معرفی رمان هنوز آلیس اثر لیزا جنوا

  دوشنبه، 18 مرداد 1400   زمان مطالعه 5 دقیقه
معرفی رمان هنوز آلیس اثر لیزا جنوا
داستان کتاب هنوز آلیس در مورد آلیس هولند، استاد دپارتمان روانشناسىِ دانشگاه هاروارد می‌باشد که مدتى است با مشکلاتِ کوچک و به ظاهر کم اهمیتى مواجه مى‌شود.

درباره کتاب هنوز آلیس

هنوز آلیس رمانی نوشتهٔ لیزا جنوا است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد و در لیست پرفروش ترین کتاب های سال قرار گرفت. داستان دربارهٔ زنی است به نام آلیس که استاد دانشگاه هاروارد است و مبتلا به بیماری آلزایمر زودرس می شود که زندگی اش را دگرگون می کند.

خلاصه کتاب هنوز آلیس

آلیس هولند استاد ۵۰ ساله زبان شناسی و روان شناسی شناخت است. او در اوج موفقیت و روزهای درخشان زندگی اش دچار نوع نادری از بیماری آلزایمر می شود که ژنتیکی است. این موضوع ابتدا او و خانواده اش را دچار شوک می کند و در ادامه آلیس چالش هایی بزرگ را در زندگی هوشیارانه ی کوتاهش تجربه می کند. او رفته رفته هرآنچه که دوست دارد را از دست می دهد و وحشت او وقتی بیشتر می شود که می فهمد فرزندانش هم احتمالا به درد او مبتلا خواهند شد«آیا باید هر چه بیشتر با جان و فرزندانش وقت می گذراند؟ ترجمان عملی این کار چه خواهد بود؟ باید وقتی آنا مشغول تایپ کردن خلاصه پرونده اش است، کنار او می نشست؟ تام را مثل سایه دنبال می کرد، حتی وقتی مشغول ویزیت بیماران خود بود؟ یا موقع تمرین های لیدیا، در کلاس او می نشست و تماشایش می کرد؟ چطور باید به آنها می گفت که ۵۰ در صد احتمال دارد در آینده به همین بیماری مبتلا شوند؟ اگر او را سرزنش می کردند، مسئول می دانستند یا از او متنفر می شدند چه؟»داستان جنوا درباره هویت انسان و زندگی او است. درباره رابطه تنگاتنگ انسان ها با یکدیگر و تلاششان برای سازگاری با زندگی و شرایط بحرانی. شاید انتخاب شخصیتی که خود استاد زبان شناسی است و مدام با توانایی های ذهن و زبان درگیر است هم این داستان را جذاب تر و چالش برانگیزتر کرده است. زنی توانا و فعال با ذهنی درخشان که هر روز گوشه ای از ذهنش نابود می شود. همان ذهنی که از او آلیس هولند تحسین برانگیز را ساخته بود که منِ او و هویتش بود.زیبایی داستان جنوا این جا است که از زبان خود آلیس روایت می شود. او لحظه به لحظه میزان تخریب مغز خود را می سنجد و این هنر نویسنده است که خواننده را پابه پای آلیس پیش می برد تا بی آنکه خود متوجه شود، درد جانکاه و اندوهی که ذره ذره قهرمان داستان را می خود، حس کند با او همدل شود و عجزش را درک کند.

درباره نویسنده کتاب هنوز آلیس

لیزا جنوا، زاده ی 22 نوامبر 1970، عصب شناس و نویسنده ای آمریکایی است.او دانش آموخته ی کالج بیتس در رشته ی زیست-روانشناسی است و در سال 1998، مدرک دکترای خود را در رشته ی عصب شناسی از دانشگاه هاروارد دریافت کرد.جنوا اولین اثر داستانی اش را در سال 2007 به خرج خودش منتشر کرد.

لیسا جنوا

قسمتی از کتاب هنوز آلیس

آلیس گفت: “تو چقدر زیبایى، چقدر وحشت دارم از این که نگاهت کنم و نشناسمت، ندونم تو کى هستى!”
– “فکر مى کنم حتى اگر روزى ندانى من کى هستم، باز هم مى دونى که دوستت دارم. “
– “اگه نگاهت کنم و ندونم تو دخترمى و ندونم که دوستم دارى، آن وقت چه؟”
– “اون وقت من بهت مى گم که دوستت دارم و تو هم حرفم رو قبول مى کنى.”

خیلى وقت ها از فردا وحشت دارم. نکند فردا بیدار شوم و ندانم همسرم کیست؟ نکند فردا بیدار شوم و ندانم کجا هستم؟ نکند فردا بیدار شوم، خودم را در آینه نگاه کنم و ندانم کسى که در آن مى بینم کیست؟ از کى دیگر من، من نخواهم بود؟ آیا آن بخش از مغز من که مسئول یگانه بودن من است، در مقابل این بیمارى مصونیت دارد؟ آیا هویت من در فراسوى عصب ها و پروتئین ها و ملکول هاى ناسالم قرار دارد؟ آیا روح و روان من در مقابل ویرانگرى آلزایمر مصون است؟ من فکر مى کنم هست.

وقتى به شما مى گویند آلزایمر دارید، مثل این است که برچسبى بر شما زده اند. حالا من این هستم، کسى که آلزایمر دارد. این برچسبى است که من خود را براساس آن تعریف مى کنم و تا مدت ها بعد از این که خودم حتى این را هم فراموش کرده ام، دیگران این گونه مرا مى شناسند. اما من آنچه که مى گویم یا آنچه که به خاطر مى آورم، یا آنچه که انجام مى دهم، نیستم. من چیزى بیشتر از این ها هستم.

به خاطر آورد، شش یا هفت ساله بود که در حیاط خانه شنید پروانه ها فقط چند روز عمر مى کنند. براى آن ها گریه کرد. مادرش او را تسلى داد و گفت براى پروانه ها ناراحت نباشد. گفت کوتاه بودن زندگى پروانه ها به این معنى نیست که آن ها زندگى بدى دارند. مادرش در حالى که زیر آفتاب گرم، کنار او به تماشاى پرواز پروانه ها روى گل هاى مروارید نشسته بود، به او گفت: ببین، زندگى شون خیلى زیباست. آلیس خوشحال بود که هنوز آن روز و حرف هاى مادرش را به خاطر دارد.

آرزو کرد کاش به سرطان مبتلا شده بود. به یک چشم به هم زدن حاضر بود آلزایمر را با سرطان عوض کند. از خودش خجالت کشید که چنین آرزویى کرده است. بى تردید معامله ى بى فایده اى بود. اما به خودش اجازه ى خیالبافى داد. اگر سرطان داشت به بیماریى مبتلا شده بود که به او امکان مبارزه هم مى داد. مى توانست زیر تیغ جراحى برود، مى توانست پرتودرمانى یا شیمى درمانى را امتحان کند. احتمال داشت که موفق شود. در مبارزه با سرطان، خانواده و دوستانش در هاروارد پشتش بودند و مبارزه ى او را تحسین مى کردند. حتى اگر در این مبارزه شکست مى خورد، مى توانست هوشیارانه در چشم هاى آن ها نگاه کند و بگوید خداحافظ.

شناسنامه کتاب هنوز آلیس


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها