درباره کتاب هیچ کس مثل تو مال این جا نیست
با خوشحالی از اینکه کتاب ۸۸ صفحه بیشتر ندارد و شامل هفت داستان کوتاه است – شامل: تیم شنا، پسر لم کین، پاسیوی مشترک، مرد روی پله ها، این آدم، دلخوشی من، ماه گرفتگی – خواندنش را آغاز می کنم. اما انگار هر داستان را باید دو بار یا شاید هم بیشتر بخوانم تا از سروته ماجرا سر دربیاورم. نه اینکه کتاب سخت خوانی باشد، بحث بر سر رؤیاپردازی شخصیت هاست. گاهی آن قدر زیاد می شود که خواننده سر درنمی آورد که خیال است یا واقعیت. بنابراین مدام در جست وجوی سرنخ هایی در داستان ها هستیم و این باعث می شود اصلاً از خواندنش خسته نشویم. پس گول ظاهر کم حجمش را نخورید، ممکن است یک روز کامل درگیرتان کند. اما از همهٔ این ها بدتر زمانی است که کتاب بالاخره تمام می شود، می روی با کلی جست وجو یک نقد انگلیسی پیدا می کنی تا شاید بتوانی جاهایی را که برایت کمی گنگ بوده بهتر درک کنی، اما متوجه می شوی که این کتاب در اصل ۱۶ داستان داشته! حالا چه بوده آن نُه داستان دیگر که امکان ترجمه و چاپش در کشورمان فراهم نشده؟ نمی دانم.
گرچه همین هفت داستان هم برای تحسین نویسنده کافی است. اما بهتر بود در مقدمهٔ بسیار خوب مترجم هم اشاره ای به این موضوع می شد.
وقتی پای واژهٔ سوررئال در میان باشد، بلافاصله این سؤال مطرح می شود که قرار است با چه حجمی از رؤیاپردازی روبه رو شویم؟ باید گفت که میراندا جولای در نوشتن هر یک از داستان ها سه اصل مکتب سوررئالیسم را خیلی خوب رعایت کرده است: تخیل، هزل و دیوانگی. برای مثال در قسمتی از کتاب راوی داستان مدام پسرکی را به نام پل در ذهنش تصور می کند، فکر می کند با پسرک در حال دویدن است یا به سگی غذا می دهد که اصلاً وجود ندارد. یا در جایی دیگر از داستان می گوید:
روی بلوز پسرک پر از شخصیت های کارتونی بود و شخصیت های کارتونی داشتند از من دور می شدند. پسرک که جلو می آمد آن ها عقب می رفتند. (کتاب هیچ کس مثل تو مال این جا نیست – صفحه ۲۴)
همین طور راوی در صفحهٔ ۴۵ می گوید: «همیشه فکر می کردم با خواننده ای حرفه ای دوست خواهم شد. یک خوانندهٔ جاز. بهترین دوستم می شد یک خوانندهٔ جاز که رانندهٔ کله خر اما مطمئنی است.»
داستان ها هیچ ارتباطی به هم ندارند؛ از رابطهٔ شکست خوردهٔ یک زن و مرد گرفته تا پاک کردن ماه گرفتگیِ روی صورت یک شخص. راوی ها اغلب اول شخص هستند، زن و مردی با سن وسالی متفاوت. اما وجه مشترکی میان تمام شخصیت ها وجود دارد: آدم های داستان های هیچ کس مثل تو مال اینجا نیست ناامیدند، البته این ناامیدی از سرنخ هایی که می گویند مشخص می شود. نظیر جمله ای که در صفحهٔ ۷۴ می بینیم: «من می دانستم وقتی آدم ها سرخوش اند چطور حرف می زنند.» این جمله نشان می دهد که راوی داستان آدم خوشحالی نیست.»
اما در داستان کوتاهِ «این آدم»، راوی داستان سوم شخص است و کل داستان دربارهٔ یک آدم است. آدمی که قرار است اتفاق مهمی برایش بیفتد. آدمی که همهٔ کسانی که در گذشته در حقش بدی یا خوبی کرده اند، حالا در یک پیک نیک دورِ هم جمع شده اند و منتظرند تا او بیاید و رویش را ببوسند و به روی خودشان نیاورند که چه بلاهایی بر سر «این آدم» آورده اند. ازجمله پزشکی که به او داروی اشتباه داد یا مردی که در اوج دوران افسردگیِ «این آدم» به او پول داد تا با او هم بستر شود. همه هستند و انگارنه انگار که گذشته ای وجود داشته. شخصیت ها همه متظاهر به نظر می رسند. «این آدم» تا انتهای داستان هویتش آشکار نمی گردد، اما معلوم است که خسته و ناامید از همه چیز، در پی نرفتن به پیک نیک، ماندن در خانه و کتاب خواندن است:
این آدم ناراحت است که بختش را برای محبوبِ دیگران بودن از دست داده. وقتی این آدم به رختخواب می رود، سنگینی این تراژدی را بیشتر روی سینه اش حس می کند. و این سنگینی آرامش بخش است و شکلی انسانی دارد. این آدم آه می کشد. چشمانش هم کم کم بسته می شود، این آدم به خواب می رود. (کتاب هیچ کس مثل تو مال این جا نیست – صفحه ۵۲-۵۳)
چیزی که در بیشتر داستان های میراندا جولای مشهود است، نوعی سردی یا ازهم پاشیدگی روابط میان زن و مردِ داستان ها است. اما سعی می کنند دلشان را به چیزی خوش کنند. برای مثال در بخشی از کتاب زوج داستان که بچه ای ندارند، یک سری کارهایی را در طول روز انجام می دهند که مخصوص به خودشان است، نظیر خوب غذا خوردن، توجه به بودیسم و دیدگاه های خاص:
ساعت هفت صبح بیدار می شوم و به خودم می گویم این دومین روز از بقیهٔ زندگی من است.(کتاب هیچ کس مثل تو مال این جا نیست – صفحه ۵۹)
اما اوج تخیل میراندا جولای به نظر من در داستان آخر، «ماه گرفتگی»، است. گویی می خواهد مخاطبش را در یک خلسه ای فرو ببرد و موفق هم می شود.
یک زن که ماه گرفتگی شرابی رنگِ روی صورتش را جراحی لیزر می کند و از شرّ آن خلاص می شود، اما در خیالش با آن ماه گرفتگی همچنان زندگی می کند. حس می کند از وقتی جراحی کرده، یک چیزی را گم کرده، لهجهٔ نروژی اش را نیز از دست داده. حتی وقتی شیشهٔ مربای توت فرنگی در آشپزخانه می شکند و به صورتش می پاشد، فکر می کند خون است، کمی بعد تصور می کند ماه گرفتگی اش دوباره برگشته و این بار شدیدتر از قبل.
قدرت تخیل زن آن قدر زیاد است که گاهی شک می کنیم این حوادث رخ داده اند یا در گوشه ای از خیالاتش جای گرفته اند. هرچه هست، باید اعتراف کنم که نویسنده انگار خیلی خوب توانسته به لایه های درونی انسان ها نفوذ کند و پرده از تخیلاتشان بردارد. و این همان چیزی است که مترجم در مقدمهٔ کتاب به زیبایی به آن اشاره کرده است: «شخصیت های داستان-زن و مرد و پیر و جوان-بسیار به هم شبیه است. هیچ کس مثل آن ها مال اینجا نیست.»
خلاصه کتاب هیچ کس مثل تو مال این جا نیست
میراندا جولای، تمامی استعدادهای خارق العاده ی خود را در خلق این مجموعه ی جذاب، روح بخش و پراحساس به کار گرفته و توانسته به لحظات به ظاهر بی اهمیت، قدرت و گیرایی به خصوصی ببخشد. در این داستان های خیره کننده، مواجهه ای دوستانه، یک سوءتفاهم و یا آشکار شدن یک موضوع ممکن است دنیای شخصیت ها را زیر و رو کند. جولای با توانایی و تسلطی مثال زدنی از خصوصیات، منطق و آرزوهای عجیب و غریب حاکم بر زندگی هر یک از کاراکترها پرده برمی دارد. کتاب هیچکس مثل تو مال این جا نیست، اولین اثر نویسنده ای است که ایده هایش را به شکلی فوق العاده بدیع و هیجان انگیز بر روی کاغذ ثبت می کند.
درباره نویسنده کتاب هیچ کس مثل تو مال این جا نیست
میراندا جولای، زاده ی 15 فوریه ی 1974، هنرپیشه، کارگردان، نویسنده و نوازنده ای آمریکایی است. جولای در ورمونت به دنیا آمد. پدر و مادر او هر دو نویسنده بودند. جولای پس از کالج به پورتلند در اورگان رفت و هنرهای نمایشی را دنبال کرد. او در عرصه ی نمایش و سپس نویسندگی به موفقیت های فراوانی رسید
چرا کتاب هیچ کس مثل تو مال این جا نیست را بخوانیم؟
- جرج ساندرز درباره این کتاب نوشته است: «داستان های جولای کار مهم و خاصی انجام می دهند: آدم را غافلگیر می کنند. بعد هم به شکل بسیار آرام و خاصی از واقعیات روزمره ی زندگی فراتر می روند».
- این کتاب کم حجم است و تنها 59 صفحه دارد و برای افرادی که علاقه مند به داستان های کوتاه هستند گزینه بسیار خوبی است.
- این کتاب از 7 داستان با عناوین «تیم شنا»، «پاسیو مشترک»، «مرد روی پله ها»، «دلخوشی من» و «ماه گرفتگی»تشکیل شده است. در هر کدام از این داستان ها روایتی از زندگی یک فرد تنها وجود دارد. فردی که شبیه خود ماست و شاید این حس به خواننده القا شود که هر 7 داستان زندگی یک نفر است که در نقش های متفاوت قرار گرفته است.
- جولای زبان ساده و صمیمی دارد و در نگارش هر داستان عنصر طنز و تخیل را با اتفاقات روزمره ای که همه ی ما در زندگی با آن مواجهیم تلفیق می کند و در نهایت داستانی ساده و روان از واقعیت ارائه می کند.
- داستان هایی که در این کتاب می خوانیم به نوعی همان اتفاقاتی است که خود بارها در زندگی تجربه کرده ایم اما جولای با هنر خود آن را به شکل دیگری و با نگاه متفاوتی برای خواننده روایت می کند. همین موضوع باعث شده تا داستان های این مجموعه خواندنی باشند.
- اگرچه ممکن است از خواندن بعضی داستان ها تصور کنیم که جولای دغدغه تنهایی زنان را به تصویر کشیده است اما بعد از خواندن چند داستان متوجه می شویم که در این کتاب مسئله جنسیت مطرح نیست بلکه تنهایی آدم ها موضوع اصلی آن است.
- آدم های داستان های جولای آدم هایی خیالباف، غمگین و تنها هستند. نویسنده سعی می کند دغدغه ها، رفتارهای خاص، رنج ها ، و حتی اهداف آن ها را برای خواننده تشریح کند. در قسمت هایی از این کتاب می بینیم که شخصیت ها دچار تناقضات روحی شده اند، تناقض هایی که ما در زندگی روزمره خود بارها آن را حس می کنیم؛ در اوج خواستن نمی خواهیم و در اوج نخواستن می خواهیم.
قسمتی از کتاب هیچ کس مثل تو مال این جا نیست
همه ی ما فکر می کنیم فقط دنبال عشق رمانتیک هستیم، اما چیزی که باعث می شود زندگی مان را بالاخره یک جوری ادامه بدهیم این است که هر جور عشقی را می پذیریم و از آن انرژی می گیریم. (کتاب هیچ کس مثل تو مال این جا نیست – صفحه ۹)
ذهن هوشیار خیلی وقت ها اشتباه می کند و عاشق آدمی می شود که نباید. اما وقتی افتادی توی چاه و دستت به هیچ جا بند نیست، چشمت هم نباید از اشتباه بترسد. (کتاب هیچ کس مثل تو مال این جا نیست – صفحه ۲۹)
نوشتنِ مطلبی تسکین بخش برای آدمی که حالش بد است اصلاً کار آسانی نیست. (کتاب هیچ کس مثل تو مال این جا نیست – صفحه ۴۰)
مشکلم در زندگی همین بوده. همیشه می خواسته ام سروته همه چیز را هم بیاورم، انگار که دنبالم گذاشته باشند. حتا در کارهایی که آرامش در آن ها شرط اصلی است هم همین طورم. مثلاً چای آرام بخش را طوری فرو می دهم که انگار در مسابقهٔ «چه کسی می تواند سریع تر چای آرام بخش بنوشد» شرکت کرده ام. (کتاب هیچ کس مثل تو مال این جا نیست – صفحه ۴۴)
گاهی سخنرانی ها خیلی طولانی اند و پیاده کردنشان پنجاه ساعت وقت کارل را می گیرد. اما باز هم می ارزد، چون وقتی متنِ پیاده شدهٔ سخنرانی را روی سایت «زندو» می گذارند او می تواند بگوید: این را من نوشتم ها. (کتاب هیچ کس مثل تو مال این جا نیست – صفحه ۵۷)
شناسنامه کتاب هیچ کس مثل تو مال این جا نیست
- نویسنده: میراندا جولای
- ترجمه: فرزانه سالمی
- انتشارات: چشمه
- تعداد صفحات: ۸۸
- نسخه صوتی:دارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
مشخصات کتاب صوتی هیچ کس مثل تو مال این جا نیست
- گوینده: گلاره عباسی
- ناشر صوتی:رادیو گوشه
- مدت: 2 ساعت و 3 دقیقه