درباره بهاره غفرانی
بهاره غفرانی داستان نویس جوانی ایرانی ست که در سال 1370 دیده به جهان گشوده است. تحصیلات آکادمیک غفرانی در رشته ی مدیریت صنعتی پی گرفته شده. این نویسنده جز داستان نویسی در زمینه های ویراستاری و فیلمنامه نویسی نیز فعالیت دارد. آغاز کار بهاره غفرانی به عنوان نویسنده به سال 1393 بازمی گردد. موسیقی، معماری و نقاشی، مهم ترین حوزه های مورد علاقه ی غفرانی در کنار ادبیات اند. از میان آثار منتشرشده از این نویسنده می توان به عناوینی چون «به وقت عقرب»، «باغ زمرد»، «مرگ رنگ»، «جهان آلوده ی خواب» و «آبنوس» اشاره کرد.
درباره کتاب به وقت عقرب
آنچه بیشتر ما در دوران بزرگسالی «زندگیِ» خویش می نامیم، در چشمِ خودِ نوجوانی و جوانی مان، مضحکه ای پوچ و بی معنی است که در آن جز ملال و سستی و رخوت، هیچ یافت نمی شود. به راستی که بزرگسالی دوران مرگ است؛ مرگِ عواطف؛ مرگ شورها؛ مرگ امیال و آرزوها. و افسوس که اغلب ما، چه کاهلانه به این مرگ تن می دهیم! اما چه می شد اگر می توانستیم در این تقدیر شوم و دل آزار چون وچرا کنیم؟ چه می شد اگر تحت تأثیر واقعه ای خیال انگیز، می توانستیم به گذشته بازگردیم و با تجربه ای که از سال ها زندگی در سایه ی رخوت و پژمردگی کسب کرده ایم، بار دیگر به ساختن حیات خود -این بار به شکلی دلخواه تر- همت گماریم؟... در کتاب به وقت عقرب مخاطب سرگذشت زنی خواهید بود که به این قدرتِ بی کران و باورناپذیر مجهز گشته است! رمان نامبرده اثری به قلم بهاره غفرانی، نویسنده ی جوان معاصر، است. غفرانی در کتاب به وقت عقرب داستان شخصیتی به نام «شادی» را روایت کرده؛ زنی جوان که زندگی اش، به طرزی کنایه آمیز، برخلاف نامش، تهی از هر نوع شادی و شعف و سرخوشی است. شادی بازیگری معمولی ست که با همسرش، افشین، زندگی ای یکنواخت و نامطلوب را پشت سر می گذارد. افشین که در زمینه ی فیلمنامه نویسی فعالیت دارد، در نظر شادی، تجسم همان نوع ابتذال و میان مایگی است که وی همواره از آن تنفر داشته. شادی افشین را مسبب ناکامی های خود در کار بازیگری می داند. چرا که باور دارد اگر این مرد در زندگی اش نبود، می توانست نقش های مهمی را از آن خود کند. به علاوه، حلقه ی دوستان افشین نیز، عامل مهم دیگری است که به نارضایتی شادی از زندگی کردن با او می افزاید. چه، در میان این حلقه ی دوستان و آشنایان، مردانی یافت می شوند که به انحای گوناگون به شادی ابراز تمایل کرده و زندگی او را دستخوش احساسات ناخوشایند و متضاد می کنند. باری، این چنین است زندگی شادی: ملغمه ای نادلخواه از هرآنچه پرِ پروازِ آدمی را می چیند و او را به سوختن و ساختن وامی دارد. شاید بهترین توصیف این زندگی، همانی باشد که ویلیام شکسپیر بزرگ در نمایشنامه ی مکبث خویش گفته: «داستانی که از زبان دیوانه ای گفته آید؛ سراسر خشم و هیاهو، لیک بی معنا.» زندگی برای شادی اما به این شکل ادامه نمی یابد. جریان حوادث، طی شبی عجیب، ناگاه به کلی دگرگون می شود. ماجرا از این قرار است: یک شب شادی در اوج استیصال و نومیدی، با گفتن این که «کاش بر می گشتم به روزای دانشجوییم! خسته شدم از این زندگی.» سر بر بستر خواب می گذارد، و روز بعد، در کمال شگفتی، در حالی چشم می گشاید که به سال های جوانی خود، به دوران خوش دانشجویی، بازگشته! این اتفاق البته باورناکردنی به نظر می رسد. با این حال، همه چیز گواهِ واقعیت داشتن آن است! آیا شادی در خواب به سر می بَرد؟ شاید. اما چه باک؟ که این خواب، بسی واقعی تر از زندگی پوچ او با افشین به نظر می رسد. پس شادی با خود چنین می اندیشد: چرا به خواب و خیال بودن یا نبودنِ آن فکر کنم؟ حال که آرزویم برآورده شده، بگذار تا آنجا که می توانم، از زندگی جدید خود بهره بگیرم... کتاب به وقت عقرب، علی رغم داستان خیال انگیزی که دارد، در نهایت روایتی ست ملموس و واقع گرا. چرا که دغدغه های قهرمان اثر، همان دغدغه ها و دلشمغولی هایی اند که زنان جوانِ جامعه ی ما در اغلب طول عمر خویش، از جوانی تا میان سالی، با آن ها دست به گریبان اند. ضمناً، شیوه ی روایت گری داستان نیز، به رغم پیرنگ فراواقعی اثر، کاملاً مستندنما و وفادار به واقعیات روزِ اجتماعی است. به همین جهت، رئالیستی نامیدن این اثر نمی تواند چندان بیراه و اشتباه باشد. کتاب به وقت عقرب در سال 1399، به همت نشر آئی سا منتشر شده و در دسترس مخاطبین علاقه مند قرار گرفته است.
در بخشی از کتاب به وقت عقرب می خوانیم...
داریوش کت و شلواری سرمه ای رنگ و شیک به تن داشت و صورتش اصلاح شده و تمیز بود. سلام و احوال پرسیای با شادی کرد و سپس با افشین دست داد. احوال پرسی کردند و همراه هم وارد خانه شدند. پنت هاوسی وسیع و لوکس که با ترکیب رنگ های فیلی و بژ دکور شده بود. برخلاف خانه ی شادی و افشین، در منزل داریوش خبری از مبلمان کلاسیک و استیل نبود. داریوش آدم راحتی بود و وسایلش هم مثل خودش. خدمتکار، لباس های بیرون شادی را گرفت و آن ها با بقیه ی مهمان ها گپی زدند و چند نفری از کارگردان ها افشین را سمت خود کشیدند تا در مورد کار صحبت کنند. افشین از شادی عذرخواهی کرد و گفت که زود نزدش باز می گردد. داریوش کنار شادی ایستاده بود و آرزو که تحمل ماندن کنار شادی را نداشت، از داریوش فاصله گرفت و به دوستانش پیوست. شادی پوزخندی به حرکات چیپ آرزو زد و سرش را سمت داریوش متمایل کرد:
- چه خبره اینهمه مهمون دعوت کردی؟!
داریوش سرش را به سرعت چرخاند و شادی از ترس اینکه صورت داریوش به او نخورد، با دستپاچگی عقب کشید. داریوش آرام خندید: - اوه... معذرت می خوام!
پشت گردنش را خاراند و خیره در چشمان شادی شد: - نگو که افشین بهت نگفته امشب قراره چه اتفاقی بیفته! می دونم که میگه به تو.
مبل سه نفره کنارشان خالی شد و هر دو رویش نشستند.
شادی دامنش را مرتب کرد و خدمتکاری برای پذیرایی آمد. پس از دقایقی، شادی مشغول خوردن شیرینی اش شد. داریوش نیز فنجانی چای برداشت و جرعه ای نوشید. شادی نظری به افشین انداخت؛ انگار که قصد بازگشت نداشت. پر حرص چشم از او گرفت و در همان حین، داریوش گفت: - می خوای برم صداش کنم؟
شادی سر به چپ و راست جنباند و پیش دستی اش را روی میز تمام شیشه ی مقابلش گذاشت: - نه مرسی. لابد داره بهش خوش می گذره دیگه.
شناسنامه کتاب به وقت عقرب
-
نویسنده: بهاره غفرانی
- زبان: فارسی
- ناشر چاپی: نشر آئی سا
- تعداد صفحات: 251
- موضوع کتاب:کتاب های داستان و رمان ایرانی
- نسخه الکترونیکی:دارد
- نسخه صوتی : ندارد
دنبال کنندگان ادبیات امروز ایران، دوست داران داستان های روان شناختی، و علاقه مندان به آثاری با تم خیالی، سه دسته از مخاطبینی اند که بیش از همه از مطالعه ی کتاب به وقت عقرب، نوشته ی بهاره غفرانی، لذت خواهند برد. امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید و برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. همچنین شما نیز بهترین کتابی که تا حال مطالعه کرده اید، برای ما معرفی نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.