دسته بندی ها

سیاست
جامعه
حوادث
اقتصاد
ورزش
دانشگاه
موسیقی
هنر و رسانه
علم و فناوری
بازار
مجله خانواده
ویدیو
عکس

جستجو در ساعدنیوز

مجله خانواده / فرهنگ و هنر / معرفی کتاب /

معرفی کتاب شب بی‌پایان اثر آگاتا کریستی 

یکشنبه، 02 آبان 1400
«آغاز من در انجام من است. عبارتی است که همیشه تکرار می‌کنند. ولی به چه معناست؟ و راستی ماجرای من از کجا آغاز می‌شود؟باید فکر کنم و سعی کنم بفهمم...»

درباره کتاب شب بی پایان

کتاب «شب بی پایان» Endless Night یک داستان جنایی از «آگاتا کریستی» نویسنده ی برجسته ی انگلیسی است که اولین بار در 30 اکتبر سال 1967 در انگلستان و پس از آن در ایالات متحده باقیمت تقریباً پنج دلار به چاپ رسید.

خلاصه کتاب شب بی پایان

این کتاب درباره ی خانه ای به نام بروج است که در مزایده ای قرار است به فروش برسد. این خانه عمارتی قدیمی بر بلندای یک تپه ی بسیار زیباست که هر کس رویای زندگی در آن را دارد. مردم روستای اطراف این خانه، آن را نفرین شده می دانند و بر این باور هستند هر کس در آنجا زندگی کند نفرین می شود و پس از مدتی می میرد. مردم روستا این خانه را کولی آباد می نامند و بسیار از آن نفرت دارند. پسری جوان زمانی که آگهی فروش مزایده ای این خانه را بر روی دیوار فروشگاه جورج اند دراگون می بیند بسیار شیفته ی آن می شود و برای دیدن آن راهی آن منطقه می شود. او هنگامی که عمارت را می بیند به حرف های روستاییان توجهی نشان نمی دهد و نفرین شدن خانه را خیالی واهی تصور می کند. او تصمیم می گیرد این خانه را بخرد و با همسرش به آنجا برود. حضور این زوج جوان در این عمارت نفرین شده داستان کتاب «شب بی پایان» نوشته ی «آگاتا کریستی» را شکل می دهد.

درباره نویسنده کتاب شب بی پایان

آگاتا کریستی، زاده ی ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ و درگذشته ی ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶، نویسنده ی انگلیسی داستان های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود.آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میلر در شهر تورکی در ناحیه ی دوون انگلستان به دنیا آمد. پدر آمریکایی اش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانواده ای اشرافی بود. آگاتا به دلیل آمریکایی بودن پدر می توانست تبعه ی ایالات متحده نیز باشد، ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا دارای یک خواهر و یک برادر بود که هر دوی آن ها از وی بزرگ تر بودند.آگاتا در زمان جنگ جهانی اول در بیمارستان و سپس در داروخانه کار می کرد؛ شغلی که تأثیر زیادی بر نوشته های او داشته است: بسیاری از قتل هایی که در کتاب هایش رخ می دهند از طریق خوراندن سم به مقتولان صورت می گیرند.در هشتم دسامبر ۱۹۲۶ وقتی در سانینگ دیل واقع در برکشر زندگی می کرد به مدت ده روز ناپدید گردید و روزنامه ها در این مورد جاروجنجال فراوانی به پا کردند. اتومبیل او در یک گودال گچ پیدا شد و خود او را نیز نهایتا در هتلی واقع در هروگیت یافتند. آگاتا اتاق هتل را با نام خانمی که اخیرا شوهرش اعتراف کرده بود با وی رابطه عاشقانه دارد، کرایه کرده بود و در توضیح این ماجرا ادعا کرده بود که در اثر ضربه ی روحی ناشی از مرگ مادر و خیانت شوهر دچار فراموشی شده بوده است. آگاتا در سال ۱۹۳۰ با باستان شناسی به نام سر ماکس مالووان که ۱۴ سال از او جوان تر بود، ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی رفت. رد پای این سفرها و شهرها و کشورهایی که او از آن ها دیدن می کرد را می توان در بیشتر داستان هایش که وقایع آن ها در کشورهای شرقی (خاورمیانه) رخ می دهند، دید. ازدواج او با مالووان در ابتدا ازدواجی موفق و شاد بود. این ازدواج توانست با وجود ماجراجویی های عشقی خارج از ازدواج مالووان، مدتی نسبتا طولانی دوام بیاورد.

درباره مترجم کتاب شب بی پایان

مجتبی عبدالله نژاد (۱۳۴۸ کاشمر) نویسنده و مترجم ایرانی است که کتاب هایی از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه می کند و درضمن درباره ی ادبیات کلاسیک فارسی تحقیق می کند. کتاب «گفتگو با مسعود سعد سلمان» نوشته ی او، تلفیقی است از کار تخیلی با کار پژوهشی. وی در گفتگویی در روزنامه ایران می گوید: «این ژانری است که خودم ابداع کردم». از وی مقالاتی در بعضی نشریات ادبی مثل کلک، کارنامه، سمرقند، بخارا، رودکی، نافه، شوکران، و گوهران منتشر شده است.

قسمتی از کتاب شب بی پایان

مایکل روجرز که راننده تاکسی است، از عمارتی قدیمی متعلق به دورۀ ویکتوریا به نام تاورز که به مزایده گذاشته شده، دیدن می کند. چیزی که برای او جالب است و مجذوبش شده، نه خود عمارت که زمین های اطراف آن است که «کولی آباد» نام دارد و بین مردم شایع است که کولی ها آن را نفرین کرده اند.
مایکل بی اعتنا به این هشدارها آرزو می کند که کاش عمارت تاورز متعلق به او بود. او عاقبت با دختر زیبایی به اسم الی گودمن آشنا می شود که وارث ثروت هنگفتی شده و مثل خود مایکل به «کولی آباد» علاقه نشان می دهد. مایکل و الی خیلی زود عاشق هم می شوند و ازدواج می کنند، مدت کوتاهی بعد از آن، «کولی آباد» را می خرند و معمار برجسته ای به اسم سانتونیکس را استخدام می کنند تا در کولی آباد برای آن ها عمارتی رؤیایی بسازد اما با تحریک و حسادت بقیه و وقوع اتفاقاتی که در ظاهر نتیجه نفرینی است که پشت سر «کولی آباد» وجود دارد، این زندگی رؤیایی عاقبت شومی پیدا می کند.

خواب چه چیز اسرارآمیزی است. با کلی فکر و خیال درباره کولی ها و دشمنان ناشناخته و کارآگاه های نفوذی گوشه و کنار خانه و امکان آدم ربایی و صدها چیز دیگر به تختخواب می روی و خواب همه این فکر و خیالات را بکلی از تو دور می کند. سفری دور و دراز را در پیش می گیری و نمی دانی که کجا بوده ای، ولی از خواب که بیدار می شوی، به دنیای کاملاً جدیدی پا می گذاری. نه نگرانی و دغدغه ای. نه دل شوره ای، در عوض، هفدهم سپتامبر که از خواب بیدار شدم، شور و شوق و هیجانی داشتم.

با اطمینان به خودم گفتم: «چه روز بی نظیری. امروز، روز بی نظیری است.» جدی می گفتم. مثل کسانی بودم که در پیام های بازرگانی برای رفتن به هر جا و انجام دادن هر کار، اعلام آمادگی می کنند. برنامه ها را در ذهنم مرور کردم. برنامه ریزی کرده بودم که سرگرد فیلپوت را در حراجی که در خانه ای روستایی در حدود پانزده میلی ما برقرار بود ببینم. مقداری اشیای خیلی خوب را در آنجا به حراج گذاشته بودند و من از قبل دو سه قلم از کالاهایی را که در فهرست بود علامت زده بودم. از همه چیز پاک هیجان زده بودم.

فیلپوت در مورد ظروف نقره و مبلمان قدیمی و این طور چیزها اطلاعات خیلی خوبی داشت، نه از این جهت که هنرشناس و اهل هنر بود، که همه زندگی اش ورزش و شکار بود بلکه فقط اطلاعات داشت. همه افراد خانواده اش از این جهت مطلع و آگاه بودند.

موقع صبحانه فهرست را دوباره مرور کردم. الی لباس اسب سواری را پوشیده بود و آمده بود پایین. این روزها بیشتر صبح ها به اسب سواری می رفت - گاهی وقت ها تنها، و بعضی وقت ها با کلودیا. به عادت آمریکایی ها، صبحانه فقط قهوه و لیوانی آب پرتقال می نوشید و چیز دیگری نمی خورد. علائق من در انتخاب صبحانه که به هیچ وجه نتوانسته بودم آن را از سر بیرون کنم، اکنون شباهت بسیار به علائق اربابان دوره ویکتوریا داشت. دوست داشتم روی میز صبحانه ام مملو از غذاهای گرم باشد. آن روز صبح قلوه خوردم و ژامبون و سوسیس. خوشمزه بود. پرسیدم:

امروز برنامه ات چیه، گرتا؟

گرتا گفت که در ایستگاه مارکت جدول با کلودیا هاردکسل قرار ملاقات دارد و قرار است از آنجا به لندن به سفید حراج بروند.

پرسیدم که سفید حراج چیست:

- بعضی واقعاً باید آنجا چیزهای سفید حراج کنند؟

گرتا نگاهی تحقیرآمیز به من کرد و گفت که سفید حراج به معنی مرکز حراج ملافه و شمد و روتختی و پتو و حوله و این جور چیزهاست. یکی از فروشگاه های خیابان بوند، جنس های ارزان و خیلی مرغوبی داشت که قبلاً از آنجا فهرستی از اجناس خود را برای او ارسال کرده بودند.

شناسنامه کتاب شب بی پایان


پسندیدم دیدگاه ها

استخاره آنلاین
فال حافظ آنلاین
فال امروز یکشنبه 09 اردیبهشت
از سراسر وب
دیدگاه خود را ثبت نمایید
مراحل تالیف کتاب و به چاپ رساندن آن
تبدیل پایان نامه به مقاله آی اس آی
دارالترجمه رسمی فوری ترکی استانبولی
برای چاپ کتاب و تبدیل پایان نامه تان به کتاب با سرعت نور کلیک کنید!
مراحل سابمیت مقاله
هزینه تبدیل پایان نامه به کتاب
چگونه پایان نامه را به کتاب تبدیل کنیم؟
مراحل چاپ کتاب با بهترین کیفیت
نحوه محاسبه هزینه چاپ یک کتاب
آموزش گام به گام نحوه سابمیت مقاله در مجلات ISI (آی اس آی)