درباره کتاب باب اسرار
باب اسرار کتاب رازهاست: راز شعله ای که اولین بار آتش رابطه شمس و مولانا را برافروخت... راز جنایتی که هفتصد سال از آن میگذرد اما هنوز رد سرخ آن شاهرگ پیکر تصوف است: قتل شمس تبریزی... راز پیوند کیمیا و کارن... راز آن شهر، راز قونیه... و رازهایی که هر یک دری است برای گشایش دری دیگر. باب اسرار رمانی است معمایی و عرفانی که همین پیوند دیرینه و در عین حال نو معما و عرفان آن را چنان جذاب کرده که از همان نخستین صفحات مخاطب را با خود همراه می کند. زبان و زمان از مهمترین نقاط قوت و جذابیت کتاب اند: از یک سو مولانا و شمس تبریزی در ترجمه فارسی این کتاب فرصت یافته اند که اندیشه هایشان را به زبان خودشان بیان کنند، همان زبان غنی و قوی قرن هفتم که برای ما فارسی زبانان با عرفان و حکمت و زیبایی گره خورده است. از سوی دیگر، حضور شمس تبریزی در قرن حاضر و دنیای مدرن، که با زبان زمانه خودش حرف میزند و به سیاق زمانه خودش لباس پوشیده و رفتار میکند، موقعیت هایی خوش و خیال انگیز خلق کرده است که بر جذابیت داستان، که در لایه ای دیگر ماجرایی کاملاً پلیسی و امروزی را روایت می کند، افزوده است. احمد امید از تواناترین نویسندگان ترکیه است که آثارش به بیست زبان ترجمه شده است. باب اسرار از محبوبترین آثار این نویسنده است و تنها در ترکیه یکمیلیون نسخه از آن به فروش رسیده است.
خلاصه داستان باب اسرار
داستان کتاب درباره زنی به نام کارن کیمیا است که درگیر گذشته ای می شود که به خیال خودش از آن عبور کرده است. کارن به همراه مادرش در لندن زندگی می کند و پدرش، که خانقاه رفته و از عاشقان مولانا بود، بعد از یک مدتی زندگی در لندن همراه یکی از دوستانش آن ها را ترک می کند. کارن هرگز دلیل این کار را نتوانسته بود درک کند و پدرش را به خاطر ترک آن ها نمی بخشید.
کارن کارشناس بیمه است و هنگامی که برای شرکت یک پرونده در ترکیه پیش می آید – پرداخت سه میلیون پوند خسارت ناشی از آتش سوزی یک هتل – رئیس شرکت نمی تواند به گزینه بهتری به جز کارن فکر کند. او زبان و فرهنگ مردم ترکیه را می دانست و به راحتی می توانست از عهده انجام کار برآید. بنابراین کارن راهی ترکیه می شود تا از این موضوع سردرآورد که آیا آتش سوزی واقعا یک حادثه بود یا نتیجه یک خرابکاری عمدی. پیگیری این موضوع از سوی کارن به کتاب یک تم معمایی هم می دهد.
در کنار همه این جریان ها، وارد شدن کارن به ترکیه باعث زنده شدن خاطره های دوران کودکی و مخصوصا زنده شدن یاد پدرش می شود. او هنوز نمی تواند درک کند که پدرش چرا با مرد دیگری رفته بود و به طور کلی دنبال چه چیزی بود؟ کم و بیش درباره مولانا و شمس شنیده بود اما به دلیل عصبانیت هیچ وقت این موضوع را دنبال نکرده بود.
در فرودگاه که پیاده شده بود، نماینده شرکت در ترکیه به دنبالش آمده بود. اما در مسیر هتل حادثه ای رخ می دهد و لاستیک ماشین دقیقا جلوی مسجد شمس تبریزی پنچر می شود. کارن تصمیم می گیرد تا هنگام تعویض لاستیک منتظر بماند و اینجا اولین اتفاق مهم و عجیب داستان رخ می دهد. کارن که به سمت مسجد کشیده می شود مردی قدبلند و سیاه پوش با چشمانی سیاه را می بیند که جلویش ظاهر شده و یک انگشتر در دست کارن می گذارد.
درباره نویسنده باب اسرار
احمد امید، زاده ی 12 جولای 1960، نویسنده ای اهل ترکیه است. او بیشتر به خاطر رمان های جنایی خود شناخته می شود. امید در سال 1979 به استانبول رفت و در دانشگاه مرمره مشغول تحصیل شد. او در همین دانشگاه با همسر آینده اش آشنا شد و در سال 1981 با او ازدواج کرد. امید در سال 1985 با استفاده از یک بورس، به مسکو رفت و در آکادمی روسیه در رشته ی علوم اجتماعی تحصیل کرد. احمد امید نوشتن شعر را در زمان اقامتش در مسکو آغاز نمود.
قسمتی از کتاب باب اسرار
اکثر مواقع مسئله این نیست که خدا چیست، مسئله این است که ما او را چگونه می بینیم. آدم های مهربان خدا را مهربان می بینند، آدم های ظالم خدا را خشن می بینند. آدم های باهوش عقل را می بینند، آدم های ابله اعتقاد کورکورانه را؛ عالمان علم را می بینند، جاهلان معجزه را. (کتاب باب اسرار – صفحه ۳۰)
«انسان کامل دیگه یعنی چی؟» «یعنی انسانی که به حق واصل شده. یعنی آدمی که با خدا یکی شده. اما رسیدن به اون مرحله سخت ترین کار دنیاست.» (کتاب باب اسرار – صفحه ۵۹)
می گفت: «ذات آب پاکه… ذات انسان هم پاکه. مهم اینه که بتونیم، با وجود این همه بدی و ظلم و حرص و آز، ذات خودمون رو حفظ کنیم. البته، سخت ترین کار دنیاست. زندگی روزمره روی چرخِ بی رحمی می گرده. زندگی، برای این که ما رو از ذاتِ بی گناهمون دور بکنه، روابطی پیشِ رومون قرار می ده یکی از یکی پرزرق و برق تر: روابطی که با دروغ و تقلب و خودخواهی جلا خورده. اسباب بازی های پرزرق و برقی برای باز کردنِ اشتهای نفسمون، برای به بردگی کشوندن روحمون، برای این که عقلمون تابع جسممون بشه. حضرت مولانا برای مقابله با این هاست که به مون هشدار می ده. و اون هایی رو ستایش می کنه که زلال می مونن، آلوده نمی شن، یخ نمی زنن. (کتاب باب اسرار – صفحه ۱۱۹)
دو عالم هست: اولی عالم وجود است، دومی عالم معناست. عالم وجود مثل روز است، دور و برت را، اتفاق های اطراف را خیلی راحت می بینی. اما عالم معنا مثل شب است. برای پیدا کردنش باید چراغ دلت را روشن کنی. (کتاب باب اسرار – صفحه ۱۲۶)
گفتم: «تشنه ام. آب قونیه تشنگی ام رفع نمی کند. حرارتم فزون است. شراب خواهم. بی شراب نتوانم. به محله یهودیان رو و برایم شراب بستان و بیاور.» جلال الدین نگفت بس است دیگر! نگفت من مشهورترین عالم این شهرم، یعنی چه که به محله یهودیان بروم و شراب بستانم. نگفت چرا شرافتم را بازیچه کرده ای. نگفت چرا با من دشمنی می کنی. چنان با محبت لبخند زد که گویی من کودکی شیرخواره ام و شیر می خواهم، او نیز مادری مهربان است. گفت: «الساعه می آورم ای شیخ.. امر تو بر دیده منت و اطاعتش مرا لذت است.» کم مانده بود خویشتنداری نتوانم و نعره زنان بگویم: «بایست ای محبوب پنهان خدا، بایست ای صراف دو عالم، در اصل تویی شیخ من، در اصل تویی پیر من.» اما به خود نهیب زدم: آن که مغلوب نفسش شود، مغلوب ابلیس نیز می شود. جلو خود را گرفتم. منتظر ماندم. (کتاب باب اسرار – صفحه ۱۸۹)
همه آدم بزرگ ها این طوری اند. آدم ها بزرگ که می شن اعتمادشون به حس هاشون کم می شه. چیزهایی رو که ندیده ن و لمس نکرده ن و نشنیده ن و نبوییده ن و نچشیده ن باور نمی کنن. استعداد خیالبافی رو از دست می دن. فکر می کنن معجزه ها واقعی نیستن. (کتاب باب اسرار – صفحه ۲۲۵)
یا چنان باش که می نمایی
یا چنان نما که هستی
چو رود باش در کمک و یاری
چو خورشید باش در جود و مهربانی
چو شب باش در پوشاندن عیب و کوتاهی
چو مرده باش در خشم و برآشفتگی
چو خاک باش در تواضع و فروتنی
چو دریا باش در مدارا و بردباری
یا چنان باش که می نمایی
یا چنان نما که هستی (کتاب باب اسرار – صفحه ۲۶۴)
بله، نایجل مرد خوبیه؛ بله، تو رو هم دوست داره. امشب یه بار دیگه اینو فهمیدم. اما مسئولیت قبول نمی کنه. به نظر اون زندگی یعنی تفریح. می گه بخوریم و بخوابیم و بگردیم، یه بار که بیشتر به دنیا نمی آییم، پس بهتره که کیفش رو ببریم. حق داره، همه همین رو می خوان. اما به دنیا اومدن بهایی داره، مسئولیتی داره. توی هر نفسی که می کشیم، هر جرعه آبی که می نوشیم، هر لقمه غذایی که می خوریم دیگران هم حقی دارن. باید جای چیزی که مصرف می کنیم یه چیز جدید بذاریم، باید جاش رو پر کنیم. (کتاب باب اسرار – صفحه ۳۳۶)
موسیقی را تحقیر نکنید، در آهنگ آن رازی نهفته است. رازی که مولانا می گوید همان عشق است. موسیقی هم اذانی است که او را به عشق فرا می خواند. برای همین مثنوی با این بیت در مدح نی آغاز می شود: «بشنو از نی چون حکایت می کند / وز جدایی ها شکایت می کند.» نی را از نیستان بریده اند. روی آن هفت سوراخ باز کرده اند تا بتوان نواختش. نی زن هر قدر هم که ماهر باشد، هر بار که می دمد، در هر مقامی که باشد، نی حسرت خود را بر زبان می آورد. او در حسرتِ نیستان است. چون آن نیستان جزئی از کل است. آرامش و خوشبختی و شادی واقعی را فقط زمانی می یابد که به آن کل برسد. از طرف دیگر، نی خصوصیاتِ نیستانی را که از آن بریده شده در تن و روح خودش دارد. مانند حضرت آدم که خدا از گل آفریدش و سپس جان در تنش دمید. خدا با دمیدن جان در تن حضرت آدم بخشی از روحش را نیز در جانش درآمیخت. یعنی خدای آفریننده آسمان ها و زمین و حاکم هفت اقلیم و چهار ساحت و هفت آسمان در عین حال درون ماست. (کتاب باب اسرار – صفحه ۴۰۰)
اگر چیزی به اسم به خدایی رسیدن باشد همین است، انسانی به دنیا آوردن، به یکی جان بخشیدن، کمک به تداوم حیات. چون هر بچه ای مایه امید است… زندگی هر قدر هم بی رحم باشد، انسان ها هر قدر هم بد باشند، کسی نیست نجاتشان بدهد جز خودشان. (کتاب باب اسرار – صفحه ۴۴۶)
شناسنامه کتاب باب اسرار
نویسنده: احمد امید
ترجمه: ارسلان فصیحی
انتشارات: ققنوس
تعداد صفحات: ۴۴۸