درباره کتاب شاهکار
«شاهکار» رمانی از امیل زولا (۱۹۰۲-۱۸۴۰)، نویسنده نامدار فرانسوی است. قهرمان این کتاب، نقاشی است به نام «کلود لانتیه» که در آرزوی آفرینش اثر هنری تکرارنشدنی و ویژه ای است. او آماده است تا همه چیز خود را فدای خلق این «شاهکار» کند. شاهکار (اثر) نمودار سرخوردگی زولا از جنبش امپرسیونیسم بود. زولا که در اوایل کار خود از هواخواهان پر و پا قرص و حامیان پرشور این جنبش بود (مقالات زولا در دفاع جانانه از مانه زبانزد است)، هنگامی که دوستانش به جای درونمایه تمام همّ و غمشان را معطوف به رنگ و نور و تکنیک کردند، علاقه اش سستی گرفت و حس کرد که سزان و دیگران جز یک مشت هنرمند ورشکسته نیستند. انتشار شاهکار ضربه ای سخت به امپرسیونیست ها و به ویژه سزان وارد آورد. سزان که بسیار زودرنج و قدیمی ترین دوست زولا بود طبعا بیش از همه آزرده شد و پس از دریافت کتاب، یادداشت کوتاهی برای زولا نوشت و از آن پس همه ی روابطش را با او قطع کرد: «امیل عزیزم، رمان شاهکار که از راه لطف فرستاده بودید، به دستم رسید. از مؤلف روگون ـماکار از بابت این یادآوریِ محبت آمیزِ خاطرات گذشته ممنونم و از او می خواهم اجازه بدهد که به یاد ایام گذشته دست او را بفشارم.» مونه نیز نامه ای به زولا نوشت که آشکارا نشان از رنجیدگی خاطر داشت. می نویسد : «شاهکار را با لذت بسیار خواندم و در هر صفحه ی آن خاطرات گذشته را باز یافتم. وانگهی خوب می دانی که با چه سرسختی و تعصبی مایه و استعداد تو را می ستایم. نه، مطلب ربطی به استعداد تو ندارد بلکه دیرگاهی است که جنگیده ام و از آن بیم دارم که درست در لحظه ای که داریم موفق می شویم، دشمنان ما از کتاب تو سوءاستفاده کنند و ضربه ی کاری و نهایی را بر ما فرود آورند.» شاهکار در میان سلسله رمان های "روگون ماکار" تنها داستانی است که تا حدودی رنگ و بوی سرگذشت نامه ی شخصی دارد. در این کتاب بسیاری از دوستان زولا مثلا بایل، والابرگ، الکسیس، سولاری، بابا تانگی، (خود زولا در قالب شخصیت ساندور) و سرانجام بسیاری از خصایص سزان را در شخصیت اول داستان یعنی کلود لانتیه ی نقاش می توان باز شناخت.
خلاصه داستان شاهکار
این رمان به داستان تراژیک کلود لانتیه می پردازد؛ مردی جوان و بلندپرواز و هنرمندی بااستعداد که به پاریس آمده تا نامی برای خود دست و پا کند اما در عوض، اسیر نبوغ خودش می شود. داستان این کتاب که در دهه های 1860 و 1870 می گذرد، در میان بیست رمان مجموعه ی «روگن ماکار»، بیشترین نزدیکی را با زندگی خود زولا دارد. کتاب شاهکار، بینشی منحصر به فرد را از مسیر حرفه ای زولا به عنوان یک نویسنده، و رابطه اش با دوستی قدیمی به نام سزان به مخاطبین می بخشد. این اثر همچنین شرحی جذاب از دنیای پرآشوب بوهم را ارائه می کند؛ دنیایی که در آن، هنرمندان امپرسیونیست با وجود محافظه کاری های حکومتی و تمسخرهای عموم مردم، سرآمد شدند.
درباره نویسنده کتاب شاهکار
امیل ادوار شارل انتوان زولا (زاده ۲ آوریل ۱۸۴۰ – درگذشته ۲۹ سپتامبر ۱۹۰۲) رمان نویس، نمایش نامه نویس و روزنامه نگار فرانسوی، مهم ترین نمایندهٔ مکتب ادبی ناتورالیسم و عامل مهم در گسترش تئاتر ناتورالیستی بود. او یکی از معروف ترین نویسندگان فرانسوی است که کتاب هایش در سطح وسیع در جهان ترجمه و چاپ شده و مورد تحلیل و تفسیر قرار گرفته است. از کتاب های او در سینما و تلویزیون فراوان اقتباس شده است.
اگر چه زولا در سال ۱۸۴۰ در پاریس متولد شد، اما بیشتر جوانی اش را در «اکس آن پروانس» (Aix-en-Provence) در جنوب کشور فرانسه سپری کرد. پدر او در آنجا یک مهندس شهرسازی بود و روی پروژه ساخت یک سیستم آب رسانی شهری کار می کرد. پدر در سال ۱۸۴۷ درگذشت و همسر و پسرش را در مشکلات مالی تنها گذاشت. زولا در اکس همکلاسی نقاش معروف، پل سزان، بود که بعدها در پاریس به او پیوست و به گروه نقاشان امپرسیونیست معرفی شد.
دو سال بعد را بی وقفه در جستجوی کار گذراند و از آنجا که توفیقی نیافت، فقر را با گوشت و پوست خود احساس کرد. این موضوع بعدها به یکی از کلیدی ترین موتیف های آثار او بدل شد.شروع کار حرفه ای زولا با تمایل شدید او به جنبش رمانتیسم و سردمداران آن (هوگو، لامارتین و نووالیس) همراه بود. اولین کتاب او، «داستان های نینون» (۱۸۶۴)، دربرگیرنده گوشه هایی از زندگی او بود که با منظری غنایی و احساسی روایت می شد. تأثیر رمانتیسم به همان سرعتی که او را درنوردیده بود رنگ باخت و او را متوجه استادان جدیدی چون «بالزاک» و «استاندال» کرد. نتیجه این چرخش بزرگ دو رمان «اعتراف کلود» و «اسرار مارسی» بود.
زولا در اواخر عمر وارد یک جنجال سیاسی هم شد. جنجالی که در رابطه با افسری به نام آلفرد دریفوس شکل گرفت و باعث شد که زولا متن مشهور «من متهم می کنم» را منتشر کند. پس از این رویداد و اعاده حیثیت از دریفوس و همین طور زولا، او به فکر نوشتن مجموعه ای دیگر افتاد که با مرگش عملاً ناتمام ماند. مجموعه ای بر اساس اناجیل اربعه که فقط سه قسمت از آن منتشر شد.
امیل زولا در تاریخ ۲۹ سپتامبر ۱۹۰۲ به دلیل خفگی بر اثر مسمویت مونوکسید کربن درگذشت.
قسمتی از کتاب شاهکار
کلود پاورچین پاورچین رفت و جعبه ی مدادرنگی و یک صفحه ی بزرگ کاغذ برداشت و آورد. سپس روی چارپایه ای کوتاه چمباتمه زد، کیف نقاشی را روی زانوهایش گذاشت و با شور و شوق تمام شروع به طراحی کرد. در حضور شگفتی و شور هنری هر چیز دیگری رنگ می باخت.
لرزید و در خیال خود بار دیگر آن شهر غم انگیز را مجسم کرد: با خط باراندازهایش که تا درودست چون شعله ای کوره وار گسترش می یافت، خندق عمیق رودخانه با آب های نقره فامش که توده های عظیم سیاه رنگ مانع جریان یافتنش می شدند، چراغ هایی که به نهنگ هایی بی جان می ماندند، و انبوه چرثقیل هایی که بازوهای دارمانند خود را از همه سو دراز کرده بودند. با یادآوری این ها رنگ از گونه هایش پرید. آیا این بود خوشامدگویی پاریس؟
خوشبختانه تازگی ها برخی از کارهایش فروش رفته بود؛ چندتایی از پرده های کوچکش را به بهای هر قطعه ده، دوازده فرانک به دلال هنری احتیاط کاری به نام بابا مالگرا فروخته بود. با این همه ترجیح می داد از گرسنگی بمیرد ولی با کشیدن تک چهره از تجار و همسرانشان، تصویرهای پر زرق و برقی مذهبی، نقاشی سایبان های رستوران ها یا تابلوهای تبلیغاتی قابله ها، هنرش را به تجارت محض بدل نکند.
آیا چیزی جز بیان آنچه آدمی در درون خود احساس می کند در هنر وجود دارد؟ آیا نمی شد همه ی هنر را در این خلاصه کرد که زنی را جلو خود نشاند و سپس بنابر احساساتی که این زن در آدمی برمی انگیزد و الهام می کند چهره ی او را کشید؟ آیا یک دسته هویج – بله یک دسته هویج – که از روی طبیعت طراحی می شود و از روی خلوص و به شیوه ی شخصی نقاشی می شود، به همه ی آن نقاشی شیره ی تنباکو که مطابق دستورالعمل های از پیش آماده طبخ می شد، نمی ارزید؟ روزی خواهد آمد که یک هویج که با اصالت عرضه شده باشد به یک انقلاب بینجامد!
ما جسارت و بی پروایی داریم – آینده مال ماست.
شادی در رسیدن به قله نیست بلکه در صعود است، در شور و شعف بالا رفتن از بلندی هاست. فقط، راستش شما نمی فهمید، نمی توانید بفهمید. آدم باید بتواند این مسیر را طی کند تا این حال را بفهمد.
هر روز نور پاک و شفاف بر جنب وجوش غول آسای پاریس جاری بود. کلود ولگردی در شهر را از سر گرفته بود و تصمیم داشت به قول خودش موضوع یک شاهکار را پیدا کند، چیزی عظیم و غول آسا، چیزی قاطع، اما درست نمی دانست چه چیزی را. سپتامبر آمد و هنوز چیزی نیافته بود که دلش را ببرد. فقط یک هفته ای دیوانه وار گرد این موضوع و آن مایه می گشت و سپس می گفت این آن چیزی نیست که دنبالش بوده است. همیشه در کمین بود تا چنگ بزند و بر رویای تحقق یافته ای دست یابد که همواره از او می گریخت. در حقیقت در زیر لایه ی واقع گرایی رام نشدنی او خرافه پرستی یک زن عصبی و ترسیده نهفته بود. به نیروهای مرموز و نهانی باور داشت. همه چیز، اقبال یا ادبار آدمی بسته به نظری بود که برمی گزید.
شناسنامه کتاب شاهکار
نویسنده: امیل زولا
مترجم: علی اکبر معصوم بیگی
ناشر: نگاه
تعداد صفحات: 526