شخصیت « دکتر استرنج » نخستین بار در دهه ی 60 میلادی در کتاب های مصور کمپانی مارول متولد شد و بعدها توانست خود را به عنوان یک شخصیت محبوب مطرح نماید. بسیاری از کارشناسان و علاقه مندان به دنیای کتاب های مصور معتقد هستند که شخصیت دکتر استرنج به جهت منش و داستانی که برای او در نظر گرفته شده، خیلی شباهتی به اَبَرقهرمانان دیگر مارول نداشته و بیشتر می توان به جای جنگ آوری، مفاهیم اخلاقی را در داستان او جستجو نمود. از زمان انتشار خبر ساخته شدن یک فیلم سینمایی براساس این شخصیت، بسیاری از افرادی که اطلاعی از وجود این شخصیت نداشته یا طی سالهای اخیر آن را فراموش کرده بودند، دوباره نام دکتر استرنج را زنده کردند و به صدر لیست خبرگزاری ها رساندند تا اَبَرقهرمان احیاء شده مارول بتواند سهمی همانند همکارانش در سینما بدست آورد.
داستان فیلم دکتر استرنج
دکتر استرنج ( بندیکت کامبربچ ) پزشک جراح متخصص اما به شدت مغرور است که اهمیت چندانی به وجدان خود نمی دهد. او که از دانش و وضعیت با ثبات خود مطمئن است، بر اثر تصادف به شدت مجروح شده شده و عصب حرکتی دستانش را از دست می دهد تا بزرگترین بحران زندگی اش به سراغ او بیاید. استرنج حالا دیگر قادر به حراجی نیست و از طرف دیگر نمی تواند این وضعیت را تحمل نماید. از این رو تمام توانایی هایش را بکار می گیرد تا بتواند به دانشی دست پیدا کند که عصب دستانش را بازگرداند و در این راه متوجه می شود که در منظقه ای دوردست فردی وجود دارد که می تواند او را نه با چاقوی پزشکی بلکه آزادی روح و سپس جسم، درمان نماید. او بدین منظور نزد وی می رود اما...
نقد فیلم دکتر استرنج
فیلم Doctor Strange برای اینکه ما را به درون بُعد جدیدی از دنیای مارول پرتاب کند وقت تلف نمی کند. در همان پنج دقیقه ی ابتدایی فیلم، مارول بهمان می فهماند که این فیلم قرار است قوانین تازه ای را معرفی کند و به چیزهایی بپردازد که تاکنون در دنیای سینمایی آنها نمونه شان را ندیده ایم. اینجا زمانی است که دنیایی جادویی با تمام جادوگران شنل پوش و عتیقه جات و کتاب های خاک گرفته و بُعدهای موازی تاریک به جمعِ حال و هوای سای فای و تکنولوژیک اکثر فیلم های قبلی مارول می پیوندد. خلاصه مارول با این فیلم حسابی دست به هری پاتربازی می زند! طبق معمول همه چیز با یک سکانس مبارزه کلید می خورد: جادوگری شورشی به اسم کاسلیوس (مدز میکلسون) و سربازانش در لندن با زنی به اسم «فرد کهن» (تیلدا سوئینتن) درگیر می شوند. اما از آنجایی که آنها جادوگر هستند و نمی توانند مثل آدمیزاد مشت و لگدهایشان را به سر و صورت یکدیگر بکوبند یا لباسی آهنین برای پرواز کردن و شلیک موشک از کف دستانشان ندارند، باید به فکر چاره بیافتند و در نتیجه تصمیم می گیرند تا زمین را روی محورش بچرخانند و بر روی دیوار ساختمان ها بپرنند و بعد برای نابودی یکدیگر شروع به تا کردن ساختمان ها و کلا هر چیز فیزیکی ای که آن اطراف پیدا می شود می کنند. ناگهان دیوارها و پنجره ها و ستون ها مثل اوریگامی شروع به چرخیدن به دور خودشان و ایجاد شکل های هندسی عجیب و غریب که بی وقفه در حال تغییرند می کنند. چون بالاخره کشتن دشمنانتان از این طریق خیلی باحال تر است!
غوغایی به پا می شود. ساختمان ها مثل مکعب روبیکی که منطق و فیزیک را فراموش کرد ه است، به درون و بیرون می چرخند و شروع به له کردن هرچیزی که زیرشان قرار می گیرند می کنند. جاذبه به یک قانون بچه بازی تبدیل می شود که به سادگی حرکتِ دوربین تغییر می کند. تماشای تمام اینها مثل این می ماند که «واقعیت» از شکست اخیر پرسپولیس از استقلال قاطی کرده و می خو اهد خودکشی کند! سکانس افتتاحیه ی فیلم که تمام می شود در مورد یک چیز مطمئن هستید: این خفن ترین پنج دقیقه ای است که مارول تاکنون ساخته است. این دیوانه بازی های تصویری نه تنها اینجا به پایان نمی رسد، بلکه نسخه های پیچیده تر و طولانی تری از آنها در ادامه هم می آیند و کم کم به این نتیجه می رسید که باید جایزه ی زیباترین و مشنگ ترین فیلم مارول از لحاظ جلوه های بصری ای که زمین و زمان را به هم می بافند به «دکتر استرنج» داد. با خودتان می گوید «اینسپشن» کیلو چنده؟! اگر نولان در یکی از صحنه های فیلمش شهر را یک بار تا کرده بود، «دکتر استرنج» در یکی از سکانس های مبارزه اش، آن قدر نیویورک را تا می زند و به سازه های درهم گره خورده تبدیل می کند که دست نولان را در تا کردن شهرها از پشت می بندد!
اما در همین حین که مجذوب خودنمایی تیم جلوه های کامپیوتری فیلم شده اید متوجه می شوید که اجرای ویژوال های گران قیمت هیچ وقت یکی از مشکلات و کمبودهای آثار دنیای سینمایی مارول نبوده است. فیلم های آنها در این زمینه همیشه شامل بهترین ها بوده است. چه وقتی که جهنم را روی سر نیویورک خراب می کند و مارول بدون اینکه متوجه شویم پنل های کامیک بوک هایش را به زندگی می آورد، چه وقتی که در «نگهبانان کهکشان» یک دنیای فانتزی فضایی را به طور قابل باوری به واقعیت تبدیل می کند و چه وقتی که در «جنگ داخلی» یک فرودگاه را به میدان نبرد و قلدربازی بی خطر چندتا ابرقهرمان تبدیل می کند. فقط مسئله این است که در اینجا ویژگی های داستانی «دکتر استرنج» به آنها فرصت داده که پیچ وِلوم جلوه های ویژه اش را بیشتر بچرخانند. از خودتان می پرسید آیا این سکانس های خیلی خفن چیزی را که از فیلم های مارول رخت بسته در خود دارد یا نه و دو هزاری تان می افتد که جواب «نه» است. دو دستی توی سرتان می زنید که ای وای بر من! «دکتر استرنج» شاید از لحاظ بصری خیلی خوشگل و باحال و شگفت انگیز باشد، اما وقتی نوبت به چیزهای مهم تر و بااهمیت تر و چیزهایی که مارول این روزها بدجوری به آنها نیاز دارد می رسد، کم می آورد و ناامیدکننده ظاهر می شود. «دکتر استرنج» در رسیدن به ماموریت اصلی اش به طور دلسردکننده ای شکست می خورد. و مهم این شکست است، نه آن پیروزی. در اینکه «دکتر استرنج» قرار بود با استفاده از قابلیت های دنیای جادویی مارول از لحاظ ویژوال بازیگوشی کند شکی نیست. فیلم قبل از امتحان دادن نمره ی کامل را گرفته بود. سوال اصلی این بود که آیا قابلیت های دنیای اسرارآمیز دکتر استرنج نتایج دیگری هم خواهد داشت که خب، این طور نشده است.
بندیکت کامبربچ در نقش دکتر استرن
برگ برنده « دکتر استرنج » و مارول در این اقتباس سینمایی را باید بندیکت کامبربچ عنوان کرد که با حضورش در این فیلم، یک وزنه سنگین در بخش بازیگری ایجاد کرده است. کامبربچ که همانند رابرت داونی جونیور ، پیش از ورود به دنیای اَبَرقهرمانان توانایی های بازیگری خود را به خوبی در سریال « شرلوک » و تئاترهای لندن به تصویر کشیده بود، در ترسیم پرتره مغرور و کاریزماتیک دکتر استرنج بهترین عملکرد را داشته است. دیگر بازیگران مکمل فیلم همانطور که اشاره شد فرصت چندانی برای هنرنمایی نیافته اند، با اینحال چیوتل اجیوفر و تیلدا سوئینتون بازیهای بسیار خوبی از خود به نمایش گذاشته اند و قابل تحسین می باشند.
دکتر استرنج » توانایی سرگرم کردن مخاطبش را دارد و ویژگی های زیادی هم برای جلب رضایت تماشاگر دارد. تنوع نسبی در روایت داستان و استفاده از جلوه های ویژه خلاقانه و البته حضور بندیکت کامبربچ به عنوان ستاره اصلی فیلم، « دکتر استرنج » را به اثری مبدل می نماید که دیدنش برای طرفداران سینمای سرگرمی کاملاً ضروری به نظر می رسد. با اینحال خیلی نباید انتظار چیزی بیشتری از یک سرگرمی محض را از این فیلم داشت. تازه ترین محصول مارول هنوز هم برای اَبَرقهرمانش حاشیه امنیت کاملی ایجاد می نماید و شخصیت های مکمل و مخصوصاً منفی را چنان به حال خود رها می کند که گویی اصلاً وجودشان در داستان اضافیست! باید گفت که هدف « دکتر استرنج » سرگرم کردن مخاطب است که در این راه به موفقیت رسیده و طرفداران مارول را ناامید نخواهد کرد.