درباره نویسنده
ژان-پل شارل ایمار سارْتْرْ (به فرانسوی: Jean-Paul Charles Aymard Sartre) (زاده ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ – درگذشته ۱۵ آوریل ۱۹۸۰) فیلسوف، اگزیستانسیالیست، رمان نویس، نمایش نامه نویس و منتقد فرانسوی بود. سارتر در روز ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ در پاریس به دنیا آمد. پدرش «ژان باپتیست سارتر» (۱۸۴۷–۱۹۰۶) افسر نیروی دریایی فرانسه بود و مادرش «آنه ماری شوایتزر» (۱۸۸۲–۱۹۶۹) دخترعموی «آلبرت شوایتزر» پزشک معروف، برندهٔ جایزه صلح نوبل است. پانزده ماهه بود که پدرش به علت بیماری تبی که به احتمال زیاد از هندوچین گرفته بود از دنیا رفت.[۱] پس از آن مادرش به نزد والدینش در مودون بازگشت.
درباره کتاب دست های آلوده
نمایشنامه پر است از دیالوگ های عمیق و تکان دهنده . "هوگو: کشتن، مردن، هر دو یک چیزند: انسان در یک حد تنهاست." دست های آلوده. داستان در باره ی مردی است که به تصمیم حزب باید یکی از رهبران را که خط مشی اش مبتنی با اتحاد با بورژوازی است بکشد. هوگو در گیرودار این ماموریت دلبسته همسر هودرر که باید کشته شود می شود.ماموریت انجام می شود و هوگوو به زندان می افتد. در این زمان خط مشی حزب تغییر می کند و حالا هودرر قهرمان ملی است. هوگو آزاد می شود اما دیگر همه چیز تغییر کرده است. هوگو در جایی می گوید: نمیدانم هودرر را برای چه کشته ام ولی میدانم برای چه می بایست او را بکشم: "برای اینکه سیاست بدی به کار میبرد، برای اینکه به رفقایش دروغ میگفت و خطر فاسد کردن حزب را پیش می آورد. اگر شهامت داشتم که وقتی با او در دفتر تنها هستم به سویش شلیک کنم، او به این دلیل میمرد و من میتوانستم بدون شرم به خودم فکر کنم. از خودم به این دلیل شرم دارم که او را بعدش کشته ام."سارتر به شخصیت هایش اجازه می دهد راحت حرف بزنند و زندگی کنند. شاید به خاطر این است که هنوز نمایشنامه دست های آلوده فارغ از تمام زیر متن های آن همچنان بسیار پویا و زیباست. ترجمه خوب جلال ال احمد هم به این مهم بسیار کمک کرده است. داستان این نمایشنامهٔ هفت پرده ای در سال ۱۹۴۵ رخ می دهد. البته غیر از پردهٔ اول و هفتم، باقی ماجرا بازگشت به گذشته است. ماجرای داستان در منطقه ایلیریا، که در نمایشنامه به صورت یک «کشور» در نظر گرفته شده، می گذرد. دست های آلوده (Dirty Hands) نمایشی از یک زندگی تشکیلاتی و حزبی است که در آن اعضاء حزب می بایست چنان به حزب و اهداف آن وفادار باشند که دستوراتش را بلافاصله و بدون هیچ بهانه ای اجرا کنند؛ حتی اگر آن را برخلاف میل درونی و احساسات و عواطف شخصی خود ببینند. در حقیقت برای ورود به تشکیلات حزبی و سیاسی، آدم می بایست تمامی روش های زندگی غیر حزبی خود را کنار بگذارد و سراپا مطیع اهداف و مصلحت های حزب باشد. ایمان به حزب، باید به بالاترین حد ذهن و رفتار و عملکرد اعضاء را تحت فرمان خود بگیرد. هیچ عذری برای شانه خالی کردن از فرمان حزبی پذیرفته نیست و کسی که در اجرای دستور حزب، کوچک ترین اما و اگری بیاورد، خائن محسوب شده و باید از بین برود. هوگو پسر جوانی از حزب کمونیست است که به دستور رهبران حزب، ماموریت کشتن یکی از اعضای بالا رتبه را دارد که به نظر می آید تفکراتش با سیاست حزب متفاوت است. در این عملیات همه چیز ساده اجرا نمی شود. داستان دلباختگی هوگو به یکی از اعضای حزب با محوریت سیاسی قصه گره می خورد. هرچند هوگو از پس این ماموریت سربلند بیرون می آید؛ چند سال به زندان می افتد و زمانی که آزاد می شود همه چیز تغییر کرده است... ژان پل سارتر (Jean Paul Sartre) با تسلط و توانایی خود با زبانی روان، نمایش نامه ای متکی بر دیالوگ هایی عمیق و جذاب پدید آورده است که با گذشت سال ها همچنان خواننده را تا انتها با اشتیاق دنبال خود می کشاند.
در بخشی از کتاب دست های آلوده می خوانید:
اولگا واقعا این طور بود؟ واقعا او را به خاطر ژسیکا کشتی؟
هوگو من... من او را کشته ام، به خاطر این که در را باز کرده بودم. این تمام چیزی است که می دانم. اگر آن در را باز نکرده بودم... او آن جا بود، ژسیکا را در آغوش گرفته بود، لب ها و چانه اش سرخ بود. زننده بود. من از مدت ها پیش در عالم تراژدی زندگی می کردم. برای حفظ تراژدی بود که شلیک کردم.
اولگا آیا حسود نبودی؟
هوگو حسود؟ شاید. ولی نه در مورد ژسیکا.
اولگا به من نگاه کن و صادقانه جواب بده، زیرا چیزی که از تو می پرسم خیلی اهمیت دارد. آیا بابت کارت احساس غرور می کنی؟ آیا آن را به عهده می گیری؟ آیا در صورتی که می بایست تکرار شود باز هم این کار را می کردی؟
هوگو آیا این کار را من به تنهایی کرده ام؟ من نبودم که کشتم، تصادف بود. اگر در را دو دقیقه زودتر یا دو دقیقه دیرتر باز کرده بودم، آن دو را در آغوش هم غافل گیر نمی کردم، شلیک نمی کردم.
[مکث] برای این می آمدم که به او بگویم کمکش را می پذیرم.
اولگا خب.
هوگو تصادف، مثل رمان های پلیسی بد، سه بار شلیک کردم. با تصادف، می توانی اگرها را شروع کنی: «اگر کمی بیش تر در میان درخت های بلوط مانده بودم، اگر تا انتهای باغ رفته بودم، اگر به عمارت کلاه فرنگی برگشته بودم.» ولی من، من در آن میان چه می شوم؟ آن وقت این یک آدمکشی بدون آدمکش می شود. [مکث] غالبا در زندان از خودم می پرسیدم: اگر اولگا این جا بود چه می گفت؟ می خواست من چه فکر کنم؟
اولگا [با لحنی خشک] بعد؟ هوگو آه! خیلی خوب می دانم که چه می گفتی. می گفتی: «هوگو، فروتن باش. دلیل های تو را، انگیزه های تو را مسخره می کنیم. از تو خواسته بودیم این مرد را بکشی و تو هم او را کشته ای. چیزی که به حساب می آید، نتیجه است.» من... اولگا، من فروتن نیستم. موفق نمی شدم قتل را از این انگیزه ها جدا کنم.
فهرست مطالب کتاب
- تابلوی اول: خانه اولگا
- صحنه دوم: اولگا، شارل و فرانتس
- صحنه سوم: اولگا، شارل، فرانتس، لوئی
- صحنه چهارم: اولگا، بعد هوگو
- تابلوی دوم
- صحنه اول: هوگو، ایوان
- صحنه دوم: همان ها، اولگا
- صحنه سوم: هوگو، اولگا
- صحنه چهارم: همان ها، لوئی
- تابلوی سوم
- صحنه اول: ژسیکا، هوگو
- صحنه دوم: اسلیک، ژرژ، هوگو، ژسیکا
- صحنه سوم: همان ها، هودرر
- صحنه چهارم: ژسیکا، هودرر، هوگو
- صحنه پنجم: هوگو، ژسیکا
- تابلوی چهارم: دفتر هودرر
- صحنه اول: ژسیکا، هوگو
- صحنه دوم: همان ها، هودرر
- صحنه سوم: هوگو، هودرر
- صحنه چهارم: همان ها، کارسکی، پرنس پل، اسلیک، ژرژ
- صحنه پنجم: همان ها، لئون، اسلیک، ژرژ که دوان دوان وارد می شوند، بعد هم ژسیکا
- صحنه ششم: هوگو، ژسیکا، ژرژ، اسلیک
- تابلوی پنجم: داخل عمارت
- صحنه اول: هوگو، ژسیکا، سپس اولگا
- صحنه دوم: هوگو، ژسیکا
- صحنه سوم: هوگو، ژسیکا، هودرر
- صحنه چهارم: همان ها، اسلیک و ژرژ
- صحنه پنجم: ژسیکا، هوگو
- تابلوی ششم: دفتر هودرر
- صحنه اول: هودرر، بعد ژسیکا
- صحنه دوم: هوگو، هودرر
- صحنه سوم: ژسیکا، هودرر
- صحنه چهارم: هودرر، هوگو، ژسیکا
- تابلوی هفتم
- صحنه واحد: نخست صدای آن ها از تاریکی به گوش می رسد و بعد کم کم روشنایی می آید
شناسنامه کتاب دست های آلوده
- نویسنده: ژان پل سارتر
- مترجم: جلال آل احمد
- زبان: فارسی
- ناشر چاپی: نشر جامی
- تعداد صفحات: 168
- موضوع کتاب:کتاب های داستان و رمان خارجی
- نسخه الکترونیکی:دارد
- نسخه صوتی : دارد
امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید. همچنین برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم .