واژهی باروک در لغت معانی گوناگونی از جمله مروارید، پرزرق و برق، پرتزئین و عجیب و غریب دارد و از واژهی پرتغالیِ باروکو سرچشمه میگیرد. اما این واژه، در معنای امروزی آن، اولین بار توسط منتقد آلمانی، هاینریش ولفلین، در کتاب اصول پایهی تاریخ هنر، در سال 1915 مورد استفاده قرار گرفت. از این رو، آنچه در این نوشته به آن میپردازیم، باروک در معنای امروزی آن، جریان هنری در تاریخ موسیقی غرب است که در اواسط سدهی شانزده در ایتالیا و در شهرهای رم (معماری)، فلورانس و ونیز (نقاشی و موسیقی) شروع، و در اواسط قرن هجدهم میلادی به اتمام رسید. با وجود اینکه این جنبش هنری در هر کشوری (ایتالیا، فرانسه، آلمان) شروع و پایانی متفاوت داشته، اما اغلب دورهی تاریخی 1600 تا 1750 میلادی را برای آن در نظر میگیرند.
طبیعت این دوره با تنش، جلوههای چشمگیر، شکوه، عظمت، کُنتراست و تزیئنات، عجین شده بود. همانگونه که فیلیپ بوسان درمورد باروک میگوید: باروک «دنیایی [است] که آنجا تمام محدودیتها به طور هماهنگ امکانپذیر هستند». هنرمندان در این دوره، متفاوت از دورهی رنساس، تنها در پی خلق و یا تقلید از طبیعت، و یا ستایش خداوند نیستند، بلکه هنر را بهعنوان جلوهای در تصورات و شور و عشق خود میبینند. در واقع، تمام ژانرهای ساختهشده در باروک از طبیعت فاصله میگیرند. همچنین باید به یاد داشت «دورهی باروک در هنر، مقارن با دورانی بود که آن را عصر استبداد نامیدهاند؛ بسیاری از حاکمان این دوره رفتاری مستبدانه با زیردستان خود داشتند» .سرانجامِ این ظلم و استبداد در اواخر باروک، در انگلستان شکلگیریِ جنبشهای آزادیخواه را رقم زد؛ و در فرانسه نیز شعلهی انقلاب کبیر فرانسه (1789) را روشن میسازد. یادگیری موسیقی در این دوره بهمانند رنسانس بیشتر در کلیسا، بهواسطهی گروه همسرایان، و یا در خانواده، بهواسطهی آموزش پسر توسط پدر صورت میگرفته است. برای مثال میتوان اشاره کرد که باخ، ویوالدی، رامو، و پرسل، همگی پدرانی موسیقیدان داشتهاند.
موسیقی در قرن هفدهم جایگاه ویژهای را در اروپا، و بهخصوص در دربار و نزد شاهزادگان، به خود اختصاص داده بود، به طوری که شاهزادگان و اشرافزادگان در فرانسه هنر رقص، آواز و موسیقی را در کنار شمشیرزنی و سوارکاری میآموختند. از این رو، شاهزادگان و دربار نقش مهمی در سیر تکامل موسیقی این دوره ایفا کردهاند، غالباً آهنگسازان شناختهشده در این دوره در خدمت دربار و یا کلیسا بودهاند. مانند ژان-بتیست لولی که در خدمت لویی چهاردهم بود، و یوهان سباستیان باخ که میبایست یک کانتت برای هر یکشنبهیِ کلیسای لایپزیگ مینوشت. جامعه نیز موسیقیدانان و آهنگسازانِ این دوره را نه به مانند هنرمندهای آزاد، بلکه در مقام صنعتگران موسیقی میشناخت.
موسیقی باروک از دید ژان-ژک روسو در فرهنگنامهی موسیقی او اینگونه تعریف شده است: «موسیقی باروک را میتوان، موسیقیای با هارمونی نامشخص، مملو از دیسونانسها، خط آوازی سخت و غیرطبیعی و حرکت مخالف [در بخشهای هارمونی چند صدایی] دانست». ماهیت موسیقیایی باروک را، کونینوئو یا باس شمارهدار، کنترپوان و بعد متولدشدن هارمونی (باید عنوان کرد که کنترپوان اهمیت خود را کاملاً از دست نمیدهد)، تضاد یا کنتراست (که یکی از مهمترین شاخصههای باروک است، مانند تضاد در شدت صدا)، تضاد در نغمهی زیر در برابر نغمهی بم، تضاد در ریتمِ کوتاه در برابر کشیده، تضاد در ارکستر در برابر ساز سولو، تضاد در میان قطعههای یک سوییت مانند آلماند در برابر کورآنت و ساراباند در برابر ژیگ، تزیینات نتهای کشیده و گاهاً کوتاه و در آخر فیگورالیسم تشکیل داده است.
موسیقی باروک را میتوان به سه بخش باروک اولیه، باروک میانی و باروک متأخر تقسیم کرد و هر بخش را در سه کشور کلیدی این سده یعنی ایتالیا، فرانسه و آلمان پی گرفت. موسیقی باروک از ایتالیا منشأ گرفت و با گسترش کلیسای کاتولیک در سراسر اروپا بسط یافت. تعجبی ندارد که موسیقیدانان ایتالیایی بسیار در اروپا مشهور بودند و دستمزد آنها نیز در دربارهای کشورهای اروپایی از موسیقیدانان محلی بیشتر بود.
کلام در موسیقی قرون وسطی بر موسیقی اولویت داشته است، ولی با گذشت زمان، بافت پولیفونی رفتهرفته پیچیدهتر شده، تاجایی که در اواخر رنساس متنِ موسیقی به سختی شنیده میشده است؛ از این رو، گروهی به نام کامارتا در شهر ونیز با هدف بازگشت به اصل و کمال موسیقی که از نظر آنها موسیقی دوران امپراطوری روم بود (کلام در جایگاه اول و بعد موسیقی)، سبکی نو ایجاد کردند. این سبک نو که یک خط آوازی کلامدار، با ریتمی شبیه به گفتار، به علاوهی موسیقیِ همراهیکننده تشکیل شده بود، یکی از عوامل پیدایش هارمونی کلاسیک است. در ونیر نیز، کلودیو مونتهوردی، اولین اپرای موفق که نوشتههای آن باقی است، اورفئو، را در سال 1607 به سفارش دربار شهرِ مانتوآ نوشت. کمی بعد، در سال 1637، اولین سالن اپرای عمومی در شهر ونیز ساخته شد، اتفاق بزرگی که شانس دیدن اپرا را برای عموم فراهم میکرد، زیرا تا پیش از آن، تمام موسیقیهای والا، تنها برای اشرافزادگان اجرا میشد.
در فرانسه نیز که پیشتر، ژان-بتیست لولی به طور انحصاری در دربار لویی چهادهم مشغول نوشتن تراژدیهای فرانسوی بود (1672)- او شمار زیادی باله و کمدی باله به سفارش لویی چهاردهم نوشت- برای نظارهی اپرا میبایست تا اواخر قرن هفدهم منتظر ماند. اما در آلمان شرایط بهگونهای متفاوتی رقم خورد. این کشور که به سبب جنگ 30 ساله (1618-1648) که میان مسیحیان کاتولیک و پروتستان رخ دادهبود، تقریباً خالی از سکنه شده بود و یک سوم جمعیت آن از بین رفت. از این رو، آلمان بیشتر تحتتأثیر ایتالیا در جنوب و فرانسه در شمال قرار داشت؛ اما در باروک متأخر، موسیقی آلمان به لطف باخ و هندل بسیار شکوفا شد. در ایتالیا، ویوالدی و دومینیکو اسکارلاتی، و در فرانسه رامو و کوپرن موسیقی باروک را به اوج خود رساندند و در سال 1750 دورهی باروک با مرگ یکی از شاخصترین آهنگسازانش، یعنی باخِ پدر به پایان میرسد.
پذیرش تئوری قرن 16 مبنی بر اینکه سیارات در اطراف زمین نمی چرخند، جهان را در تصور همگان جایی بزرگتر جلوه داد. گالیله کمک کرد تا با کیهان بیشتر آشنا شویم. پیشرفت های فناوری، مانند اختراع تلسکوپ، باعث شد آنچه به نظر محدود است، بینهایت به نظر برسد. متفکران بزرگی مانند دکارت، هابز، اسپینوزا و لاک سؤالات بزرگی در باب وجود را پاسخ دادند.
نوابغی مانند روبنس، رامبراند و شکسپیر از طریق هنر خود چشماندازهای منحصر به فردی را ارائه میدادند. ملل اروپا بیشتر و بیشتر درگیر تجارت خارجی و استعمار بودند و اروپاییان را با بخش هایی از جهان که قبلا ناآشنا بودند، در تماس مستقیم قرار میدادند. در نتیجه رشد یک طبقهی متوسط جدید، زندگی را در یک فرهنگ هنری که مدتها به هویوهوس کلیسا و دربار وابسته بود، کشید.
نوازندگان دوره باروک در چنین فضایی ظهور کردند. بسیاری از شخصیت های شناخته شده دورههای ابتدایی موسیقی عصر باروک در ایتالیا بودند. از جمله Monteverdi ، Corelli و Vivaldi. (در اواسط قرن هجدهم، تمرکز موسیقی کلاسیک باروک به آهنگسازان آلمانی تغییر کرد.)
بسیاری از فرمهای شناختهشده از موسیقی باروک از جمله کانتاتا (cantata)، کنسرتو (concerto)، سونات (sonata)، اوراتریو (oratorio) و اپرا (opera) از ایتالیا سرچشمه گرفتهاند. اگرچه ایتالیا نقش مهمی در توسعه این ژانرها داشت، اما موسیقی باروکی مفاهیم جدید درباره ضرورت یک “سبک ملیگرایانه” را برای سایر کشورها افزایش داد.
اختلاف بین ملتها نه تنها در نحوه آهنگسازی بلکه در نحوه اجرا، اغلب در موسیقی این دوره شنیده میشود. تضاد بین ایتالیا و فرانسه کاملاً واضح بود. در حالی که به نظر میرسد برخی از کشورها نقش بزرگتری در این دوره داشتند، اما هر ملتی نقش خاص خود را ایفا کرد.
اپرا (Opera): نمایشی که همراه با سازها در آن آواز خوانده میشود، و در صحنه نمایش داده میشود. اپرا اغلب مانند سخنرانی در بین نوازندگی سازها انجام میشود. آهنگهایی متناوب که در آنها کاراکترها احساسات را در نقاط خاصی ابراز میکنند.
اوراتوریو (Oratorio): یک درام گسترده موسیقی با متنی مبتنی بر موضوع مذهبی، برای اجرای بدون صحنه، لباس یا اکشن در نظر گرفته شده است. در ابتدا Oratorio به معنای سالن نمازخانه بود، بنایی واقع در مجاورت کلیسایی که به عنوان محلی برای تجارب مذهبی متمایز از مراسم مذهبی طراحی شده بود.
کانتات (Cantata): یک قطعه گسترده شامل یک سری از توالیها و مجموعههایی از قبیل آریا، دونوازی و گروه کر است. سرچشمه این فرم در اوایل قرن هفدهم ایتالیا بوده است. کانتات بعنوان یک کار سکولار که برای صدای انفرادی و basso Continu ساخته شده بود، شروع شد و به احتمال زیاد برای اجرای در مجامع اجتماعی خصوصی در نظر گرفته شده است.
سونات (Sonata): اصطلاح سونات که برای توصیف چندین نوع قطعه در دوران باروک استفاده میشود، معمولاً اثری را در چندین حرکت برای یک یا چند ساز (اغلب ویولنها) و باس کنتینو تعیین میکند. سونات برای دو ویولن یا سایر سازهای سهگانه به علاوه باس معمولا سوناتای سه گانه خوانده می شد کاربردی است.
کنسرتو (Concerto): برگرفته از concertare ایتالیایی (پیوستن به یکدیگر ، متحد شدن)، در دوره باروک اشکال مختلفی به خود گرفت. تا اوایل قرن 18، یک کنسرتو نوعی آهنگسازی بود که یک مجموعه متنوع متشکل از صداها، سازها یا هر دو را متحد میکرد.
ویژگی های سبک موسیقی باروک همانند سایر هنرهای این دوران نظیر نقاشی و معماری بسیار خاص و منحصر به فرد بوده و یکنواختی و یگانگی حالت موسیقی در حین نواختن از جمله مهمترین ویژگی های این سبک به شمار می آید. در حقیقت شروع و پایان حالات نواختن موسیقی به سبک باروک یکسان بوده و چنانچه نواختن قطعه ای از همان آغاز به صورت آرام و ملایم باشد لازم است که این ریتم ملایم تا انتهای آن قطعه حفظ شود. البته سبک موسیقی باروک برای آواز خواند از این ویژگی متمایز بوده و نمی توان گفت این حالت یگانگی حفظ می شود.به طور کلی علاوه بر ویژگی یاد شده؛ سایر ویژگیهای موسیقی سبک باروک را میتوان به صورت موارد زیر مطرح کرد :
استفاده از زبانی خاص و مشترک در نواختن قطعات موسیقی و متناسب با هر حس و حالت انسانی
استفاده از آهنگ های سبک باروک برای ابراز حالتهای خاص شخصی
پیوستگی و عدم تغییر ریتم و حالت نواختن قطعات موسیقی در سبک باروک جز در موارد معدودی
تکرار تم اولیه قطعات موسیقی در قالب اسکال مختلف به منظور ایجاد حالت های سوالی و جوابی
تزئین موسیقی سبک باروک به ریزه کارهای فروان در عین ملودی یکنواخت و پیوستگی قطعات آن
تاکید بر ضرب در موسیقی سبک باروک برخلاف سایر آثار موسیقی دوره رنسانس
تدوین قواعد نوین هارمونی و تفکیک دو بخش موسیقی سازی و آواز
استفاده از سازهای بادی و سازهای کلاویهای در این سبک موسیقی
جذابیت خط های ملودی نظیر سوپرانو و باس به عنوان مهمترین خط های این دوره
وجود یک بافت چند صدایی در انتهای سبک موسیقی دوره باروک
استفاده از عنصر مهم کنتراست (تضاد) در درام یک موسیقی باروک
معنای لغوی باروک معادل استادانه زینت دادن و یا ماهرانه درست کردن است. موسیقی باروک بیانگر اشرافیت و قدرت حکومت های اروپایی بوده است.تفاوت اساسی موسیقی باروک نسبت به آثار موسیقی رنسانس تأکید بر ضرب است. در دوره موسیقی باروک ساز های بادی بیشتر مورد استفاده قرار گرفتند و فرهنگ جدید سازهای کلاویه ای شروع به شکل گیری کرد.