درباره کتاب اگنس
رمان اگنس به معشوقه اش گفت: «داستانی از من بنویس تا بدانم درباره ی من چه فکری می کنی.» پس او شروع به نوشتن داستانی درباره ی همه ی اتفاقات، از اولین لحظه ی دیدارشان تا همین حالا، کرد. در ابتدا، او برای خلق داستانی نزدیک به واقعیت از رمان اگنس کمک می گیرد، اما هر چه زمان می گذرد و او بیشتر و بیشتر شیفته ی رمان اگنس می شود، به نوشتن انفرادی خود ادامه داده و بعد از رسیدن به زمان حال، آینده ای خیالی را برای خودشان متصور می شود. زوج های خوشبخت، الزاما داستان های هیجان انگیزی ندارند و پس از مواجهه ی رمان اگنس با داستان غیرقابل انتظاری که او برایش تدارک دیده، مرز بین واقعیت و خیال رو به محو شدن می گذارد. اشتام در این رمان فراموش نشدنی، قدرت داستان سرایی در تأثیرگذاری بر فکر و رفتار آدمی را با مهارتی مثال زدنی به تصویر کشیده و به نتیجه ای نفس گیر رسانده است.
خلاصه داستان اگنس
راوی داستان اگنس که مشغول نوشتن مطلبی در مورد واگن های لوکس راه آهن است، آشنا شدن با آگنس در کتابخانه و زندگی مشترکش با او را روایت می کند؛ اتفاقاتی کوچک و عادی در میان روزمرگی ها اما توالی وقایع صرفا برای نمایش واقعیت تجریدی نیستند. بیان احساسات کارکرد واژگان و دیدگاه راوی متفاوت در هر دیالوگ یا صحبت معنایی ژرف پنهان شده است. داستان آگنس به خوبی نشان می دهد تفکیک مفاهیم جهان، از زندگی انسان ممکن نیست و مفاهیم در انتزاع از جهان بیرون شکل نمی گیرند. مساله همان مساله قابل تامل برای هر انسان اروپایی، یا آمریکایی، آگنس است؛ اومانیسم و مفهوم گرایی تا خود را از واقعیت موجود به حقیقت مطلوب برساند، جست وجویی پایان ناپذیر، همان چیزی که در تابلو ژرژ سورا (یکشنبه تابستانی در گرانت ژانت) دیده می شد، حرکت از معقول به محسوس نادیدنی، از خواب به بیداری... مفاهیم به شخصیت ها تعریف جدیدی می دهند چون شناخت یک مفهوم با تعریف آن فرق دارد. وارسی شخصیت ها در موقعیت هایی ساده و عادی که سویه های اصلی وجود را روشن می کند و در خلال دیالوگ ها، به سوی تحلیل هستی شناسانه پیش می رود. داستان لایه دار می شود و این طور شاخه های بی شماری از اندیشه شکل می گیرد. مفاهیم کلان و خرد بدون توجه به پیشینه فکری مطرح می شوند. مفهوم مرگ به چالش کشیده می شود؛ ترس از مرگ، زمان مردن، زندگی بعد از مرگ، اعتقاد و بی اعتقادی به آن، آماده بودن برای مرگ...با ورود لوییز روند داستان چرخش می یابد و به تدریج حضور یک آدم نامتقارن دیگر در شبکه کریستالی دونفره آگنس و راوی گرچه مدتی دیگر تا شب سال نو با سردی امتداد می یابد اما عملا رابطه آن دو را تمام می کند. همه چیز در سادگی رخ می دهد و به سادگی هم تمام می شود.
درباره نویسنده اگنس
پتر اشتام، در سال ۱۹۶۳ در سوئیس به دنیا آمد. پدرش حسابدار یک شرکت بود. پتر پس از پایان دبیرستان مدت سه سال به عنوان حسابدار کارآموزی کرد و پس از مدتی تصمیم گرفت وارد دانشگاه زوریخ شود. در دانشگاه زوریخ دوره های کوتاه مدت مختلفی چون ادبیات انگلیسی، کسب وکار و روانشناسی را گذراند و در این مدت به عنوان کارآموز در آسایشگاه روانی به کار مشغول شد. اشتام مدتی را در نیویورک، پاریس، و اسکاندیناوی به سر برد و سرانجام در سال ۱۹۹۰ به عنوان نویسنده و روزنامه نگار مستقل در زوریخ مستقر شد. اشتام مقالات زیادی را برای نشریات و مجلّات معتبر نوشته است. او برای نگارش نمایشنامه هایش مفتخر به دریافت جوایز ادبی بسیاری شد. لحن سرد و پراکنده گویی از ویژگی های سبک نگارش اوست. اشتام در سال ۲۰۰۳ رسماً به عضویت هیئت نویسندگان سوئیس درآمد. از این نویسنده در زبان فارسی کتاب های روزی مثل امروز ترجمهٔ مریم مویدپور (۱۳۹۴)، یخبندان سیاه ترجمهٔ مونا حسینی (۱۳۹۳)، دو داستان در مجموعه داستان آسمان خیس ترجمهٔ محمود حسینی زاد (۱۳۹۲)، مجموعه داستان کوتاه ماه یخ زده ترجمهٔ مریم مویدپور (۱۳۹۲)، اگنس ترجمهٔ محمود حسینی زاد (۱۳۸۸) و تمام چیزهایی که جای شان خالی است ترجمهٔ صنوبر صراف زاده (۱۳۸۸)ترجمه شده است. نشر افق ناشر اختصاصی پتر اشتام در ایران است که تمام آثار این نویسنده را با خرید حق تکثیر منتشر کرده است.
درباره مترجم کتاب اگنس
محمود حسینی زاد (زاده ۱۳۲۵ تهران) نمایش نامه نویس، مترجم آثار آلمانی، داستان نویس، و منتقد ادبی ایرانی است.محمود حسینی زاد به همراه پترس مارکاریس [نویسندهٔ مطرح یونانی ] و نوین کیشور [موسس انتشاراتی سیگال در کلکته ]به عنوان برگزیدگان مدال گوته در سال ۲۰۱۳ میلادی معرفی شده اند.در معرفی انستیتو گوته از محمود حسینی زاد از او به عنوان مهم ترین مترجم ادبیات آلمانی زبان معاصر به فارسی یاد شده است.کمیسیون انتخاب برگزیدگان مدال گوته دربارهٔ علت انتخاب و معرفی این نویسنده و مترجم ایرانی برای دریافت این مدال عنوان کرده اند: محمود حسینی زاد با دقت و حساسیت راه را برای واژه هموار می سازد و امکان ارتباط های شخصی و فرهنگی را فراهم می آورد، این مهم موجب می شود تا در هر دو کشور تفاهم دوجانبه بین انسان ها برپا مانده و تقویت شود. امسال انستیتو گوته مدال گوته را به شخصیت های برجسته ای اعطا می کند که فصل مشترک شان علاقه و توجه آن ها به زبان آلمانی و نقش آن ها در برقراری ارتباط بین کشورشان و ادبیات و فرهنگ آلمانی زبان است.او همچنین برای نمایش نامهٔ «نهاده سر غریبانه به دیوار» در دانشکده هنرهای دراماتیک و برای نمایش نامه «تگرگ آمد امسال برسان مرگ» در جشنواره توس لوح تقدیر دریافت کرده است.
قسمتی از کتاب اگنس
اگنس گفت: هر وقت یک کتاب رو تا آخر می خونم، غمگین میشم. داستان که تموم میشه، زندگی آدم هم به آخر میرسه. ولی گاهی هم خوشحال میشم. وقتی که پایان داستان مثل رها شدن از یک خواب ناراحت کننده است، احساس سبکباری و آزادی می کنم، انگار تازه به دنیا اومده باشم. گاهی از خودم می پرسم، یعنی نویسنده ها میدونن که چیکار میکنن، با ما چیکار می کنن؟
خوشبختی را نقطه نقطه نقاشی می کنند و بدبختی را خط خط. وقتی تو می خواهی خوشبختی ما را توصیف کنی، باید یک عالم نقطه های کوچک درست کنی، مثل سورا. آن وقت مردم از فاصله ای می توانند ببینند که ما خوشبخت بودیم.
هر کدام از ما به نوعی پس از مرگمان به زندگی ادامه می دهیم. در یاد سایر آدم ها، در یاد بچه هایمان و در چیزی که خلق کردیم.
اگر الان بروم پیش اگنس، یعنی برای همیشه رفته ام، گفتنش راحت نیست گرچه دوستش داشتم و کنارش خوشبخت بودم، اما بدون او احساس آزاد بودن می کردم . برای من هم همیشه آزادی مهم تر از خوشبختی بوده. شاید این همان چیزی بود که دوست دخترهایم اسمش را گذاشته بودند خودخواهی.
بچه که بودم، پدر و مادرم هر یکشنبه من رو می بردن کلیسا، ولی از همون اول اعتقادی به کلیسا نداشتم. گرچه گاهی آرزو می کنم که کاش داشتم. خانم معلمی داشتیم برای روزهای یکشنبه. زنی قد کوتاه و بی ریخت که معلولیتی هم داشت. فکر کنم پاساب داشت. یک دفعه برای کلاس تعریف کرد یک بار بچه که بوده، کلیدش رو گم می کنه. پدر و مادرش سر کار بودن و اون نمی تونسته بره منزل. شروع می کنه به دعا خوندن و خدا جای کلید رو نشون میده. توی راه مدرسه کلید رو گم کرده بود.
شناسنامه کتاب اگنس
- نویسنده: پتر اشتام
- ترجمه: محمود حسینی زاد
- انتشارات: افق
- تعداد صفحات: ۱۶۰