درباره اشکان فرجاد
بیست و نهم آبان ماه سال ۱۳۵۷ در بیمارستان اقبال به دنیا آمدم تا شاید اقبالی داشته باشم. طالعم را هرگز نگرفته ام، اما از نطفه با اتفاق بودم تا زاده شدم. خواندن را از یک چمدان قهوه ای رنگ شروع کردم. چمدانی که مادرم خریده بود تا به هنگام اسباب کشی های پی در پی، خورجینی باشد برای حمل کتاب هایم. من زادهٔ ماجرایم، در پی ماجرا، پابرهنه ای در دل ماجرای دیگران؛ با کوله باری پر از زخم، خنده، شادی، غم، تولد، مرگ، شکست، وصال، عشق، نفرت، رفاقت و دشمنی. من داستان نویسم، کسی که قصه ها را زندگی کرده است. علوم سیاسی را تا مقطع کارشناسی ارشد خواندم و هم اکنون دانشجوی دکتری نقد ادبی هستم. در کنار نقد ادبی، داستان و نمایش نامه می نویسم و گاهی هم شعر می سرایم. در مسافرتی هشت ماهه به پراگ در کلاس های استادانی همچون جوزف کورب، پتر هوراک، جوزف سمیچ و استفان زاچر که از بازمانده گان حلقهٔ پراگ بودند، شرکت داشتم. پس از آن به قصد فرصت مطالعاتی و حضور در اقلیمی که شیفتهٔ ادبیات و ادیبانش هستم، به مسکو رفتم و در تمام این سال ها شعر و داستان نویسی را دنبال کرده ام. اولین برخوردم با ادبیات به پایان دورهٔ راهنمایی و شرکت در آزمون هنرستان ادبیات داستانی سوره بازمی گردد که در آن نفر سوم آزمون شدم، اما به دلیل مشکلات مالی بیش از یک ترم نتوانستم ادامه بدهم. سه ماه بعد از فارغ التحصیلی از هنرستان در اولین دورهٔ جشنوارهٔ داستانک حوزهٔ هنری، با داستان «نصفه» به مقام نخست داستان کوتاه دست یافتم و افتخار داشتم جایزه ام را از دستان بانو سیمین دانشور بگیرم.
درباره کتاب تمام شد
ماسک را می گیرم، برمی گردم و می گذارم روی صورتش. راه می افتیم. شاد است. برای مردم متعجبی که از کنارمان رد می شوند، ادا درمی آورد. می رسیم پای پل عابر پیاده. می ایستد. ماسک را از روی صورتش برمی دارد. جدی می شود. تمام رخ می شود. «اگه میکی موس هم بودم، عاشقم بودی؟». بی اختیار بغض می کنم و می گویم «بذار ببوسمت.»... آنچه خواندید سطوری برگرفته از کتاب تمام شد، نوشته ی اشکان فرجاد، است. این اثر، مجموعه ای متشکل از بیست و سه قصه ی کوتاهِ خواندنی است؛ آثاری که علی رغم استقلالی که نسبت به یک دیگر دارند، در کنار هم، حس وحالی واحد را به خواننده منتقل می کنند. حس وحالی غریب و خاص که نظیرش را از کمتر مجموعه داستانِ فارسی ای دریافت می داریم. اشکان فرجاد نویسنده ای جوان و آینده دار است، و کتاب تمام شد، یکی از نخستین کوشش های جدی او برای عرض اندام در فضای ادبی ایران به شمار می رود. پس از مطالعه ی این کتاب، صرف نظر از اینکه داستان های موجود در آن را مطابق ذائقه ی ادبی خود بیابیم یا نه، بی گمان قریحه ی نویسنده را در دل تحسین کرده، و آینده ای روشن را برای قلم او در ذهن متصور می شویم. بیست و سه داستانِ کتاب تمام شد، چنان که خود نگارنده در پیشگفتارش بر اثر تصریح نموده، بیشتر حال وهوای مجموعه داستان های غربی را به ذهن متبادر می کنند، تا حس وحالِ نهفته در آثار ادبیات داستانی فارسی را. با این حال، چنان که در برخی از فرازهای کتاب پیش رو دقیق شویم، به برخی از تأثیرپذیری های نویسنده از بعضی از پیشکسوتان عرصه ی داستان فارسی، پی می بریم.
در بخشی از کتاب تمام شد می خوانیم...
تلویزیون جدیدی خریده ایم. چهل اینچی می شود. مشغول نصبش هستم. زنم از توی آشپزخانه می گوید: «تمام نشد؟ بیا شام بخوریم. راستی برای امشب فیلم کرایه کردی؟» یادم رفته، اما صدایش را درنمی آورم. امشب هم یکی از فیلم های آرشیو دوران مجردی ام را بهانه می کنم. از همان هایی که وسط هایش زنم پفی می کند و آخرین سیگارش را توی زیرسیگاری پافیلی خاموش می کند؛ یعنی «شب به خیر! بقیه ش رو تنهایی ببین» و من خودم را محو تماشا نشان می دهم. معمولاً وقتی به در اتاق خواب می رسد، یک دستش را روی چهارچوب و یک دست را روی کپلش می گذارد و با آن هیکل فربهش می گوید: «معنی گرا! تمام شد زود بیا... دیر کنی بدخواب می شم ها» و بوسه ای آرتیستی برایم می فرستد. از آن هایی که تصور می کنم مادرش همراه چشمکی برای پدرش می فرستاده. امشب دلم می خواهد فوتبال ببینم. می روم سمت پنجره تا آخرین مرحله، یعنی نصب آنتن را انجام دهم. فروشنده آنتن رایگانی هم داده که روی شیشه چسبانده می شود. مشغول چسباندن آنتن هستم که توجهم به طبقۀ هشتم ساختمان رو به رویی جلب می شود. ساختمانی که زندگی در آن، جزو آرزوهای زنم است. این ساختمان نماشیشه ای را شش ماهه ساختند. آن قدر سریع که یک روز صبح، ما اهالی ساختمان دیدیم آینۀ قدی بسیار بزرگی، ساختمان زوار دررفتۀ مان را نشان می دهد. البته خوبی هایی هم داشت. مثلاً می توانستم طبقات دیگر ساختمان خودمان را کنترل کنم. این که کدام طبقه دیر تر می خوابد. لامپ اتاق خواب واحد چهارده قرمز است. کدامشان اهل مهمانی های شبانه گرفتن هستند و چه جور مهمانی ای و چه نوع مهمان هایی. البته دید زدن شبانۀ مردان ساختمان ما به بهانۀ سیگار کشیدنشان هم دیگر از چشم دور نمی ماند.
فهرست مطالب کتاب
- پیش گفتار
- دل تگرگ
- مانی
- ویلچر
- گزارش یک اپیدمی
- جعبه
- کلونی فندک ها
- طبقۀ هشتم کوروسوا
- دهان بسته
- تخته گاز
- بی رنگی
- ساعت مچی
- گارسون
- تمام شد
- یک شب
- جوع
- گوش
- بلیت یک سر سوخت
- ما که رسمیت نداریم
- مُقام ها
- تا حالا شده گیج بخوری وسط آلبوم عکس هات
- پل عابر پیاده، وقتی تو نیایی
- اتوبان
- بی برو برگرد
شناسنامه کتاب تمام شد
- نویسنده: اشکان فرجاد
- زبان: فارسی
- ناشر چاپی: نشر کلک آزادگان
- تعداد صفحات: 126
- موضوع کتاب:کتاب های داستان و رمان ایرانی
- نسخه الکترونیکی:دارد
- نسخه صوتی : ندارد
علاقه مندان به ادبیات امروز ایران و دوست داران داستان های کوتاه، مخاطبین اصلی کتاب تمام شد از اشکان فرجادند. امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید و برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. همچنین شما نیز بهترین کتابی که تا حال مطالعه کرده اید، برای ما معرفی نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.