فیلم تلقین «Inception» را باید یکی از مهم ترین آثار کریستوفر نولان «Christopher Nolan» بدانیم. کارگردان مولف و صاحب سبکی که آثارش نه تنها خاص هستند بلکه مفاهیم و جهان داستانی که برای مخاطبان خود ترسیم می کند نیز خاص است. کارگردانی که می داند روایت گری را چگونه از طریق قاب سینما به نمایش بگذارد که داستان فیلم هایش هیچگاه در ذهن شما پایان نیابد.
کریستوفر نولان فیلم تلقین را با الهام از اثر مطرح کارگردان ژاپنی ساتوشی کن «Satoshi Kon» ساخته است. ساتوشی کارگردان نابغه سینمای ژاپن است که تمام آثار او انیمیشنی هستند اما نه انیمیشن هایی برای مخاطب کودک و نوجوان. در واقع ساتوشی با استفاده از مدیوم انیمیشن تلاش داشت جهانی را خلق کند که از طریق سینما قابلیت ساخت آن وجود نداشت.
معرفی فیلم Inception 2010
- ژانر فیلم: علمی تخیلی، هیجان انگیز و اکشن
- مدت زمان: 148 دقیقه
- کارگردان: کریستوفر نولان
- نویسنده: کریستوفر نولان
- کشور: آمریکا و انگلستان
- تاریخ اکران: 8 ژولای 2010 در انگلستان
- بودجه ساخت: 160 میلیون دلار
- فروش فیلم: 828.3 میلیون دلار
- درجه نمایشی: PG-13 (افراد بزرگتر از 13 سال)معرفی فیلم Inception 2010
خلاصه داستان فیلم Inception
فیلم سینمایی تلقین (Inception یا اینسپشن) روایت یک سارق به نام کاب با بازی لئوناردو دی کاپریو است. او یک تکنولوژی خاص و جالب دارد که به کمک آن به رویا و ضمیر ناخودآگاه افراد نفوذ می کند. کاب به دلیل همین جرایم و دزدی افکار، یک مجرم بین المللی شناخته شده و در آمریکا تحت تعقیب پلیس است؛ به همین دلیل نمی تواند به خاک آمریکا برگشته و فرزندانش را ببیند. در نتیجه کاب به دنبال راهی برای پاک کردن سابقه اش است.
اما داستان اصلی زمانی آغاز می شود که فردی به نام سایتو با بازی کن واتانابه در ازای پاک کردن سوابق کاب، پیشنهاد انجام کاری را به او می دهد. این ماموریت با سایر کار های قبلی کاب متفاوت است و تقریبا غیرممکن به نظر می رسد! چرا که او به جای دزدیدن افکار، باید یک ایده و فکر را به ضمیر ناخودآگاه یک شخص “تلقین” کند و در ذهن او بکارد! این شخص رابرت فیشر (با بازی کیلین مورفی) نام دارد و مدیر یک شرکت بزرگ و از رقبای سایتو است. سایتو می خواهد با تلقین یک ایده در ذهن فیشر، او را مجاب به منحل کردن شرکت بزرگی بکند که به تازگی از پدرش به او ارث رسیده است. این ماموریت زمینه ساز شکل گیری داستان و فراز و نشیب های آن است. ارتباط کاب با همسر مرده اش در رویا و اشتیاق بی حد او برای بازگشت به خانه و ملاقات با فرزندانش، به زیبایی فیلم کمک کرده است. همچنین بازی بی نظیر دی کاپریو در نقش کاب تاثیر زیادی در شکل گیری فضای رمز آلود داستان داشته است. در ضمن استفاده ی به جا از صحنه های اکشن و هیجان انگیز در خلال فیلم، مخاطب را کاملا به اوج می رساند. داستان فیلم به گونه ای است که قطعا تاثیر ماندگاری بر شما خواهد داشت.
تلقین جادویی از کریستوفر نولان
گفته می شود کریستوفر نولان ۱۰ سال را صرف نوشتن فیلمنامه «تلقین» کرده است. برای این کار باید تمرکز شگفت آوری را صرف کرده باشد ، این کار مانند شطرنج بازی کردن با چشم بسته در حال راه رفتن روی یک طناب باریک است. قهرمان فیلم، یک معمار جوان را با به چالش کشیدن او برای طراحی یک هزارتو می آزماید و نولان ما را با هزارتوی گیج کننده خودش محک می زند. ما باید به او اطمینان کنیم زیرا او می تواند ما را در این مسیر هدایت کند. به این دلیل که در بیشتر اوقات گیج و گمراه می شویم. نولان باید داستان را بارها و بارها بازنویسی کرده باشد تا متوجه شود هر اتفاقی در قصه چگونه در بافت کل آن تاثیر می گذارد.
داستان می تواند در چند جمله کوتاه تعریف شود و یا حتی می تواند اصلاً گفته نشود. این فیلم در برابر لو رفتن داستانش (اسپویلر) ایمن است. اگر پایان داستان را بدانید، هیچ چیز از آن نمی فهمید مگر اینکه بدانید چگونه به آنجا رسیده است و اگر روند داستان را هم برایتان بگویند ، فقط برایتان سرگیجه به همراه خواهد داشت.
کل این فیلم در مورد فرآیند است؛ در مورد جنگیدن برای درک تمایز میان لایه های واقعیت و رویا، واقعیت در رویاها و رویاهای بدون واقعیت است. این فیلم یک نمایش شعبده بازی نفس گیر است و احتمالاً نولان فیلم «یادگاری» (memento) خود را به عنوان یک دست گرمی برای این فیلم نوشته است و ظاهراً نوشتن فیلمنامه «تلقین» را در زمان فیلمبرداری آن یکی شروع کرده است. یادگاری داستان مردی فاقد حافظه کوتاه مدت بود و داستان از آخر به اول روایت می شد.
مثل قهرمان آن فیلم، تماشاگر «تلقین» بین زمان و تجربه سرگردان می شود. حتی هرگز نمی توان کاملاً مطمئن شد که رابطه بین زمان رویا و زمان واقعیت چیست. قهرمان فیلم توضیح می دهد که شما هیچ وقت نمی توانید ابتدای یک رویا را به یاد بیاورید و آن رویایی که به نظر می رسد ساعتها زمان برده، تنها لحظات کوتاهی به طول انجامیده است. بله، اما شما نمی دانید که چه موقع در حال رویا دیدن هستید. و چه می شود اگر شما درون رویای یک فرد دیگر باشید؟ رویای شما با رویای او چه طور می تواند همگام سازی شود؟ شما واقعاً چه چیزی را می دانید؟
کاب (لئوناردو دی کاپریو) یک سارق شرکتی با بالاترین قابلیت است. او به ذهن افراد دیگر نفوذ می کند تا ایده هایشان را بدزدد. حالا او توسط یک میلیاردر قدرتمند استخدام شده تا برعکس این کار را انجام دهد: معرفی یک ایده به ذهن یک رقیب و باید آن را چنان خوب انجام دهد که فرد رقیب فکر کند این ایده متعلق به خودش است. این کار قبلاً هرگز انجام نشده است. ذهن ما نسبت به عقاید بیرونی آن چنان در حالت هشدار است که سیستم ایمنی بدن نسبت به ویروس ها است. این مرد ثروتمند با نام سایتو (کن واتاناب) چنان پیشنهادی به کاب می دهد که او نمی تواند آن را رد کند. پیشنهادی که می تواند باعث به پایان رسیدن دوری طولانی مدت کاب از خانه و خانواده شود.
کاب یک تیم را جمع می کند و در اینجا فیلم با تکیه بر فرآیندهای بسیار حساب شده (نسبت به تمام فیلمهای با موضوع سرقت)، پیش می رود. ما با افرادی که او نیاز دارد با آنها کار کند، آشنا می شویم: آرتور (جوزف گوردون لویت) همکار قدیمی او، ایمز (تام هاردی) یک جاعل حرفه ای، توسف (دیلیپ راو) یک شیمیدان، و یک عضو جدید به نام آریادنی (الن پیج) که یک معمار جوان فوق العاده در خلق فضاها به حساب می آید. همچنین کاب از پدر زن خود، مایلز (مایکل کین) هم که از کارهای او و چگونگی انجام آنها خبر دارد، مشورت های اولیه را می گیرد. این روزها مایکل کین فقط باید روی پرده سینما ظاهر شود تا ما از همان ابتدا بدانیم او قرار است عاقلتر از دیگر کاراکترها باشد. این یک استعداد خدادادی است.
اما صبر کنید. چرا کاب به یک معمار نیاز دارد تا در رویاها فضاسازی کند؟ او این را به معمار توضیح می دهد. رویاها دارای یک معماری متغیر هستند، که همه ما این را می دانیم؛ جایی که به نظر می رسد ما در آن قرار داریم، راهی برای تغییر در آن وجود دارد. مأموریت کاب «تلقین» یک ایده جدید است که باید در ذهن یک میلیاردر جوان دیگر به نام رابرت فیشر دوم (سیلیان مورفی) قرار داده شود. سایتو می خواهد که کاب ایده هایی را راه اندازی کند و آنها را در ذهن فیشر قرار دهد تا او امپراطوری پدرش را منحل کند. کاب به آریادنی نیاز دارد تا یک فضای هزارتوی فریب دهنده را در رویاهای فیشر خلق کند تا افکار جدید بدون اینکه فیشر حس کند، وارد ذهن او شوند. نولان از این ابزار برای شکنجه ما هم استفاده می کند. و همچنین موقعیت هایی برای استفاده از جلوه های ویژه در اختیار فیلم قرار می دهد که در پیش نمایش فیلم بنظر بی معنی می رسیدند اما حالا در جای صحیح خود قرار داده شده اند. تاثیر گذار ترین جایی که از جلوه های ویژه استفاده شد ، سکانس رول شدن پاریس بود.
عده ای محافظ مسلح برای حفاظت از ناخودآگاه فیشر به خدمت گرفته شده اند و لحظه های درگیری تیم کاب با آنها پر از سکانس های درگیری مسلحانه ، تعقیب و گریز و انفجار است. در تعقیب و گریز ها نولان بسیار ماهرانه عمل کرده شما همیشه حواستان خواهد بود که چه کسی در حال تعقیب کردن و تعقیب شدن است.
اگر هر کدام از پیش نمایش های فیلم را دیده باشید، می دانید که در ساختارشان به طریقی نیروی جاذبه نادیده گرفته شده است. ساختمانها در نوسان هستند، خیابانها مار پیچ هستند و شخصیتها در هوا شناورند. همه اینها در روایت داستان توضیح داده شده است. فیلم یک توی پیچیده، بدون یک خط مستقیم است و قطعاً الهام بخش تحلیلهای واقعاً بی پایان در اینترنت خواهد بود.
نولان با یک سرنخ احساسی به ما کمک می کند: دلیل اینکه کاب برای خطر کردن در مورد «تلقین» انگیزه پیدا می کند، اندوه و احساس گناهی است که در مورد همسرش «مال» (ماریون کوتیار) و دو فرزندشان دارد. بیشتر از این نمی خواهم بگویم. شاید بهتر باشد بگویم نمی توانم بگویم. کوتیار به زیبایی نقش همسر را به صورتی ایده آل به تصویر کشیده است.با اینکه ما رویاهای کاب را در طول فیلم می بینیم اما باز هم در سکانس آخر نمی توانیم به خوبی فرق بین رویا و واقعیت را تشخیص دهیم. نولان شخصیت مال را به عنوان یک آهن ربای احساسی به کار می گیرد و عشق بین این دو، نوعی احساسات همیشگی را در دنیای کاب به وجود می آورد، دنیایی که اگر این احساسات در آن وجود نداشت به طور همیشگی درحال تغییر بود.
«تلقین» در نظر بیننده طوری عمل می کند که دنیا برای لئوناردو شخصیت اصلی فیلم «یادگاری» عمل می کرد. ما همیشه در زمان «حال» به سر می بریم. در طول رسیدن به «اینجا» یادداشت هایی برداشته ایم، با این حال کاملاً مطمئن نیستیم که «اینجا» کجاست. هنوز موضوعاتی مثل زندگی، مرگ، دل و البته آن شرکتهای چند ملیتی درگیر داستان هستند.نولان هیچ گاه قبل از اینکه سکانس های درون هواپیما یا لحظه های جاسوسی به خوبی ساخته شده باشند ، توقف نمی کند. بخصوص آنجا که توضیح می دهد چرا تیم کاب نیاز به یک هواپیمای بوئینگ 747 دارند.
این روزها به نظر می رسد که فیلمها اغلب از سطل زباله بیرون می آیند: دنباله سازیها، بازسازیها، اقتباسیها. «تلقین» کار دشواری را انجام داده است. کاملاً اصیل است، تکه ای از یک لباس جدید است و با این حال بر اساس اصول فیلم اکشن ساختار یافته و بیش از آنچه که باید ، واقعی و معنی دار ساخته شده است.. به نظرم در «یادگاری» یک حفره وجود دارد: چه طور یک مرد فاقد حافظه کوتاه مدت به یاد دارد که فاقد حافظه کوتاه مدت است؟ شاید در «تلقین» هم حفره ای وجود داشته باشد، اما من نمی توانم آن را پیدا کنم. کریستوفر نولان، بتمن را بازسازی کرد. این بار او هیچ چیزی را بازسازی نکرده است. بعد از همه اینها تعدادی از فیلمسازان تلاش خواهند کرد فیلمی مثل «تلقین» بسازند اما آنها موفق نخواهند بود زیرا که به نظر من وقتی نولان هزارتو را در «تلقین» به جا گذاشت، نقشه ی آن را دور انداخت.