهنگاریشان شروع شد. یک سالونیم بعد بالافاصله پس از آزاد شدن حکمت آنها ازدواج کردند. هنوز دوران خوش ماه عسل تمام نشده بود که نمایشنامهنویس به 15 سال حبس محکوم و به زندان بازگردانده شد. نامههای عاشقانهای که در طول 12 سال ارسال شده بود در چمدانی کهنه در گوشهی ناپیدای انباری خانه پنهان شد. پسر پیرایه سالها بعد از مرگ مادر چمدان را پیدا کرد. بعد از خواندن نامههای عاشقانه به فرجام تلخ زندگی مادر و همسر مشهورش پی برد و نامهها را منتشر کرد.
در بخشی از کتاب «ناظم حکمت در قلب پیرایه / نامهها و عاشقانههای بانوی گیسو حنایی» که با ترجمهی یاسمن پوری توسط نشر سنگ منتشر شده، میخوانیم:
«پیرایه بیشتر شبها خواب به چشم نداشت. به خوابیدن تظاهر میکرد، اما خوابش نمیبرد. شبها که همهی اهل خانه در خواب بودند، یاد ناظم سر برمیآورد. یکی از همان شبها که باز چمدان چوبیاش را باز کرده بود، نامهای را دید که زیر چمدان گیر کرده بود.»
دست کم باید چهل سال از مرگ کامو میگذشت تا نامههای عاشقانه او منتشر شود و اهل کتاب را حیرت زده کند.
همه فکر میکردند آلبر کامو نویسنده، فیلسوف و متفکر فرانسوی که رمانها و رسالههای فلسفی درخشانی نوشته و جایزهی نوبل ادبی را به دست آورده مردی درونگرا و بیاحساس است که نمیتواند ابزار احساسات کند. اما دست کم باید چهل سال از مرگاش میگذشت تا نامههای عاشقانهای که برای ماریا کاسارس معشوقاش نوشته بود منتشر شود و اهل کتاب و مطالعه، منتقدان را حیرت زده کند. نثر کامو در این نامهها به اندازهای پاکیزه و جذاب است که مثل رمان میتوان خواندشان. البته نامههای عاشقانهی ماریا کاسارس، زنی متکی به خود که زیر بار قید و بند نمیرفت، برای مردی سل گرفته، مضطرب و دلنازک خواندنی است. با مطالعهی بدهبستان آن دو در نامههای عاشقانه، درد نرسیدن به آرزوهایشان را میتوان حس کرد.
در بخشی از کتاب «خطاب به عشق» که با ترجمهی زهرا خانلو توسط نشر نو منتشر شده، میخوانیم:
«ماریا عزیزکم، تلفن که میزدم به خانه ات، امیدوار بودم ببینمت. اما دیگر فرصتش را ندارم. این نامه را بین دو قرار برایت می فرستم. البته منظور خاصی ندارم، اما حدس می زنم امشب که برمی گردی پیدایش می کنی و آن وقت به من فکر می کنی.»
علی شریعتی جوانی یکلاقبا، دربهدر و ندار که در دانشگاه فردوسی مشهد درس میخواند با دختری به نام پوران شریعت رضوی ازدواج میکند و تا بجنبد و بخواهد خود را جمع و جور کند سر از پاریس سرد درآورد تا در مدرسهی جامعهشناسی دانشگاه سوربن تحصیل کند. اینطور بود که او در انتهای دههی سی شمسی، سال 1338 تا 1339، یک سال دور از همسرش بود. در این مدت علی از پاریس نامههایی به برای پوران در مشهد میفرستاد که سرشار از عشق، غم غربت، تحمل تنهایی و مواجهه با فرهنگی جدید و غریب بود. او که 26 ساله بود به پشتوانهی آموزههای پیشین، ترجمهی دو کتاب و نوشتن انبوهی مقاله در مهمترین روزنامهی کشور – خراسان – دستپاچه، ذوقزده، وحشتزده و زمینگیر نشد. این کتاب در نتیجهی گردآوری و تنظیم نامههای عاشقانهی جوانی است که یک سال از معشوق دورافتاده و دلتنگ است.
در بخشی از کتاب «برسد به دست پوران عزیزم…» از بهترین نامههای عاشقانه نویسندگان که توسط نشر آبان منتشر شده، میخوانیم:
«بزرگترین رنجها قادر نیست سکوت و تحمل را از من بگیرد اما کوچکترین ناگواری هم تا آتشی در من بپا نکند از من دستبردار نیست. اجازه بده رنجهایی را که چندین روز بود خفته بودند و باز امشب بیجهت در روحم بیدار شدند با ایت چند خطی که برای اولینبار به تو مینویسم بتوانم خاموش کنم.»
نادر ابراهیمی در طول نزدیک به شش دهه کار حرفهای در نویسندگی، فیلمسازی، تدوین و فیلمنامهنویسی یگانه بود. او در ترانهسرایی، ترجمه و روزنامهنگاری هم تجربهاندوزی کرد اما بیشتر از همه در نامهنویسی عاشقانه موفق بود. ابراهیمی بین سالهای 1363 تا 1365 در حین تمرین خطاطی وقتی بوی دوات و صدای غژغژ قلم اتاق را پر میکرد نامههایی عاشقانه و مالامال از صداقت، روشنی و سادگی به خط نستعلیق برای همسرش نوشت. او در این نامهها علاوه بر بیان عاشقانه به مسائل، ریزهکاریها و ظریفههای زندگی مشترک پرداخته که میتواند راهگشای جوانان باشد.
در بخشی از کتاب «چهل نامهی کوتاه به همسرم» از بهترین نامههای عاشقانه نویسندگان که توسط نشر روزبهان منتشر شده، میخوانیم:
«عزیز من! مدتیست میخواهم از تو خواهشکنم بپذیری که بعضِ شبهای مهتابی، علیرغم جمیع مشکلات و مشقات، قدری پیاده راه برویم – دوشبهدوشِ هم. شبگردی، بیشک، بخشهای فرسودهی روح را نوسازی میکند.»
نوشتن از عشق و به تصویر کشیدن قلمرو آن در قصهها، رمانها و بهطور کلی نوشتههای نویسندگان و شاعران جهان متداول است. آنها به کرات به این موضوع پرداخته و آثار خواندنی خلق کردهاند. اشعار لامارتین، نویسنده و شاعر فرانسوی، رمانهای «اما» و «غرور تعصب» از جین آستین، «پرنده خارزار» از کالین مک کالو، «عشق در سال وبا» از گابریل گارسیا مارکز و … از این جمله هستند. اما در ادبیات ایران به ندرت به این موضوع پرداخته شده است. یکی از کسانی که شهامت کرده نامههای عاشقانهای که برای همسرش نوشته را جمعآوری کرده، نیما یوشیج شاعر و پدر شعر نو است. او در نامههای لطیف و سرشار از عشق کلماتی که از عمق احساس و روحاش تراوش میکردند را روی کاغذ آورد و برای عالیه همسرش فرستاد.
در بخشی از کتاب «نامههای عاشقانهی نیما» از بهترین نامههای عاشقانه نویسندگان که توسط نشر بازتابنگار منتشر شده، میخوانیم:
«عزیزم! قلب من رو به تو پرواز میکند. مرا ببخش! این جرم بزرگ که دوستی است و جنایتها به مکافات آن رخ میدهد چشمبپوشان. اگر به تو عزیزم خطاب کردهام، تعجب نکن.»
مجموعه نامههای پر مهر این زوج نویسنده، ترکیبی از تسلط ادبی و شور جاری، در رابطهی عاشقانهشان است. کتاب اول و هر دو بخش کتاب دوم، شامل نامههایی است که سیمین و جلال در مدت سفر دانشور به ایالات متحده با هم رد و بدل کردهاند. کتاب سوم اما نامههایی است که این زوج در سفرهای کوتاهشان برای همدیگر نوشتهاند. این نامهها علاوه بر اینکه فضای شخصی آنها را نشان میدهند، چون در طول سفر نوشته شدهاند، مثل سفرنامه هم عمل میکنند.
در بخشی از کتاب نامههای جلال آلحمد به سیمین دانشور که توسط نشر نیلوفر منتشر شده، میخوانیم:
«جلال: عزیزدلم سیمین… الان از سر ساختمان برگشتهام. مبارکت باشد درها را بردم بالا و تا من آنجا بودم سهتایش را کار گذاشتند.
سیمین: وقتی فکر میکنم که تو داری برای استقرار خودمان تلاش میکنی و خانه میسازی، هم دلم میگیره و هم دلم از لذت آب میشود.»
غلامحسین ساعدی نویسنده و روانپزشک، قصهنویس و نمایشنامهنویس نامی ایرانی که نقشی اساسی در تحول داستاننویسی و نمایشنامهنویسی ایران ایفا کرد به دختری دلباخت که طاهره کوزهگرانی نام داشت. گوهرمراد که به معشوق نرسید، نامههای عاشقانهای برای همدلاش نوشت که در کتابی به نام «طاهره، طاهره عزیزم» منتشر شد. ساعدی در این نامههای سرشار از عشق از تنهایی و مهر و علاقهاش به معشوق مینویسد اما پاسخ طاهره، در کمال تعجب، سکوت است.
در بخشی از کتاب «طاهره، طاهره عزیزم» که توسط نشر مشکی منتشر شده، میخوانیم:
«طاهره ی عزیزم – سلام این نامه را که می نویسم، آرامش لذت بخشی دارم و مثل ساعات آشتی و دوستی مان، احساس می کنم که با هم مهربان هستیم و هم دیگر را بخشیده ایم- و بی توجه به دیگران تنها از خودمان حرف می زنیم. من این جوری را خیلی دوست دارم. دفعه ی اول نبود که تو با مهربانی با من خداحافظی می کردی. اما دفعه ی اول بود که حس می کردم. آسوده ام، راحت ام و آرامشی که دارم لذت بخش است.»