درباره کتاب سرگشته راه حق
«سرگشته راه حق» شرح زندگی قدیس فرانسوی آسیزی و بنیان گذار فرقه مسیحی فرانسیسکن ها است. فرانسوا تک فرزند خانواده ای بسیار ثروتمند و فردی خوش گذران است. تا آنکه روزی ناگهان صدای خدا را حس می کند. از تمام ثروت و مقام خود دست می کشد و به راه دیگری می پیوندد. راهی که او را به بی نیازی از دنیا و دل بریدن از خویشان می رساند. فرانسوا سختی های زیادی در این راه می کشد و مریدان بسیاری می یابد. از او معجزات زیادی نقل شده. یکی از شهرهای کالیفرنیا به احترام این قدیس به نام سن فرانسیسکو نامیده می شود.
خلاصه داستان سرگشته راه حق
راوی این رمان مردی است به نام «برادر لئون». این برادر لئون در زندگی اش با فرانسوا آشنا می شود. و در واقع رمان شرح زندگی قدیس فرانسوا است که تک فرزند خانواده ای بسیار ثروتمند بوده و زندگی اش را در خوش گذرانی محض سپری می کرده است. تا این که روزی صدای خدا را حس می کند. فرانسوا از مال و ثروت و مقام خود دست می کشد و راه دیگری برای ادامه زندگی پیدا می کند؛ راهی که او را از دنیا و خویشاوندانش بی نیاز می کند.
این راه جدید برای فرانسوا ساده نبود و با مشکلات زیادی در آن مواجه می شد (درست بر خلاف زندگی قبلش) ولی از این مسیر دست برنداشت و به یک قدیس تبدیل شد و مریدان فراوانی پیدا کرد.
درباره نویسنده سرگشته راه حق
نیکوس کازنتزاکیس نویسنده، شاعر، مترجم، خبرنگار و جهانگرد یونانی است که در سال ۱۸۸۳ در کرت یونان متولد شد. در سال ۱۹۵۷ در آلمان در گذشت.
محل تولدش در آن زمان تحت تسلط حکومت عثمانی بود و او در چنین فضای شورش و طغیان رشد کرد.
وی دکترای حقوق از دانشگاه آتن را دارا بود.
او در سال ۱۹۰۷ شاگرد هانری برگسون فیلسوف در فرانسه بود و در جنگ بالکان وارد ارتش یونان شد و مدتی را در جنگ سپری کرد و بعد از آن شغل مدیریت کل را در وزارت امور اجتماعی پذیرفت و مدتی نماینده یونسکو در پاریس بود.
کازانتزاکیس در سال ۱۹۵۶ از طرف کانون نویسندگان یونان برای نوبل ادبیات معرفی شد، اما با یک رأی کمتر پیروزی را به آلبر کامو داد و آثارش به اثر زبان ها ترجمه شده است.
کتاب کوچک و صد صفحه ای سیر و سلوک که در سال۱۹۲۳ منتشر شد.
اساس تفکرات فلسفی نویسنده به طوری است که سی و دو سال بعد کازنتزاکیس می نویسد: «کتاب سیر و سلوک مانند دانه ای بود که رویش دیگر آثارم را باعث شد و پس از آن هر چه نوشتم تفسیر و تصویری از آن بود.
دو رمان معروف این نویسنده یونانی آخرین وسوسه مسیح و مسیح باز مصلوب می باشد.
کتاب مسیح باز مصلوب به دلیل انتقاداتی که در آن هست جز کتاب های ممنوعه شد که همین بر محبوبیت کتاب افزود.
وی بسیاری از شاهکارهای ادبی و فلسفی را به زبان یونانی ترجمه و تفسیر کرده است.
آثار هومر، دانته و کتاب های تولد تراژدی و چنین گفت زرتشت نیچه، گفتگو با اکرمان و فاوست_ جلد اول اثر گوته، همچنین آثار چارلز داروین، شکسپیر و فدریکو کارسیا، از جمله ترجمه های او هستند.
او پس از یک مسافرت کوتاه به چین بر اثر بیماری سرطان خون درگذشت. و هنگام خاکسپاری اسقف یونان وی را مرتد خواند و گفت در هیچ یک از کلیساهای یونان نباید او را به خاک سپرد، بنابراین او را در زادگاهش به خاک سپردند و بر روی مزارش چنین نوشته شده است (نه آرزویی دارم، نه می ترسم، من آزادم)
قسمتی از کتاب سرگشته راه حق
بارها قلم به دست گرفتم که بنویسم اما ترس مرا فراگرفت و از نوشتن چشم پوشیدم. من از حروف الفبا وحشت دارم. این حروف دیوهایی هستند مکار و خائن. همین که دست می بریم تا قلمدان را برداریم و نوشتن آغاز کنیم این حروف افسارگسسته پا به فرار می گذارند، با هم متحد می شوند، از هم جدا می شوند، به شور می آیند و به میل خودشان با شاخ و دم و با رنگ سیاه روی کاغذ ردیف می گردند و هر چه آنها را به نظم دعوت کنیم و التماس کنیم سودی ندارد. آنها هر چه می خواهند انجام می دهند و بدینسان در رقص دیوانه وارشان با دورویی و حیله گری فاش می کنند آنچه را که ما می خواهیم پنهان کنیم و برعکس از بیان آنچه در اعماق قلب ما برای بیرون آمدن و سخن گفتن با مردم تلاش می کند سر باز می زنند. (کتاب سرگشته راه حق – صفحه ۱۸)
خدایا مرا ببخش! اگر یک تکه نان روی زمین بیفتد من خم می شوم آن را جمع می کنم و می بوسم، برای این است که یقین دارم این تکه نان مظهر یک قطعه از بهشت است. اما تنها گداها هستند که چنین چیزهایی را درک می کنند و من هم روی سخنم به گداهاست. (کتاب سرگشته راه حق – صفحه ۲۶)
تحمل هیچ تنبیهی دشوارتر از این نیست که موجودی در برابر بدیهایی که کرده با خوبی روبه رو شود. (کتاب سرگشته راه حق – صفحه ۶۳)
فرانسوآ که کنار من نشسته بود برایم حرف می زد: «می فهمی برادر لئون، خدا حق دارد. تا امروز ما تنها به وجود کوچک خودمان، به روان خودمان و به رستگاری خودمان می اندیشیدیم و در بند چیز دیگری نبودیم. آیا اکنون کافی نیست! از این پس باید برای رستگاری دیگران مبارزه کنیم. اگر ما دیگران را نجات ندهیم، خودمان را هم نمی توانیم نجات دهیم.» (کتاب سرگشته راه حق – صفحه ۱۱۱)
خداوندا! اگر من ترا دوست می دارم تنها برای اینکه وارد بهشت تو شوم فرشته شمشیر به دست را بفرست تا در بهشت را به روی من ببندد. اگر ترا دوست می دارم برای اینکه از دوزخ می ترسم مرا به دوزخ بینداز. اما اگر ترا برای تو، و برای تو تنها دوست دارم آغوشت را بگشا و مرا بپذیر. (کتاب سرگشته راه حق – صفحه ۱۲۱)
منکر دنیا هستیم زیرا این دنیا رسوا و مفتضح، دروغگو و فاسد است… آیا می توان این دنیا را کار خدا دانست؟ نه، دنیا آفریده شیطان است! خدا تنها جهان روحانی را آفریده. دنیای مادی که روان ما در آن کدر و تاریک می شود کار شیطان است. از این دنیای شیطانی فرار کنیم و به یاری «فرشته نجات بخش» که همانا مرگ است خود را رها سازیم. (کتاب سرگشته راه حق – صفحه ۱۵۴)
برادر فرانسوآ. زندگی گردشگاه نیست تا در آن انسانها دو به دو بازو در بازوی هم افکنند و سرود عشق بخوانند. زندگی، خستگی، پیکار و خشونت است! (کتاب سرگشته راه حق – صفحه ۱۷۱)
بهشت اگر سعادت کامل نباشد پس چیست؟ اما چگونه انسان می تواند در بهشت احساس سعادت کامل کند در حالی که اگر از پنجره بهشت به بیرون نگاه کند برادران و خواهرانش را می بیند که در دوزخ رنج می برند مادام که دوزخ وجود دارد چگونه بهشت می تواند وجود داشته باشد؟ خواهرن این سخن را در خاطرتان حک کنید. از این روست که من می گویم، یا رستگاری برای همه و یا لعنت خدا برای همه. (کتاب سرگشته راه حق – صفحه ۲۳۴)
زندگی باری گران است و اگر خواهر مرگ روزی نمی آمد تا در را به روی ما بگشاید زمین چه زندان طاقت فرسایی می شد. و کالبدمان هم چه بند تحمل ناپذیری می گردید! (کتاب سرگشته راه حق – صفحه ۲۳۵)
بالش را هم چنگ کرد و پرتاب کرد: «بگیر برادر لئون، آن را دور بینداز. در درون این بالش اهریمن وجود دارد. همه شب مانع خوابیدن من شد. برو برایم یک سنگ بیاور.» (کتاب سرگشته راه حق – صفحه ۳۲۲)
شناسنامه کتاب سرگشته راه حق
نویسنده: نیکوس کازانتزاکیس
ترجمه: منیر جزنی
انتشارات: امیرکبیر
تعداد صفحات: ۳۵۱