درباره کتاب من اینجا بودم
گیل فورمن متولد پنج ژوئن 1970 در آمریکا است. فورمن از نویسندگان پرطرفدار آمریکا محسوب می شود چرا که کتابهایش جزء پرفروش ترین ها هستند. فورمن نویسندگی را با نوشتن مقالاتی در حوزه ادبیات مربوط به جوانان و دغدغه های اجتماعی مربوط به آنها در مجلات و روزنامه ها آغاز کرد و با نوشتن کتاب معروفش به نام اگر بمانم به شهرت رسید. من اینجا بودم شاهکاری دیگر از این نویسنده است.
خلاصه کتاب من اینجا بودم
داستان رمان من اینجا بودم، با مرگ مگان لوسیا گارسیا شروع مى شود. مرگى که درک آن براى خانواده و آشنایانش از آن رو دشوار است که یک خودکشى به حساب مى آید. دخترى که سرشار از روح زندگى بود و تا پیش از این نشانى از دلزدگى در او یافت نمى شد، با بلعیدن ماده ى شوینده و سمى به زندگى خود پایان مى دهد. كودی و مگ، جدا ناشدنی بودند. يك روح در دو بدن. تا اينكه... جدا شدند. وقتی مگ، بهترين دوست او، در اتاق يك مسافرخانه، با سر كشيدن بطری مواد شوينده خودكشی می كند، كودی در شوك عميقی فرو می رود. او و مگ تمام حرف هايشان را به يكديگر می گفتند. پس چطور او متوجه همه چيز نشده بود؟ اما وقتی كودی به شهری كه مگ در آن مشغول به تحصيل بود، می رود تا وسايلی كه از او باقی مانده را جمع كند، متوجه می شود مگ چيزهای زيادی را از او مخفی كرده است. چيزهايی در مورد هم اتاقی های مگ، در مورد افرادی كه كودی هرگز مانندشان را در شهر كوچك شان در واشنگتن نديده بود و درباره پسری به نام بن مك آليستر، گيتار و پوزخندش؛ و اينكه چطور دل مگ را شكسته. و درباره پوشه رمزگذاری شده درون كامپيوتر مگ كه كودی قادر به بازكردنش نيست و هنگامی كه سرانجام موفق به بازكردنش می شود، تمام چيزهايی كه درباره مرگ دوستش می دانسته، زير سوال می رود.
درباره نویسنده کتاب من اینجا بودم
گیل فورمن، زاده ی 5 ژوئن 1970، نویسنده ی آمریکایی است.فورمن، حرفه ی نویسندگی را با نوشتن مقالاتی مربوط به جوانان و دغدغه های اجتماعی برای مجلات آغاز کرد. او سپس به عنوان روزنامه نگار برای روزنامه ها و مجلاتی چون The Nation، Elle Magazine و Cosmopolitan مشغول به کار شد.فورمن در سال 2002 به همراه همسرش به سفری به دور دنیا رفت و تجاربی به دست آود که الهام بخش خلق اولین کتابش شد.گیل فورمن اکنون به همراه همسر و دو دخترش در بروکلین زندگی می کند.
قسمتی از کتاب من اینجا بودم
گرچه مى خواهم فریاد بزنم و بگویم آن قدر از من نپرسید مگ چه چیزى را به من گفته و چه چیز را نگفته. خودم هم نمى دانم چه چیزهایى به من گفته که بهشان توجه نکرده ام یا چه چیزهایى را اصلا به من نگفته است؛ اما فقط چیز مزخرفى که مى دانم این بود که به من نگفته بود در چنان رنج عمیقى غرق شده که تنها راه درمانش سفارش دادن یک بطرى ماده شوینده و نوشیدن آن تا قطره آخر است. (کتاب من اینجا بودم – صفحه ۳۶)
یادم مى آید چرا از ایمیل متنفرم. وقتى نامه اى مى نویسى، مثلا براى پدرى که ترکت کرده، مى توانى صفحه ها و صفحه ها از چیزهایى که فکر مى کنى مهم است بنویسى؛ چون نمى دانى کجا زندگى مى کند و حتى اگر هم بدانى، وقت دارى تا پاکت نامه و تمبر بخرى و تا آن هنگام زمان هست تا منصرف شوى و کل نامه را پاره کنى؛ ولى وقتى آدرس ایمیل را پیدا کنى و کامپیوترى متصل به اینترنت و وجدانى خواب داشته باشى، هرچه حس کنى و دم دهانت بیاید مى نویسى و قبل از اینکه فرصت داشته باشى خودت را منصرف کنى، آن را فرستاده اى و بعد صبر مى کنى و صبر مى کنى و صبر مى کنى؛ و هیچ اتفاقى نمى افتد… بعد به این نتیجه میرسى که تمام چیزهایى که فکر مى کردى مهم هستند نه تنها مهم نبودند که در واقع اصلا ارزش گفتن هم نداشته اند. (کتاب من اینجا بودم – صفحه ۴۹)
فایده ى این عقلى که داریم چیه؟ اونم وقتى دیوونه مون میکنه؟ (کتاب من اینجا بودم – صفحه ۱۴۱)
خیلى دلم براى مگ تنگ شده است؛ اما خیلى از دستش عصبانى هستم؛ و اگر نتوانم او را ببخشم، چطور مى توانم خودم را ببخشم؟ (کتاب من اینجا بودم – صفحه ۲۶۷)
شناسنامه کتاب من اینجا بودم
- نویسنده: گیل فورمن
- ترجمه: اطلسى خرامانى
- انتشارات: آذرباد
- تعداد صفحات: ۲۸۰
- نسخه صوتی: دارد
- نسخه الکترونیکی: دارد