این نویسنده و نمایشنامهنویس اتریشی در 6 دسامبر سال 1942 در گریفن اتریش متولد شد. وی از سن دو سالگی حدود چهار سال به همراه مادر و ناپدریاش در آلمان شرقی زندگی کرد و بعدها به گریفن برگشت. پیتر هانتکه در رشته حقوق به تحصیل پرداخت و بعد به سمت ادبیات رفت.
پیتر هاندکه در سال 2019 برنده جایزه نوبل ادبیات شد و این انتخاب آکادمی نوبل اعتراضات و انتقادهای بسیاری را به دنبال داشت، چرا که معتقد بودند او در دوران جنگ بوسنی از نیروهای صرب حمایت کرده است. هاندکه در سال 2009 نیز جایزه فرانتس کافکا را دریافت کرد. پیتر هانتکه (Peter Handke) سبک خاص خود را در نویسندگی دارد. نکته مشترک بین اغلب آثار او به تصویر کشیدن واقعیت است، آنچه که هست و آنچه که میشود. او در داستانهای خود به ستیز و رویارویی با قواعد رایج زمان خود میپردازد.
این اثر از زبان پسری به نگارش در آمده است که میخواهد درباره زندگی و مرگ مادرش بنویسد. او پیتر هانتکه نام دارد، نویسندهی توانا و نامآشنای اتریشی که با نوشتن این کتاب تصمیم میگیرد بخشی از احساسات، خوشیها، اندوهها و حقایق ناگفته توسط مادر خودش و بسیاری از مادران دیگر، که طعم تلخ زندگی را در شرایط اسفناک جنگ جهانی دوم، سلطهجویی نازیها و شرایط غمبار بعد از جنگ جهانی دوم چشیدهاند، به جهانیان بشناساند. هانکه در این نوشتار نه چندان طولانی تلاش میکند هرچه را که از مادرش به یاد دارد بر روی کاغذ بیاورد. مادر او زنی بود که زندگی پرفراز و نشیبی را از سر گذرانده بود و این سختیها سایه خود را بر زندگی هانتکه نیز انداخت به طوری که مادر در نهایت، دشواریهای زندگی را تاب نیاورد و تصمیم گرفت از صحنه روزگار محو شود، پس با خوردن چند قرص خوابآور به زندگی خود خاتمه داد اما این کار او باعث شد تا تاثیری ژرف و وصف ناشدنی بر قلب و روان هانتکه بگذارد تا جایی که بازتاب آن را در نگارش این اثر در قالب مرثیهای زیبا و کوتاه میخوانید. کتاب اندوهی فراتر از رویا (A Sorrow Beyond Dreams) یکی از بهترین آثار هانتکه به شمار میرود و با وجود پیچیدگیهایی که در لحن روایی آن به چشم میخورد؛ از لحظاتی شیرین، شاعرانه، عاشقانه و توام با رنج و خشم آکنده است.
مادرم از زمان کودکی زخمی برجسته روی انگشت اشارهاش داشت؛ عادت داشتم وقتی کنارش راه میروم آن انگشت را بگیرم. بنابراین مادرم در زندگیاش هیچ بود و قرار نبود هیچوقت چیزی شود؛ همهچیز آنقدر آشکار بود که حتی نیاز به پیشبینی هم نبود. از همانموقع هم عادت داشت بگوید: «وقتی جوون بودم.» بااینکه آنموقع حتی سی سال هم نداشت! تا آنموقع هنوز از زندگی ناامید نشده بود، ولی بعد، زندگی آنقدر سخت شد که مجبور شد به صدای عقلش گوش دهد؛ به صدای عقلش گوش داد، ولی چیزی نفهمید. همانموقع هم یک چیز را فهمیده بود که اگرچه ناممکن بهنظر میآمد ولی مجبور به انجام دادنش بود: اینکه طبق شرایط زندگی کند. به خودش گفت: «منطقی باش!» عقلش شروع به کار میکرد و بعد: «بسیارخب، درست رفتار میکنم!» بنابراین شروع به بودجهبندی پولهایش کرد و یاد گرفت همین کار را در مورد مردم و اشیا هم انجام دهد، اگرچه چیز زیادی هم برای یاد گرفتن وجود نداشت: افراد خانوادهاش شوهرش که اصلاً نمیتوانست با او حرف بزند و بچههایش که هنوز خودش نمیتوانست با آنها حرف بزند حساب نمیشدند و اشیا هم آنقدر اندک بودند که کار به بودجهبندی نمیرسید؛ درنتیجه خسیس شد. کفشهای روزهای یکشنبه نباید روزهای دیگر هفته پوشیده میشدند، لباسهای بیرون باید به محض ورود به خانه در جالباسی آویزان میشدند، کیف خریدش اسباببازی نبود، آن نان گرم هم برای روز بعد بود. از آنجا که درمانده بود، خودش را منضبطتر کرد که برخلاف ذاتش بود و همین او را زودرنج کرد. روحیهی حساسش را پشت آن صورت پروقار مضطرب اغراق شده پنهان کرد، ولی با کوچکترین تحریکی آن روی بیدفاع و ترسیدهاش را نشان میداد او به راحتی احساس حقارت میکرد.
نویسنده: پیتر هانتکه
مترجم: سونیا سینگ
زبان: فارسی
ناشر چاپی: نشر مجید
تعداد صفحات: 80
موضوع کتاب: کتاب زندگی نامه، کتابهای داستان و رمان خارجی
نسخه الکترونیکی: دارد
نسخه صوتی ندارد
بنابراین مطالعه این کتاب را به علاقهمندان به ادبیات داستانی معاصر و آثار زندگینامه پیشنهاد میکنیم. امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید و برای مشاهده ی مطالب مرتبط دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. همچنین شما نیز بهترین کتابی که تا حال مطالعه کرده اید، برای ما معرفی نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.