درباره کتاب سرشار زندگی
«سرشارِ زندگی» اثر جان فانته نویسنده آمریکایی است. فانته روایتگر زندگی آدم های عادی در دوران رکود اقتصادی در لس آنجلس است که قلمش طنز گزنده ای دارد. چارلز بوکوفسکی، فانته را نویسنده موردعلاقه خود می دانست و درباره او گفته بود: «فانته خدای من بود»
خلاصه کتاب سرشار زندگی
در کتاب سرشار زندگی، راوی نویسنده ای ایتالیایی-آمریکایی است که به همراه همسر باردارش، جویس، در لس آنجلس زندگی می کند. که در شرف بچه دار شدن هستند و مشکلاتی دارند. همزمان با طی شدن دوره ی حاملگی جویس، جان باید با حالت های عاطفی متغیر او، علاقه ی فزاینده ی جویس به مسیحیت کاتولیک (که خود جان از آن فاصله گرفته)، و البته هجوم موریانه ها به خانه مواجه شود. این شرایط به خاطر رابطه ی پرمشکل جان با پدرش، نیک، پیچیده تر از گذشته می شود. نیک، کارگری بازنشسته است که از گفتن نظرات تند خود درباره ی زندگی خانوادگی هیچ ابایی ندارد. کتاب سرشار زندگی، داستانی جذاب و به یاد ماندنی است که مخاطبین را با زندگی شخصی نویسنده آشنا می کند.با ورود پدر شخصیت اصلی داستان مسائل دیگری از جمله تقابل سنت و تجدد، عقاید مذهبی و خرافاتی هم در رمان مطرح می شود.
درباره نویسنده کتاب سرشار زندگی
جان فانته، زاده ی 8 آپریل 1909 و درگذشته ی 8 می 1983، نویسنده ای ایتالیایی-آمریکایی بود. فانته در دنور به دنیا آمد. او ابتدا به چندین مدرسه ی کاتولیک در بولدر رفت و سپس وارد دانشگاه کلرادو شد. فانته در سال 1929 از کالج کناره گرفت و به منظور تمرکز بیشتر بر نویسندگی، به کالیفرنیای جنوبی نقل مکان کرد.
قسمتی از کتاب سرشار زندگی
بچه مثل سدی بود که بین ما قرار گرفت. نگران بودم و فکر می کردم آیا اوضاع دوباره مثل قدیم ها می شود یا نه. هوس روزهای قدیم را می کردم که می توانستم بروم توی اتاقش و یکی از وسایل آشنایش را بردارم، یک روسری یا لباس یا قسمتی از روبانی سفیدرنگ. لمس آن گیجم می کرد، باعث می شد از شوق محبوبه ام مثل یک غوک ناله سر بدهم. صندلی جلوی میز آرایش که رویش می نشست، آینه ای که صورت قشنگش را بازمی تاباند، بالشی که سرش را روی آن می گذاشت، یک جفت جوراب که چرت کرده بود تا بشوید، جذابیت شلوارهای ابریشمی، لباس خواب ها، صابون، و حوله های خیسش که هنوز بعد از حمام گرفتن گرم بودند و آدم را خلع سلاح می کردند: من به این چیزها نیاز داشتم؛ آن ها بخشی از زندگی من با او بودند، و رنگ ماتیک فرقی نمی کرد، چون آن سرخی از لب های گرم زن من ناشی می شد.
توی تاریکی سیگار می کشیدم و با این اعتقاد که او دارد من را به آغوش زن دیگری می اندازد ناله می کردم. نه، او دیگر من را نمی خواست، داشت مجبورم می کرد بروم سراغ یک زن دیگر، یک معشوقه. اما چه معشوقه ای؟ سال ها بود جنگلی را که مجردها تویش پرسه می زدند ترک کرده بودم. حتی اگر یک زن دیگر می خواستم، از کجا پیدایش می کردم؟ می دیدم که دارم توی بلوار سانتا مونیکا کمین می کنم، توی نوشگاه های تاریک و غیرعادی با آب وتاب برای زن های آزاد حرف می زنم، صحبت های هوشمندانه می کنم، شدیداً می نوشم تا زشتی آشکار چنین عشق هایی را پنهان کنم. نه، نمی توانستم در حق جویس بی وفایی کنم.
آن قدرهایی که تصور می کرد نادان نبودم. از بچه گی توی خانواده چیزهای زیادی یاد گرفته بودم، انواع و اقسام فضل و کمالات گران قدری که نسل به نسل از نیاکان ام به ارث می رسید. اما به کار بردن بیش تر این اطلاعات سخت بود. به طور مثال سال ها بود می دانستم راه دوری کردن از جادوگرها پوشیدن شالی ریشه دار است. به علاوه می دانستم که ادرار گاو برای درآمدن مو روی کله ی طاس جادو می کند. می دانستم علاج سرخک، شال گردن قرمز، و علاج گلودرد شال گردن سیاه است. وقتی بچه بودم، هر وقت تب می کردم، مامان بزرگ ام همیشه یک تکه لیمو می بست به مچ ام، هربار هم تب ام می آمد پایین. او من را زیر باران می فرستاد بروم چاقو فرو کنم توی خاک تا رعدوبرق از خانه مان دور شود. می دانستم اگر مجبور بودی توی هوای آزاد بخوابی، پاشیدن یک ذره فلفل سیاه روی لبه ی پنجره باعث می شد جادوگرها عطسه کنند و بگذارند بروند. این را هم می دانستم که شیوه ی پیش گیری از عفونت موقع ملاقات یک دوست این است که جلوی در خانه اش تف کنی. سال ها بود همه ی این چیزها، و خیلی چیزهای دیگر را می دانستم، و هیچ وقت فراموش نکرده بودم، اما به نظر من به کار بردن بیش تر این اطلاعات سخت بود. پدرم گفت من به خاطر ریختن نمک روی تخت خواب پسر شده بودم! لیوان ام را هل دادم جلو: خرافاته؛ جهالته. گفت: بهم نگو جاهل؛ من باباتم. این جا رییس من ام.
من و مامانت هم از عهده بچه برنمی اومدیم. حتی یه دونه. اما چهارتا بچه داریم. بدون پول این کار رو کردیم، با چند دلار، اما اصلا پول کافی نداشتیم. دلت می خواست یه چیزی از داروخونه می گرفتیم و استفاده می کردیم و تو امروز حتی به دنیا نیومده بودی و من و مامانت بدون خواهر و بردارهات توی دنیا تنها بودیم؟
-
شناسنامه کتاب سرشار زندگی
- نویسنده: جان فانته
- ترجمه: محمدرضا شکاری
- انتشارات: نشر اسم
- تعداد صفحات: ۱۸۸
- نسخه صوتی:دارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
مشخصات کتاب صوتی سرشار زندگی
- گوینده: اشکان صادقی , علی باقرلی
- مدت: 86 دقیقه