خلاصه داستان
دو لکه ابر، ساخته ی مهرشاد کارخانی فیلمی تحسین برانگیز است، از آن رو که کارگردان زبان سینما را به خوبی می شناسد. ورود او به عالم سینما از طریق عکاسی به او کمک کرده است که این زبان را استادانه یاد بگیرد.شاید اگر پایی در ادبیات یا هنرهای دیگر می داشت، نمی توانست چنین بر زبان سینما مسلط شود.
دو لکه ابر درباره ی دختری گمشده، به نام "زهره" دانشجوی عکاسی است که در آستانه برگزاری نمایشگاه عکس ناگهان ناپدید می شود. کارگردان هم نمی گوید چرا و همچون خیلی از نشانه های دیگر فیلم تعمدا چرایی گمشدن او را بازگو نمی کند. در تمام فیلم جست و جوی "کسری" -برادر زهره- را شاهدیم، اما این مفهوم گمشده خیلی زود بدل می شود به گمشدگی که از فرد فراتر می رود و تمام سطح جامعه را در بر می گیرد. گویی همه گمشده اند؟! از جمله کسری که خود به دنبال گمشده اش می گردد، گویی در این جست و جو به شناختی از خود و جامعه می رسد، تا دیگرانی که در فیلم چه حضوری پررنگ دارند و چه کسانی که لحظه ای می آیند و برای همیشه می روند.
نکاتی درباره فیلم
زهره که نامش نماد درخشندگی و طرب و شادمانی است، همه این ها در وجود کسری گم شده و به درماندگی رسیده است.
اسامی شخصیت های فیلم بیانگر ذهنیت پدران و مادرانی است که آینده ای هم معنای این اسم ها برای فرزندان خود آرزو می کرده اند، اما اکنون و این جا ، می بینیم که این اسامی چه اندازه از مفهوم تهی شده اند. از آن جمله است "مروا" که از ابتدا با "کسری" همراه می شود، معنای "مروا" فال نیک است، اما گذشته و اکنون این دختر که خود گمشده ی دیگری است و از دل و جان تقلا می کند که خود را از حصار برهاند، هیچ نشانی از فال نیک یا مفهوم نیک و سعادت نشان نمی دهد و آن چه ما در او می بینیم، "مرغوا" به معنا فال بد است.
کارخانی از تز مفهوم گمشده به گمشدگی می رسد و این قصه را پیوسته و موجز بیان می کند، هم در تصویر و هم در دیالوگ وبیش تر از طریق نشانه.
نشانه هایی که پیاپی می آیند و هر لحظه ذهن بیننده را درگیر می کنند. از نام شخصیت های فیلم گرفته تا صور و اسباب دیگر. فیلم با این صحنه شروع می شود، کسری از دل مزرعه ای بیرون می زند، گویی جست و جوی بی سر انجامی را تداعی می کند، که همه بیانگر گمشدگی و گریز از مرکز است. حکایت زندگی ما که نه مداری دارد و نه قراری و همه از آن می گریزند، و گویی راه فراری ندارند.
قطارهایی که می روند، یکی مسافر می برد و دیگری نفت. در فیلم هیچ قطاری نمی آید، ایستگاهی که پس از این قطارها از آدمی تهی است و تنها سگی زمین آن را می بوید، شاید در جست و جوی انسان.
و "آذر" زنی که به دیدار محبوبش "منصور"می رود و زیر سرپناهی که هیچ امنیتی در آن نیست، عاشقانه های خود را یاد آوری می کنند...
دو لکه ابری که به هم نمی رسند، چه از عنوان فیلم، دو لکه ابر که دست باد آن ها را به این سو و آن سو می برد و مفهوم جدایی همراه با آن هاست. نماد آدم های فیلم که در سیر و گذر خود هیچ گاه به هم نزدیک نمی شوند و اگر دل به گریز از جدایی ببندند و یا سواره با هم راهی یگانگی شوند، مرگ بر سر راه شان کمین می کند.
کارخانی با دو لکه ابر به سینمای خود غنا می بخشد.
«دو لکه ابر»، هیچ جایی در سینمای جریان اصلی ندارد. نه سوپراستاری دارد و نه قصه ای پرکشش از دل معضلات خانواده های طبقه متوسط تعریف می کند. «دو لکه ابر»، یک فیلم مستقل جمع وجور است که ادعایی ندارد، اما سعی می کند، باکمی جسارت، خارج از محدوده های تعریف شده سینمای ایران قصه اش را تعریف کند. درواقع «دو لکه ابر»، حداقل استانداردهای جریانی که در آن با مخاطب ارتباط برقرار می کند را داراست، و کاملاً یک فیلم تجربی است.
قصه فیلم در برداشت اول ساده و سطحی به نظر می رسد؛ چهار کاراکتر، هرکدام به دنبال کسی یا چیزی. مروا به تازگی از زندان آزادشده، چرا در زندان بوده، نمی دانیم، تا پایان پاسخی نمی یابیم، اهمیتی هم ندارد که چرا او در زندان بوده، آنچه اهمیت دارد این است که مروا، یک دختر است از یک خانواده سنتی، پس بعد از آزادی جایی در میان خانواده اش ندارد و باید برود. مروا از برادرهای ناتنی اش می برد و به دوست مادرش، آذر، پناه می برد تا با کمک او از ایران خارج شود. آذر، سال هاست عاشق منصور است، از زمانی که باهم به مدرسه می رفتند، قبل از انقلاب. از آن زمان تاکنون چه بر آذر و منصور گذشته نمی دانیم، فقط میدانیم هر دو، بار شکست در زندگی شان را به دوش می کشند.
آذر از دوست منصور، کسری می خواهد تا در مدتی که مروا به دنبال کارهای اداری خروجش از کشور است او را همراهی کند. کسری به دنبال خواهرش می گردد، خواهری که یک روز رفته و دیگر برنگشته است، هیچ کس خبری از او ندارد، انگار که از اول هم نبوده است.
مروا می تواند همان خواهر گمشده کسری باشد. آذر می تواند در یک روز تصمیم بگیرد که برود و منصور بماند و یک انتخاب.
«دو لکه ابر» حاصل تعامل فیلم سازش با جامعه است. کارخانی وقتی «دو لکه ابر» را می سازد که انسان جامعه مدرن بیش از هرزمانی سرگشته است، اما رابطه نزدیک کارخانی و جامعه اش فراتر از این حرف هاست. در چند سکانس، میان جستجوهای بی ثمر کسری و پرسه زنی های بی هدف مروا، به اخباری از فاجعه منا برمی خوریم. فاجعه ای که به جز شهیدانش، داغ چندین مفقودشده را نیز به دلمان گذشت. در همین جستجوها و پرسه زنی هاست که به گمشدگانی می رسیم که از زمان انقلاب تاکنون کسی به دنبالشان است. گمشدگانی که در حوادث انقلاب و جنگ گم شده اند و اثری از آن ها باقی نیست.
به همین دلیل هم هست که کارخانی از شخصیت پردازی سرباز میزند و باعرضه برشی کوتاه از زندگی کاراکترها، هرکدام را نماینده انسانی می کند که به دنبال گم گشته خود است. اما «دو لکه ابر»، بی مکانی در قصه اش ندارد، روایت فیلم کاملاً بومی است و نگاه ایرانی و فرهنگ ایرانی در آن موج میزند که این هم از تعامل فیلم ساز با جامعه ای که از آن بر خواسته، ناشی می شود.
«دو لکه ابر»، در ادامه آثار دیگر کارخانی، ازجمله «ریسمان باز»، در کوچه پس کوچه های پایین شهر و مرکز شهر می گذرد. قاب های کارخانی شلوغ و پررفت وآمد و است و همین موضوع، «دو لکه ابر» را به جوش وخروشی که در فیلم شاهد هستیم می رساند. از سوی دیگر، عنصر صدا، بیشترین کارکرد دراماتیک را در فیلم دارد و در بیشتر سکانس ها، صدای پس زمینه و صدای هیاهوی شهری، بر صدای کنش های جاری در میان زمینه قاب، غالب است. از سوی دیگر، فعالیت طولانی و حرفه ای کارخانی در عکاسی سینما، به او فرصت می دهد تا قاب هایی را بچیند که بی هیچ بازیگری، دراماتیک و قصه گوست و با تکیه بر لوکیشن درام را جلو می برد. به علاوه انتخاب امید علومی به عنوان بازیگر اصلی، همراه با نوعی ناشی گری در ارائه نقش است که کاملاً آگاهانه و عامدانه است. علومی و دیگر بازیگران فیلم، حتی آشا محرابی و نیما رئیسی، شبیه بازیگران یک فیلم نیستند، بلکه فیلم شبیه قطعه ای از زندگی آدم هایی است که در گوشه و کنار این شهر، زندگی می کنند و در ادامه روایت، این رئالیسم تلخ و گزنده که در سرتاپای فیلم تنیده شده، به یک تراژدی انسانی تبدیل می شود.
با همه این ها، «دو لکه ابر» بی ایراد هم نیست و مانند اکثر آثار سینمای ایران، ایراداتش به فیلم نامه بازمی گردد. فیلم نامه «دو لکه ابر» از آشفتگی رنج می برد، قصه را با کاراکترهای فرعی مثل برادر ناتنی مروا و باند تبهکاری که در انتهای فیلم می بینیم گره میزند و از انسجام اثر می کاهد. «دو لکه ابر» زیادی رک و راست است و کمی بیش ازاندازه موجز. کارخانی، زحمت زیادی به خود نداده تا بن مایه های روایتش را در بطن قصه جاسازی کند، که البته همین موضوع هم باعث می شود که «دو لکه ابر»، با همه خصوصیاتی که از سینمای هنری و تجربی یدک می کشد، بتواند با مخاطب عام هم ارتباط برقرار کند و بی هیچ زحمتی رمزگشایی شود که شاید این راحتی در برداشت به مذاق مخاطب خاص خوش نیاید.
درنهایت، «دو لکه ابر»، یک فیلم خیابانی با دغدغه های هویتی است که با ایرادات جزئی که در فیلم نامه دارد، قصه ای متفاوت را با پرداختی جذاب به تصویر درمی آورد. «دو لکه ابر»، قصه دورهای باطل بی قراری انسان است. انسانی که هرچه می گردد، چیزی نمی یابد و وقتی به گمشده اش می رسد انگار به عروج رسیده است.
بازیگران
فرزانه صادقی, آرزو پروده, مینوش رحیمیان, رامین قدرتی, افشین سنگ چاپ و…
دیگر عوامل
بهروز دین یاریان علی اظهری سارا آهنی محمدرضادلپاک، حسین مهدوی ستاراورکی ابرهیم شاکری امیرتوکلی، نیمامدبر پرنیا کاظمی پور علی زادمهر حنا شفیعی مهریار امیر شاهوردی فریور معیری عسل هاشمی سراج رضا دهقان عباس شوقی سعید سیاوشی، رامبد دین یاریان.
مشخصات فیلم
نوع فیلم: اجتماعی
سال تولید: 1394
کارگردان: مهرشاد کارخانی