خلاصه داستان فیلم زیر پوست شهر
در فیلم زیر پوست شهر ، طوبی کارگری می کند تا خرج خانواده فقیرش را بدهد. هر کدام از چهار فرزند او در دنیای خودشان هستند؛ یکی عشق رفتن به ژاپن را دارد، یکی وارد بازی های سیاسی انتخابات شده و یکی با شوهرش مشکل دارد. انتخابات مجلس نزدیک است و طوبی امید دارد که اوضاع بهتر شود اما مشکلات زندگی او تمامی ندارد....
نکاتی درباره فیلم زیر پوست شهر
نشان «صلح و آزادی» بیست و دومین جشنواره جهانی زنان فلورانس، در ایتالیا تنها به زنان هنرمندی اعطا می شود که در زمینه صلح و آزادی اثری تأثیرگذار داشته باشند و گویا خانم بنی اعتماد توانسته است با «زیر پوست شهر» این پدیده را برای کشور به ارمغان بیاورد و یا لااقل نویدگر صلح و آزادی دوباره ای باشد.به جرأت می توان گفت رخشان بنی اعتماد بهترین فیلمساز زن ایرانی است که توانسته از میان این قشر، بیشترین حضور بین المللی را در جشنواره ها و مجامع سینمایی خارج از کشور داشته باشد. وی علاوه بر ساخت چندین فیلم مستند برای صدا و سیما، از سال 66 شروع به ساخت آثار سینمایی می کند و پس از فیلمهای «خارج از محدوده»، «زرد قناری» و «پول خارجی» در سال 70 با پرشی بزرگ به نام فیلم «نرگس» به نقطه عطفی در سیر کارگردانی خویش می رسد. سپس سه سال بعد فیلم زیبای «روسری آبی» را می سازد و در سال 76 «بانوی اردیبهشت» حدیث نفس یک زن فیلمساز می شود. فیلم کوتاه «باران و بومی» نیز که یکی از اپیزودهای شش گانه فیلم «قصه کیش» است، آخرین اثر اوست که شتابان از راه می رسد که ناگهان «زیر پوست شهر» در سال 79 چون زخمی کهنه سر باز می کند.بنی اعتماد در تمامی مصاحبه هایش می گوید که فیلمنامه این کار را سالها پیش نوشته است ولی در آن سالها به این بهانه که کاری تلخ است مورد تصویب قرار نگرفته تا اینکه بعد از کش و قوس بسیار، فیلمنامه نهایی به تصویب می رسد و ما تماشاگران شاهد جان گرفتن «زیر پوست شهر» بر پرده سینماهای کشور می شویم.هر کس حتی اگر یک فیلم از بنی اعتماد دیده باشد می داند که وی به بررسی زندگی آدمهای طبقه پایین اجتماع، بسیار علاقه مند است و می خواهد دنیای آنها را با تمام خوبیها و بدیهایش به تصویر بکشد، آن هم بدون واهمه از مسایلی که نباید فیلمبرداری شوند و یا به اکران عموم در آیند. جسارت خاص این فیلمساز که در همه آثارش مشهود است نشان از شهامت وی در بازگویی واقعیتهای عریان جامعه دارد. البته بنی اعتماد در سال 75 یک فیلم مستند با نام «زیر پوست شهر» می سازد که پژوهشی تصویری از دنیای نوجوانان معتاد به مواد مخدر است. سپس به پیش داوری و نظرات مردم در ارتباط با اعتیاد و بزهکاری ناشی از آن در جوانان می پردازد. در مجموعه فیلمهای مستندی که او با نام «شهرک فاطمیه» ساخته است نیز فیلمی با نام «این فیلما رو به کی نشون می دین؟» دیده می شود که روایت تکان دهنده ای از اوضاع نابسامان افراد آسیب پذیر جامعه می باشد. نوع دید و علاقه وی به آدمهای این فیلمها و زنی به نام «طوبی» که در کارخانه چیت سازی دیده است همه و همه باعث می شود که فیلمساز بالاخره «زیر پوست شهر» را جلوی دوربین ببرد. البته همین نگاه مستندوار بنی اعتماد به اجتماع و زندگی مردم باعث می شود که او به دور از تخیلات و رؤیاهای کاذب برخی از فیلمها، واقعیت زندگی شهرنشینی را با ذهنیتهای خاص خود در هم بیامیزد و کاری ارائه دهد که در عین مستند بودن، داستانی است.فیلمی که کارگردانش در پی به دست آوردن گیشه نبوده و گویی تمامی حوادث آن را زیر پوست خود لمس کرده است.گاه موجهای مثبت و منفی قبل و یا بعد از زمان اکران فیلم، گیشه را تضمین می کنند و گاه بعضیها با شلوغ کاری، تماشاگر جمع می کنند و با تبلیغاتی غیر واقعی مشتری جذب می نمایند. حتی دیده شده بعد از نمایش فیلم، لباس بازیگران آن را به فروش می رسانند و یا در قبال خرید چند بلیت، یک بلیت مجانی هم می دهند! اما «زیر پوست شهر» احتیاج به این شلوغ کاریها ندارد، حتی تلویزیون هم آگهی آن را پخش نمی کند، اصلاً فیلم، فیلمی مخاطب پسند نیست ولی خیلی زود تماشاگرش را گرد خود جمع می کند و بنی اعتماد و گروه سازنده فیلم بارها به سینماهای مختلف تهران و شهرستان دعوت می شوند تا در مورد فیلم با مردم صحبت بکنند.بارها شنیده ایم که می گویند یک نقاد باید روانشناسی بداند و واکنش جامعه شناسانه و فلسفی داشته باشد و اگر ما بخواهیم بهره ای هر چند کوچک از این علوم ببریم و «زیر پوست شهر» را کالبدشکافی نماییم، باید از همین ابتدا اعتراف کنیم که فیلم روایتگر واقعیتی است که به حقیقت گوشه می زند. «زیر پوست شهر» شاید به گفته بسیاری از مردم تلخ باشد ولی تلختر از واقعیتِ جامعه امروز ما، نیست. شاید فیلم، نمایش فقر و نداری باشد ولی در مقایسه با واقعیتهایی بزرگتر و تلختر باید گفت که افراد خانواده «طوبی» خوشبخت هستند چرا که خانه ای از خود دارند، طوبی و پسرش به سر کار می روند و بچه ها به تحصیل مشغولند.اگر خانه اجاره ای بود، هیچ کس شغلی نداشت و بچه ها نمی توانستند به علت فقر بسیار راهی مدرسه شوند، آن وقت وضعیت چه می شد؟ آیا باید فقط می گفتیم که آنها کسانی هستند که زیر خط فقر زندگی می کنند و در ایران کمترین نشانی از آنها یافت نمی شود، ولی همه می دانیم که سرنوشتهای ناگفته بسیاری در جامعه هست که فرصتی و یا شاید جسارتی برای پرداختن به آنها نیست.«زیر پوست شهر» با نگاه جسورانه فیلمسازش، به مسایل اجتماعی و خصوصا مسایل مربوط به زنان و جایگاه اجتماعی و حقوقی آنان می پردازد. البته نقش سیاست در این میان کاملاً هویداست و فیلم می کوشد علاوه بر آن، از فقر، فحشا، اعتیاد، قاچاق، دختران فراری، ازدواجهای ناموفق، تب رفتن به خارج از کشور، جنبش دانشجویی، مسایل کارگری و ... سخن بگوید و خصوصیات آدمهایی را مطرح کند که هرگز در کنش و واکنش آنها اغراقی نشده است و در جامعه امروز ما کسانی با همین ویژگیها بسیار یافت می شوند. آدمهایی که هر روز پوست می اندازند و در شهری که دایم چهره عوض می کند، زندگی می کنند.در ضمن باید به خاطر داشت که آدمهای آثار بنی اعتماد از آن جایی که یک جنس هستند، لذا در فیلمهای مختلفش ظاهر می شوند. مثلاً شخصیتهای فیلم «نرگس» و «روسری آبی» در «بانوی اردیبهشت» دیده می شوند و شخصیت «طوبی» از «بانوی اردیبهشت» وارد «زیر پوست شهر» می شود.در یک کلام، این فیلم به سراغ محله ها و خانه های توسری خورده پشت ریل راه آهن می رود. آدمهایی که در حومه شهر زندگی می کنند و گویا قرار است همیشه حاشیه نشین باشند و یک غول آهنی به نام قطار آنها را از شهر جدا کند و خطی به نام ریل بین آنها و شهر، مرزبندی کند.در میان این خانه ها و آدمها، طوبی و خانواده اش شاخص تر از بقیه هستند. طوبی کارگری است که در کارخانه ریسندگی کار می کند. وی زنی دردکشیده است که با آن گریمِ عالی صورتش درست شبیه زنان فداکار و مادران مهربان شده است. او هر روز نخها و کلافها را در کارخانه جا به جا می کند و گویی با کلاف سر در گم زندگیش درگیر می شود و تلاش می کند تا مانع فروش خانه محقرشان، توسط شوهرش بشود.و شوهرش، مردی است که از لحاظ جسمی و فکری منفعل است، بیکار و ناتوان. مردی که فقط سایه اش روی افراد خانه گسترده شده است و هیچ کاری انجام نمی دهد. او در زمان خود به حد کافی مرده باد و زنده باد گفته و جزایش را که لنگ شدن اوست، گرفته است. لذا نمی خواهد پسر کوچکش مثل او وارد سیاست شود. در عوض دلش می خواهد پسر بزرگ به جای او، پولدار شود و هر آنچه که او نشده، پسرش بشود.و چهار فرزند این خانواده هر کدام به نوعی، نمونه ای از جوانان هم عصر خویش هستند و نشانگر چهره ای نو از نسل جوان امروزی.حمیده خواهر بزرگتر است که در عین بارداری از شوهرش کتک می خورد و هر چند وقت یک بار به خانه پدری پناه می آورد. وی هیچ قدرت و اراده ای از خود ندارد و فقط با چشمی گریان و کبود، مظلومانه در انتظار سرنوشت خویش می ماند. او به قول خودش هم خفت خانه شوهر را می کشد و هم خفت خانه پدر را و برای اینکه دعوا و کتک کاری نشود حاضر است سکوت کند و هیچ نگوید. عباس، برادر بزرگتر غرق آرزوهایش است و دلش می خواهد به تحریک دوستش به ژاپن برود و با دختری که هم طبقه او نیست ازدواج کند. حتی شبی با ماشین صاحب کارش، خانواده اش را برای گردش و خوردن پیتزا به محله های بالای شهر می برد، جاهایی که حتی پوشش آنها و ریخت و قیافه شان صد و هشتاد درجه با آنان متفاوت است. و همین جوان بلندپرواز در نیمه دوم فیلم و بعد از شکست، اعتراف می کند که دلش می خواهد علی و محبوبه ـ خواهر و برادر کوچکترش ـ درس بخوانند و عاقبتی مثل او و حمیده نداشته باشند.علی برادر کوچکتر از مدرسه می گریزد و در میتینگهای سیاسی شرکت می کند و برای تبلیغات مجلس ششم سر و دست می شکند. به نظر او کلاس فقط درس و مدرسه نیست، با این همه به مادرش سواد یاد می دهد و او را وا می دارد تا مقالات سیاسی روزنامه ها را بخواند. همین علی حتی به خاطر برخوردهای خیابانی با طرفداران دیگر احزاب، کارش به کلانتری کشیده می شود و وقتی پدر اعتراض می کند که کاری به سیاست نداشته باشد، طوبی به او می گوید: «برو خدا را شکر کن که بچه ات گردی و هروئینی نیست و فقط به فکر سیاست است.»و اما محبوبه کوچکترین عضو خانواده است که کاملاً به موقعیت خودش و زنان اطرافش آگاه است. او از ستمی که بر خواهرش روا می شود، ناراحت است و از اینکه دوستش معصومه، از برادرش کتک می خورد، گریه می کند. او با صدای بلند فریاد بر می آورد که: «یکی می زنه، می گن برادرشه، یکی می زنه، می گن شوهرشه، لابد اگه یکی دخترشو بکشه می گن عیب نداره باباش بوده.» و طوبی در مقابل این اعتراض جواب می دهد: «اگه دوست نداری کتک بخوری، از زندگی عبرت بگیر، درس بخون تا معلم بشی و کسی توی سرت نزنه.» اما شوهرش معتقد است دختر حتی دکتر هم بشود باید برود ... بچه بشورد.معصومه، دوست و همکلاس محبوبه است که به تحریک او با هم به کنسرت موسیقی می روند و همین باعث می شود تا معصومه از برادر معتاد و قاچاق فروشش کتک بخورد و موهایش توسط او چیده شود و یادآور این ضرب المثل بشود که «دم فلانی را چیدند». دختر که غرورش جریحه دار شده است به محبوبه می گوید بار آخرش است که از برادرش کتک می خورد و سپس از خانه می گریزد. وقتی محبوبه دوست قدیمی اش را در پارک می بیند که دیگر معصومیتی از او باقی نمانده است، سر و وضعی کاملاً متفاوت همراه با موهایی رنگ شده و آرایشی غلیظ که نشانه سقوط اوست.محبوبه وقتی می فهمد که دوستش بارها از گرسنگی خون بالا آورده است و تا صبح در دستشویی پارکها، لرزیده و تاوان سنگینی، برای فرارش پرداخته است، از آن جایی که برادر او را در این زمینه مقصر می داند، بر خلاف انتظار همگان، سیلی محکمی بر صورت او می زند.ناصرخان، صاحب کار عباس است که یک تولیدی لباس دارد، همراه با دو همسر پیر و جوان. او با ازدواج مجددش با یکی از دخترهای همان کارگاه، نشان داده که نمادی از افراد تازه به پول رسیده و به قول طوبی تنبانش دو تا شده است. حتی این زن در جواب شوهرش که می گوید ناصرخان مصداق دارندگی و برازندگی است، جواب می دهد: «تو نه دارندگی داری و نه برازندگی و گرنه چهار تا چهار تا، زن می گرفتی.»ناهید یکی دیگر از دخترهای خیاط تولیدی لباس است که عباس را دوست می دارد و گوش به زنگ رفت و آمد اوست ولی عباس توجهی به وی ندارد. مرندی شرکتی بزرگ دارد و ظاهرا در کار صادرات و واردات است و لباسهای عروس تولید کارگاه ناصرخان را به ترکیه صادر می کند و به جایش بلور وارد می کند ولی اینها همه ظاهر قضیه است و جنس، چیزی نیست جز مواد مخدر.سروناز دختر کارمندی است که در شرکت مرندی کار می کند. دختری که عباس را شیفته خود کرده است و همین عباس خوش خیال بارها با آسانسور شرکت، به شوق دادن هدیه ای به سروناز بالا رفته و با اندوه صحبت نکردن او پایین آمده است.و شخصیتهای دیگری که هر کدام در حاشیه و به نوبه خود پرداخت شده اند؛ آدمهایی متفاوت که از طبقات مختلف اجتماع و در مکانهایی گوناگون مثل شرکتی شیک، کارگاه تولید لباس و یا کارخانه ای تاریک کار می کنند. آدمهایی که طوبی به شکلی در زندگی آنها داخل شده است. طوبایی که معتقد است زندگی خاله بازی نیست تا هر تقی به توقی خورد خانه را رها کرد. او با وجود اینکه دخترش حمیده، راضی به برگشتن به خانه شوهر نیست و عباس مانع رفتن اوست و علی می گوید تا وقتی زنها از حق و حقوق خود بی خبر باشند وضعشان این است؛ دختر را با یک جعبه شیرینی به خانه شوهر می برد و او را راضی به ادامه زندگی می کند. حتی وقتی نوه طوبی به او می گوید که پدر و مادرش بعداز کتک کاری، او را هم دعوا می کنند و کتک می زنند، به خاطر همان دخترک و بچه دیگری که در شکم حمیده است او را به خانه شوهر باز می گرداند.حتی همین طوبی در شب عروسی خواهر معصومه برای اینکه کسی متوجه فرار معصومه نشود دایره به دست می گیرد و در حالی که عروس یک چشمش خون است و چشم دیگرش اشک، میهمانان را به شادی دعوت می کند و برای آنها تصنیفی سنتی می خواند.عباس که در فکر پاسپورت و تهیه ویزاست با همدستی پدر به طور پنهانی خانه را به فروش می رساند تا پول ویزایش درست شود و از آن طرف کسی که ویزا درست می کند کلاهبردار از آب در می آید.از سویی دیگر محبوبه که به اشتباه، همراه عده ای از دختران فراری دستگیر شده است روانه بازداشتگاه موقت می شود و طوبی که برای نجات دختر خویش به سند خانه پناه می برد، آن را از دست رفته می بیند و شب را تا به صبح زیر باران با دلشوره لباس می شوید و به خانه از دست رفته و دختر در بندش می اندیشد، تا اینکه عاقبت وی را با خود به خانه باز می گرداند.و در انتهای فیلم است که عباس وقتی می بیند نه ژاپنی وجود دارد و نه خانه ای با اینکه می داند مرندی خلافکار است ولی به سراغ او می رود و قبول می کند تا محموله ای را که داخل لباسها جاسازی شده است تا دم مرز برساند. علی که از رفتار مشکوک برادرش عباس، چیزهایی فهمیده است، پنهانی سوار ماشین می شود و در تاریکی شب، تمامی لباسهای عروس را در میان کوه و بیابان رها می کند. عباس فراری می شود و طوبی به پسرش کمک می کند تا از دست ناصرخان و مرندی فرار کند. او شناسنامه و پول اندکی را که از فروش خانه باقی مانده است به عباس می دهد و می گوید: «فدای سرت. خونه وقتی خونه س که بچه هام دورم باشن.» عباس که در آغاز فیلم می گفت چه هایی که برای مادرش نخواهد کرد، حال با چشمانی خجالت زده، آخرین کمکهای مادر را پذیرا می شود.و مادر، این طوبای خستگی ناپذیر و دلشکسته، شانه درختچه ای را که در باغچه خانه اش روییده صاف می کند و می گوید: «ای نرم و نازک من، چرا کج و کوله شده ای؟» نرم و نازکی که نمادی از فرزندان تباه شده طوبی است؛ صحنه ای که تأثیر حسی بسیاری دارد. گرچه نمی توان گفت که هر چیزی نشانی از سمبل است و ارزش سمبل سازی دارد، ولی شاخه نازکی که کج شده است تعبیری از تمامی نوجوانان و جوانان کشور است که خواسته و ناخواسته پا در راه کج می گذارند و خانواده و خویشتن را در این راه می آزارند.ناگفته نماند که در میان تمامی این پلانها و صحنه ها سیاست خودی نشان می دهد. صدای سخنرانی آقای خاتمی از داخل حیاط دانشگاه تهران به گوش می رسد و گویی این صدا در تمامی شهر پخش می شود. پلاکاردهای تبلیغاتی و برنامه های رادیو و تلویزیون در مورد انتخابات بیداد می کند. شهر پر از عکس نامزدهای انتخاباتی است و دل طوبی پر از زخمهای التیام ناپذیر. وی در شروع و پایان فیلم ناخواسته جلوی دوربین قرار می گیرد. در نمای آغازین فیلم، طوبی از میان زنان کارگر انتخاب می شود تا جلوی دوربین تلویزیون بنشیند و خواسته هایش را از نمایندگان دولت عنوان کند و او دلش می خواهد آنها به فکر بیمه و بازنشستگی کارگران باشند و در آخر فیلم در حالی که بعد از پایان یافتن همه قضایا رأی هم داده است، دوباره او را جلوی دوربین فیلمبرداری صدا و سیما می برند و از او می خواهند که پیغامی در این مورد بدهد، و او می گوید: «هر کاری خواستیم بکنیم گفتند جنگ است چیزی نگفتیم. باز تا آمدیم حرف بزنیم گفتند بازسازی بعد از دوران جنگ است باز چیزی نگفتیم. حالا که یکی پیدا شده و می خواهد حرفمان را گوش کند ...» وقتی گزارشگر حرف طوبی را قطع می کند و می گوید دوربین به علت اشکال فنی صدای او را ضبط نکرده است و وی باید دوباره آن حرفها را تکرار کند، زن می آشوبد و این بار درون خود را به سخن وا می دارد که «خونه ام رفت، بچه ام آواره شد. حالا یکی پیدا شده و همش فیلم می گیره، یکی بیاد از دل من فیلم بگیره. اصلاً این فیلمها رو به کی نشون می دین؟» همان جمله معروف که عنوان یکی از مستندهای بنی اعتماد است.بیننده آگاه به راحتی از تمامی نمادها و نشانه های فیلم و حتی دیالوگهای شخصیتها پی می برد که حرف فیلم چیست. آدمهایی که گرم سیاست هستند ولی انگیزه ای برای ادامه زندگی در این سیاست بازار ندارند.تمامی عوامل فیلمسازی دست به دست هم داده اند تا «زیر پوست شهر» حقیقت درون خود را عریان کند. تا بازیگران با تواناییهای خود نقشها را جان بدهند. تا گریم آدمها را زنده تر کند، تا نورپردازی، فضای سرد و مخوف خانه های محقر را بیشتر نشان دهد و نور و گرمای شرکتهای آن چنانی را پرشکوهتر به رخ بکشد. تا طوبی در نورپردازی زیبای شب روی چراغ علاءالدین، طرّه های مویش را خشک کند و زن اول ناصرخان در تاریک و روشنی خانه ای اشرافی، سر پول با پسرش داد و بیداد راه بیندازد و سروناز در نورپردازی سرشار از گرما و شور زندگی دسته گل عباس را قبول کند. تا عباس در تاریکی شب، لباس عروسی را که برای خواهر معصومه آورده است بر قامت طوبی بیاویزد و خود با موسیقی متن فیلم دور او بچرخد و برقصد. و هولناک تر از همه اینکه موسیقی وارد کار شده است تا پس از پایان یافتن دف و دایره طوبی در عروسی خواهر معصومه، صحنه در سکوت فرو برود و ناگهان با سر بر آوردن معصومه دیروز از پشت تپه ها، دل تماشاگر از دیدن هیبت جدید او، به همراه موسیقی پایین بریزد، همان طور که وقتی وی از خانه می گریخت موزیکی چون ریزش آوار گوش تماشاگر را پر می کرد و یا ...همان طور که «نرگس» به عنوان نقطه عطف اولی در آثار بنی اعتماد، خودی نشان داده است، گویا انتظار می رود بعد از این «زیر پوست شهر» نقطه عطف دومی در کارنامه سینمایی این کارگردان فعال و داور جشنواره های سینمایی باشد؛ و ما انتظار نداریم جز اینکه جوانانی که زیر پوست این شهر زندگی می کنند نگرشی تازه بر نوع زندگی و افکار خود داشته باشند و نشان دهند که ایران زمین، شایسته ترین مکان برای زندگی ایرانیان است؛ تا به قول مرندی، دکترها و مهندسهای ایرانی مجبور نباشند در آمریکا، پیتزا به در خانه ها ببرند.
کارگردان فیلم زیر پوست شهر
رخشنده بنی اعتماد که بیشتر با نام رخشان شناخته میشود، متولد ۱۴ فروردین ۱۳۳۳ در تهران، کارگردان، فیلم نامه نویس، تهیه کننده، مستندساز، از اعضای آکادمی اسکار فارغ التحصیل رشته کارگردانی سینما در دانشکده هنرهای دراماتیک تهران (دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر) است. در سال 1352 به عنوان منشی صحنه وارد تلویزیون شد. تا سال 1359 چندین فیلم مستند کوتاه را کارگردانی کرد. در همین سال با جهانگیر کوثری (تهیه کننده، مجری، فوتبالیست، گزارشگر فوتبال و روزنامه نگار ایرانی) ازدواج کرد که حاصل آن یک دختر به نام باران (بازیگر) و پسری به نام تندیس است. سال 1360 به عنوان منشی صحنه در فیلم آفتاب نشین ها فعالیت کرد و این نخستین تجربه سینمایی او بود. فیلم سینمایی گل های داوودی در سال 1363 دومین تجربه سینمایی اش بود. سال 1366 نخستین فیلم سینمایی بلندش را با نام خارج از محدوده کارگردانی کرد سپس بازنویسی و کارگردانی فیلم سینمایی زرد قناری را انجام داد. کارگردانی و فیلمنامه نویسی فیلم سینمایی نرگس به عنوان بهترین کارگردان در دهمین جشنواره فیلم فجر انتخاب شد. او به عنوان داور در مراسم و جشنواره های بسیاری حضور داشته است. برخی از این جشنواره ها عبارتند از: جشنواره فیلم فجر سال 1369، جشنواره فیلم های آموزشی رشد تهران 1371، برگزیدن منتخب کانون کارگردان های سینمای ایران سال 1372، جشنواره تورین و مرور بر آثار (ایتالیا) 1995، جشنواره بین المللی لوکارنو (سوئیس) 1996، جشنواره محیط زیست (ژاپن) 1997، جشنواره دهلی نو (هند) 1998، جشنواره فیلم های دانشجویان سراسر کشور (ایران) 1377، جشنواره فیلم های مستند کیش 1378، جشنواره لایپزیک (آلمان) 1378، رئیس هیئت داوران بخش بین المللی جشنواره فیلم فجر 1379، جشنواره بین المللی فیلم مونترال (کانادا) 1380، جشنواره سینمای جوان ایران 1380، جشنواره سراسری فیلم دانشجویان ایران 1381، جشنواره بین المللی فیلم مسکو (روسیه) 1381، جشنواره قاهره (مصر)، جشنواره کارگردانان جوان فیلم های کوتاه سونی (ایران)، در جشنواره آسیا پاسیفیک (ایران) 1382، رئیس هیئت داوران بخش آسیا جشنواره فجر (ایران) 1384، جشنواره فیلم پروین اعتصامی 1385، جشنواره بین المللی فیلم مستند «سینما حقیقت» (ایران) 1386، جشنواره محله «جشنواره فیلم شهر» (ایران) 1387، بخش بین الملل «جشنواره فیلم شهر» (ایران)، جشنواره فریبورگ (سوئیس) 1388، جشنواره آسیایی رم (ایتالیا) 1389، جشنواره تصویر سال (ایران)، جشنواره دانشجویی دانشگاه هنر (تهران)، رئیس هیئت داوران جشنواره دبی (امارات)، جشنواره تصویر شهر (ایران) 1390، جشنواره تصویر سال (ایران)، جشنواره شانگهای (چین) 1391، رئیس هیئت داوران بخش بین الملل جشنواره سینما حقیقت (ایران) 1392، رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم بوسان (کره جنوبی)، جشنواره تصویر سال (ایران) 1394، رئیس هیئت داوران جشنواره فیلمهای ایرانی پراگ (چک) 1395، رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم وزول (فرانسه)، آکادمی علوم و هنرهای سینما بخش نویسندگان و جشنواره ونیز (ایتالیا) در سال 1396. کارنامه هنری ایشان بدین شرح است: کارگردانی فیلم ها: خارج از محدوده/ زرد قناری/ پول خارجی/ نرگس/ روسری آبی/ داستان های جزیره (اپیزود سوم، باران و بومی) / زیر پوست شهر/ روایت سه گانه (اپیزود سوم، ننه گیلانه)/ گیلانه/ خون بازی/ قصه ها/ فیلم های مستند: فرهنگ مصرفی سال/ اشتغال مهاجرین روستایی در شهر/ تدابیر اقتصادی جنگ/ تمرکز/ بهار تا بهار/ گزارش ۷۱/ این فیلم ها رو به کی نشون میدین؟/ آخرین دیدار با ایران دفتری/ زیرپوست شهر/ روزگار ما/ فرش سه بعدی (یک فیلم از مجموعه فرش ایرانی)/ خانه دوم (تهیه کننده)/ حیاط خلوت خانه خورشید/ ما نیمی از جمعیت ایرانیم/ فردا می بینمت الینا/ اتاق ۲۰۲ (یک اپیزود از مستند کهریزک چهار نگاه)/ یاران دانش و مهر / آن سوی آیینه ها/ کنسرت آیینه ها/ کنسرت خداوندان اسرار/ محک خانه من/ همه درختان من/ یک ساعت از یک عمر / آی آدم ها/ سری فیلم های کارستان (مشاور هنری)/ مادر زمین (کارگردان: مهناز افضلی)/ طبرستانی ها (کارگردان: محسن عبدالوهاب)/ بنیان گذار محک (کارگردان: محسن عبدالوهاب)/ پنبه تا آتش (کارگردان: بهرام عظیم پور)/ شاعران زندگی (کارگردان: شیرین برق نورد)/ پازلی ها (کارگردان: مهدی گنجی)/ نویسندگی فیلم ها: نرگس/ روسری آبی/ بانوی اردیبهشت/ داستان های جزیره (اپیزود سوم، باران و بومی)/ زیر پوست شهر/ روایت سه گانه (اپیزود سوم، ننه گیلانه)/ گیلانه/ خون بازی/ قصه ها/ تهیه کنندگی: نرگس/ زیر پوست شهر/ خون بازی/ حیران/ قصه ها. جوایز و افتخارات ایشان عبارتند از: برنده بهترین کارگردانی از دهمین دورهٔ جشنوارهٔ فیلم فجر برای فیلم سینمایی نرگس/ برنده بهترین فیلمنامه از سیزدهمین دورهٔ جشنوارهٔ فیلم فجر برای فیلم سینمایی روسری آبی/ برنده بهترین کارگردانی از کانون کارگردان های سینمای ایران برای فیلم سینمایی روسری آبی/ برنده پلنگ برنزی از چهل و هشتمین جشنوارهٔ فیلم لوکارنو برای فیلم سینمایی روسری آبی/ برنده جایزهٔ فیپرشی از سی و ششمین دورهٔ جشنوارهٔ بین المللی فیلم تسالونیکی برای فیلم سینمایی روسری آبی/ برنده جایزهٔ فیپرشی از بیست و دومین جشنوارهٔ بین المللی فیلم مونترآل برای فیلم بانوی اردیبهشت/ برنده بهترین کارگردانی از چهارمین جشن سینمای ایران برای فیلم سینمایی زیر پوست شهر/ برنده جایزهٔ ویژهٔ سنت جورج طلایی از بیست و سومین جشنوارهٔ بین المللی فیلم مسکو برای فیلم سینمایی زیر پوست شهر/ برنده جایزهٔ نتپک از سی و ششمین جشنوارهٔ بین المللی فیلم کارلووی واری برای فیلم سینمایی زیر پوست شهر/ برنده جایزه جایزهٔ نتپک از پنجاه و پنجمین دورهٔ جشنوارهٔ فیلم لوکارنو برای فیلم سینمایی روزگار ما/ برنده جایزه هیئت داوران (بهترین کارگردانی) از بیست و دومین دورهٔ جشنوارهٔ فیلم فجر برای فیلم سینمایی روایت سه گانه (اپیزود سوم، ننه گیلانه)/ برنده جایزه هیئت داوران (بهترین کارگردانی) از دهمین دورهٔ جشنوارهٔ دفاع مقدس برای فیلم سینمایی گیلانه/ برنده جایزهٔ نتپک از جشنواره بین المللی فیلم های آسیایی وزول برای فیلم سینمایی گیلانه/ برنده جایزه دستاورد کارگردانی از اولین دورهٔ جوایز اسکرین آسیا پاسیفیک برای فیلم سینمایی خون بازی/ برنده بهترین فیلمنامه از بیست و پنجمین دورهٔ جشنوارهٔ فیلم فجر برای فیلم سینمایی خون بازی/ برنده جایزهٔ بزرگ هیئت داوران از سی امین جشنوارهٔ بین المللی فیلم زنان کرتی برای فیلم سینمایی خون بازی/ برنده بهترین کارگردانی از یازدهمین جشن سینمای ایران برای فیلم سینمایی خون بازی/ برنده بهترین فیلمنامه از هفتاد و یکمین جشنوارهٔ فیلم ونیز برای فیلم سینمایی قصه ها/ برنده جایزهٔ بزرگ هیئت داوران از هشتمین دورهٔ جوایز اسکرین آسیا پاسیفیک برای فیلم سینمایی قصه ها
بازیگران فیلم زیر پوست شهر
گلاب آدینه ،محمدرضا فروتن، باران کوثری، حمیرا ریاضی، مهراوه شریفی نیا، علی اوسیوند، محسن قاضی مرادی، مهرداد فلاحتگر، مریم بوبانی، نازنین فراهانی
ساير عوامل فیلم زیر پوست شهر
- کارگردان: رخشان بنی اعتماد
- نویسنده: رخشان بنی اعتماد،فرید مصطفوی
- تهیه کننده: جهانگیر کوثری ،رخشان بنی اعتماد
- مدیر فیلمبرداری:حسین جعفریان
- آهنگساز:امید رئیس دانا
مشخصات فیلم زیر پوست شهر
- ژانر :اجتماعی،خانوادگی
- زبان : فارسی
- امتیاز IMDb: امتیاز 7.3 از 10