مادر محمدرضا پهلوی: یک روز رئیس خدمه کاخهای سلطنتی به من گفت قربانت گردم، این درسته که شهبانوی مملکت دوستپسر داشته باشه و اونو با خودش به داخل کاخ بیاره؟
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز، شاه پس از ازدواج با فرح دیبا که دختری بیاصل و نسب بود و به لحاظ تبار، با همسران قبلی وی تناسبی نداشت راه را برای خیانتها و هرزهگردیهای خود هموارتر دید. فرح هم که از ابتدا در یک خانواده بی قید و بند بزرگ شده بود و رعایت شرع برایش معنی و ارزش خاصی نداشت این وضعیت او را نیز به واکنش متقابل و ارتباط بیشتر با مردانی از حلقه دوستان خود واداشت.
از قدیمیترین دوستان ایام تحصیل فرح در پاریس فریدون جوادی بود. به دنبال فرح، جوادی نیز به دربار راه یافت. جوادی دوست سفر و حضر فرح بود.
درست است که شهبانوی مملکت دوستپسر داشته باشد؟
ملکه مادر معتقد بود فرح «عمداً و عالماً کاری میکرد که به محمدرضا لطمه بخورد.» در ادامه روایتی خواندنی از تاجالملوک مادر محمدرضا پهلوی در این باره میخوانید:
«یک بار آقای صاحباختیار (عباسعلی یعقوبی) رئیس خدمه کاخهای سلطنتی با ترس و لرز و هزار، اما و اگر و ببخشید و جایی نگویید و اینگونه مقدمات گفت: قربانت گردم، آیا این درست است که شهبانوی مملکت دوستپسر داشته باشد و او را با خود به داخل کاخ بیاورد؟ البته ما میدانستیم که فرح با فریدون جوادی قاطی شده است، اما نه اینکه او را به کاخ بیاورد!
انتقامجویی تا آخرین نفس
اردشیر زاهدی که خود یکی از رجال رژیم پهلوی بود از فساد فرح پهلوی در کتاب خاطراتش مینویسد: «یکی از دوستان صمیمی شهبانو هم در ایران جا مانده بود و علیاحضرت بیم آن داشتند که او بهدست انقلابیون بیفتد و اعدام شود. این فرد آقای فریدون جوادی بود که اعلیحضرت از او متنفر بودند و همیشه بین ایشان و شهبانو بر سر این شخص دعوا بود. شاه او را بچهخوشگل مینامید و همیشه به شهبانو میگفت که خوب است این بچه خوشگلها را از دور خود دور کنید، اما شهبانو اهمیتی نمیداد و از فریدون جوادی حمایت میکرد. واقعیت این است که از سال 1353 یا 54 به بعد که اعلیحضرت پای دختر سرلشکر آزاد را به کاخ باز کرد، شهبانو برای مقابله به مثل و انتقامجویی از شاه با افرادی مانند فریدون جوادی رفتوآمد میکرد. فریدون جوادی موفق به فرار از ایران شد و به آمریکا آمد و در نیویورک موقعی که شاه در بیمارستان بستری بود خودش را به شهبانو رساند و باعث عذاب و ناراحتی شاه در آن روزهای آخر عمر شد.»