درباره ویلیام گلدینگ
سر ویلیام جرالد گُلدینگ(به انگلیسی:Sir William Gerald Golding) (زادهٔ ۱۹ سپتامبر ۱۹۱۱ – درگذشتهٔ ۱۹ ژوئن۱۹۹۳)، شاعر و رمان نویس بریتانیایی برندهٔ جایزه نوبل ادبیات در ۱۹۸۳ بود. از معروفترین آثارش می توان به سالار مگس ها اشاره کرد. او همچنین جایزه ادبی من بوکر را برای رمان آداب عبور که اولین کتاب از سه گانهٔ به سوی انتهای زمین است، در ۱۹۸۰ کسب کرد. همچنین چهار کتاب سالار مگس ها، برج، سقوط آزاد و خدای عقرب به فارسی ترجمه و در ایران به انتشار رسیده اند.
درباره کتاب سالار مگس ها
داستان از جایی شروع میشود که هواپیمای حامل بچه های ی مدرسه ی انگلیسی در جزیره ای خالی سکنه سقوط می کند. تنها بازمانده ی این سقوط تعدادی از بچه ها هستند که بعضی از آنها کودک و برخی نوجوان هستند. در بین آنها نوجوانی به نام رالف به همراه پسرکی عینکی و چاق بنام جک ملقب به خوکچه سعی بر این دارند که با در دست گرفتن اداره امور بتوانند جان خود و دوستانشان را نجات و از آن جزیره رهایی پیدا کنند، اما در این مسیر با مشکلات عدیده ای از جمله مقابله با گروهی قانون گریز که با توسل به اهرم های زور و تزویر جمعیت را بسوی توحش می کشند مواجه می شوند.
موضوع اصلی سالار مگس ها، تعارض بین انگیزه ی انسان نسبت به وحشی گری و رعایت قوانین مدنی است که برای مهار این وحشی گری ها طراحی شده اند. در طول رمان، درگیری و تقابل دو شخصیت رالف و جک که به ترتیب نمایان گر تمدن و وحشی گری هستند، نشان داده می شود. ایدئولوژی های متفاوت با نگرش متمایز هر پسر نسبت به اقتدار بیان می شود. رالف از اقتدار خود برای ایجاد قوانین، حفاظت از منافع گروه و اجرای کدهای اخلاقی جامعه ی انگلیس که محل رشد آن ها بوده است، استفاده می کند. اما جک به کسب قدرت و تسلط بر سایر پسرها علاقه مند است و می خواهد به کمک آن انگیزه های اولیه ی خود را تحقق ببخشد. وقتی جک رهبری قبیله ی خود را به دست می گیرد، نه تنها از آن ها می خواهد که تسلیم او شوند، بلکه بیشتر تمایل دارد که او را به عنوان یک بت بپرستند. در حقیقت، جک نمایان گر دنیای Ego و رالف نمایان گر Superego است. جک تمایل دارد که بدون دخالت تمدن های بزرگسالانه و محدودکننده، اساطیر مخصوص خودش را انتخاب کند و قبیله ای خطرناک اما امن را تشکیل دهد که هیچ کس نتواند آرامش آن را بهم بزند. تأکید گلدینگ بر پیامدهای منفی وحشیگری را می توان به عنوان تایید صریح تمدن خواند. در فصل های ابتدایی رمان، این مسئله مطرح می شود که یکی از کارکردهای مهم جامعه ی متمدّن، فراهم کردن فرصتی برای تخلیه ی انگیزه های وحشیانه ای است که در درون هر فرد زندگی می کند. به عنوان مثال تمایل اولیه ی جک به کشتن خوک ها به شکار تبدیل می شود. امری که می تواند غذای مورد نیاز کل گروه را تأمین کند. جک تا زمانی که در چارچوب قوانین تمدن زندگی کند، تهدیدی برای سایر پسران محسوب نمی شود. انگیزه های او در قالب امری مفید به جامعه کمک خواهد کرد و او را از انجام اعمال خطرناک دور می کند. اما زمانی جنبه های خطرناک شخصیت او ظهور می کنند که از پذیرش اعتبار جامعه سر باز می زند و اقتدار رالف را رد می کند. به عقیده ی گلدینگ، گرچه وحشی گری یک واقعیت اجتناب ناپذیر از وجود انسان است، اما تمدن می تواند تا حدی آن را کاهش دهد.
سالار مگس ها، داستانی نمادین
رمان سالار مگس ها نخستین کتاب ویلیام گلدینگ است که تا به حال سه فیلم سینمایی از روی آن ساخته شده است. همچنین برای ساخت سریال پر طرفدار لاست (گمشده) نیز از این رمان الهام گرفته شده است. شخصیت های این کتاب همگی نمادین هستند. حتی صدفی که در اول داستان از آن صحبت می شود نیز نمادی برای نظم و قانون می باشد. صدف نشان دهنده این است که بچه ها می خواهند با الگوبرداری از دنیای بزرگترها جامعه خود را سامان دهند و به بن بستی مشابه همان بن بستی که تمدن امروز با آن گریبان گیر است خواهند رسید. خوکه نماد اندیشه و تفکر، رالف نماد امید به زندگی، سیمون همچون گنگی خواب دیده و جک سنبلی برای خشونت و وحشیگری هستند. وقتی جامعه بچه ها سالم و انسانی است به سراغ روشن کردن آتش هستند و با خاموشی آتش آگاهی و شعور از میان رفته و وحشیگری جای آن را می گیرد. نویسنده قصد دارد در این داستان به این نکته بپردازد که قانون بد بهتر از بی قانونی است
خلاصه کتاب سالار مگس ها
سالار مگس ها در مورد تعدادی پسر بچه 5 الی 13 ساله است که در یک سانحه هوایی در جزیره ای متروک واقع در اقیانوس آرام فرود می آیند و بدون سرپرست رها می شوند. رالف یکی از شخصیت های داستان به همراه دوست خود خوکه در جزیره شروع به جستجو می کنند. این دو در اکتشافات خود با صدفی بزرگ و زیبا مواجه می شوند. با دمیدن در صدف سایر پسرها را نیز دور خود جمع می کنند. این صدف گفت انگیز جایگاه ویژه ای در بین پسرها پیدا می کند. پسرها پس از مدتی تصمیم می گیرند از بین خود یک رهبر انتخاب کنند. رالف و جک بزرگتر از سایرین هستند. از این رو بین این دو رای گیری می شود و رالف که باهوش تر است و از همراهی خوکه نیز بهره مند است انتخاب می شود. جک کینه این شکست را به دل می گیرد اما چیزی به روی خود نمی آورد. رالف سعی می کند کارها را بین اعضای گروه تقسیم کرده و نظم را برقرار کند. او به همراه چند تن دیگر برای بازرسی به اطراف جزیره می رود. جزیره خالی از سکنه و بسیار گرم و بارانی است. درختان میوه زیادی در این جزیره موجود است و هیچ راهی برای رفت و آمد به چشم نمی خورد. رالف تصمیم می گیرد راهی برای اعلام وجود پیدا کند. او با استفاده از عینک ته استکانی خوکه در قله کوه آتش روشن می کند تا بتواند به وسیله دود آتش کشتی های احتمالی که از آنجا عبور می کنند را از وجود خود و دوستانش مطلع کند. گروهی را مسئول روشن نگه داشتن آتش می کند و جک را سرپرست آن ها قرار می دهد. گروهی نیز مسئولیت جمع آوری هیزم را به عهده می گیرند و گروهی مشغول به ساخت سایبان می شوند. در ابتدا همه چیز خوب است. بچه ها از سلطه بزرگترها خارج شده اند و هر روز به تفریح و شنا می پردازند. اما کم کم مسئولیت پذیری جای خود را به شوخی و بی مسئولیتی می دهد. تنها افرادی که به وظیفه خود عمل می کنند رالف، خوکه و سیمون هستند. در هرج و مرج به وجود آمده بخشی از جنگل آتش می گیرد و یکی از پسرها ناپدید می شود. جک که مسئول روشن نگه داشتن آتش است آن را رها می کند و با گروه خود به سراغ شکار خوک می رود. پس از شکار یک خوک ماده با غرور به سمت گروه می آید. غافل از اینکه هنگام شکار آتش خاموش شده و یک کشتی بزرگ از نزدیکی جزیره عبور کرده و متوجه حضور بچه ها نشده است. این کار جک خشم رالف را برمی انگیزد. جک نیز شورش کرده و پسرها را با وعده غذا وسوسه می کند. هر کس خواهان گوشت خوک است باید با او همراه شود. گروه به دو دسته تقسیم می شود و زمزمه وجود هیولا در جزیره قوت می گیرد. سیمون و گروهش به شدت به دنبال شکار و از بین بردن هیولا هستند. حتی در این بین یکی از پسرها که فریادکشان از جنگل بیرون می آید تا اطلاعاتی در مورد هیولا در اختیار بچه ها قرار دهد را زیر مشت و لگد گرفته و می کشند. اختلافات بالا می گیرد و کنترل همه چیز از دست رالف خارج می شود. روشن نگه داشتن آتش نیز کار چندان آسانی نیست و رالف و خوکه به تنهایی از پس آن بر نمی آیند. جک و گروهش مانند وحشی ها رفتار می کنند و به سایرین آسیب می زنند. اما این پایان ماجرا نیست.
شناسنامه کتاب سالار مگس ها
- نویسنده: ویلیام گلدینگ
- مترجم: حمید رفیعی
- زبان: فارسی
- ناشر چاپی: بهجت
- تعداد صفحات: 374
- موضوع کتاب:کتاب های داستان و رمان خارجی
- نسخه الکتریکی:دارد
- نسخه صوتی : دارد
امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید. همچنین برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.