درباره کتاب انسان ها
کتاب انسان ها یک آینه است، یک آینه که به شما ریز رفتارهای انسانی و عملکرد اجتماعی و فعالیت هایی که شاید به قدری عادی اند که اصلا به چشم نمی آیند، روا نشان می دهد.من حتم دارم این کتاب را یک موجود فضایی نوشته است، حتم دارم، حتی گمان هم نمیکنم! یک موجود فضایی وونادورینی که اسم خودش را گذاشته مت هیگ و تجربه های زندگی روی زمین را با همنوعانش شریک شده است!!در مجموع همون طور که خود داستان هم اشاراتی می کند، سبک کتاب بیشتر رئالیسم جادویی است تا علمی تخیلی. اصلا شاید فک کردن به همین رئالیسم جادویی کتاب انسان ها است که خواننده را هیجان زده می کند و آدرنالین مورد نیاز برای یه کله خواندن کتاب را فراهم می کند.اگر دارید با خودتون فکر می کنید که کتابایی با تم آدم فضایی مورد علاقه ی شما نیست سخت در اشتباهید، چون تا به حال یک آدم فضایی عاشق رو از نزدیک نخوندید! ( بیشتر شبیه یه رمان عاشقانه است تا هرچیز دیگه ای!)
خلاصه کتاب انسان ها
کتاب "انسان ها" یک رمان خنده دار است که در مورد آدم ربایی بیگانگان، ریاضیات، و جالب تر از همه در باره خودمان است. مت هیگ، در آخرین رمان خود با ترکیب زندگی غیرعادی داگلاس آدامز، با زندگی واقعی جهان و چیزهای دیگر، یک داستان دوست داشتنی و جذاب سرشار از طنز و اصالت را ارائه کرده است.استاد اندرو مارتین، قهرمان داستان "انسان ها"، قبل از شروع کتاب مرده است. با این که معلوم می شود که او انسان خیلی خوبی نبوده است - به این خاطر که بیگانه ای بدن او را اشغال کرده بود -. آدم فضایی برای از بین بردن شواهدی مبنی بر اینکه اندرو یک مشکل اساسی ریاضی را حل کرده بود، به زمین فرستاده شد. او پس از مدتی درمورد استاد، خانواده و "انسان ها" بیش از آنچه که انتظار داشت، می آموزد. هنگامی که او عاشق همسر و فرزند خود می شود – آنها نمی دانند که او اندروی واقعی نیست -، بیگانه باید بین انجام ماموریت خود و بازگشت به خانه، یا ماندن در خانه جدید در روی زمین، یک گزینه را انتخاب کند.
درباره نویسنده کتاب انسان ها
مت هیگ، زاده ی 3 جولای 1975، رمان نویس و روزنامه نگار انگلیسی است.هیگ در شفیلد به دنیا آمد. او در دانشگاه هال به تحصیل در رشته ی زبان انگلیسی و تاریخ پرداخت. هیگ تا به حال آثاری داستانی و غیرداستانی را هم برای کودکان و هم برای بزرگسالان به رشته ی تحریر در آورده است. او در بیست و چهار سالگی به افسردگی شدیدی مبتلا شد اما توانست آن را پشت سر بگذارد.
درباره مترجم کتاب انسان ها
گیتا گرکانی، متولد 1337، دانش آموخته ی رشته ادبیات دراماتیک و نمایشنامه نویسی از دانشکده ی هنرهای درماتیک است. گیتا گرکانی نخستین کتاب خود را در سال ۱۳۴۵ به چاپ رساند و پس از آن به طور پراکنده به فعالیت های ادبی خود در زمینه شعر، داستان و مقاله در مجلات و روزنامه ها ادامه داد. گیتا گرگانی به مدت ده سال سرپرستی گروه تئاتر و سینما فرهنگنامه ی شورای کتاب کودک را بر عهده داشته است. او هم اکنون به ترجمه، داستان نویسی و تحقیق مشغول است و سرپرستی گروه ترجمه ی موسسه پژوهشی کودکان دنیا را بر عهده دارد. گرکانی تاکنون توانسته است جایزه ی بهترین ترجمه ی رمان نوجوانان جشنواره کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ۱۳۸۳ سال را از آن خود کند. او در حوزه ی ادبیات بزرگسال نیز فعال است
قسمتی از کتاب انسان ها
لازم نیست استاد دانشگاه بشوی، مجبور نیستی هیچ چیزی بشوی. به خودت فشار نیاور. با احتیاط جلو برو و تا وقتی حس نکردی چیزی مناسب است احتیاط را کنار نگذار. شاید هیچ چیز مناسب نباشد. شاید تو جاده ای نه مقصد. عیبی ندارد، جاده باش. اما مراقب باش این جاده برای از پنجره به بیرون نگاه کردن چیزی داشته باشد.
تو با جست و جوی معنای زندگی به شادمانی دست پیدا نمی کنی. معنا سومین چیز مهم است. بعد از دوست داشتن و وجود داشتن.
دلیل وجود داشتن عشق این بود که به تو کمک کند جان به در ببری. برای این بود که معنا را فراموش کنی. دست از جست و جو برداری و شروع کنی به زندگی کردن. معنی اش این بود که دست کسی را بگیری که برایش اهمیت قائل و در زمان حال زندگی کنی. گذشته و آینده توهم بود.
عشق همه چیز انسان هاست اما آنرا درک نمی کنند. اگر درک می کردند، ناپدید می شد. تنها چیزی که میدانم این است که چیز ترسناکی است. انسان ها از آن می ترسند و به همین دلیل مسابقه ی تلویزیونی اجرا می کنند تا ذهن شان را از آن منحرف کرده و به چیز دیگری فکر کنند. عشق ترسناک است چون با قدرت شدیدی شما را به درون خود میکشد، سیاهچاله کلان جرمی که از بیرون هیچ اهمیتی ندارد، اما از درون هر چیز منطقی را که می دانید، زیر سوال می برد. باعث میشود کارهای احمقانه کنید، چیزهایی که برخلاف هر منطقی است. انتخاب اضطراب به جای آرامش، فناپذیری به جای جاودانگی و زمین به جای وطن.
در هر زندگی یک لحظه است. یک بحران. بحرانی که می گوید: آنچه من به آن اعتقاد دارم اشتباه است. این برای هر کس اتفاق می افتد، تنها تفاوت این است که این آگاهی چطور آدم ها را تغییر می دهد. در بیشتر موارد، نتیجه اش به سادگی دفن آن آگاهی و تظاهر به این است که آنجا نیست. انسان ها این طوری پیر می شوند. این چیزی ست که در نهایت چهره شان را چروکیده و پشت شان را خمیده می کند و دهان و جاه طلبی شان را تحلیل می برد. سنگینی انکار. اضطراب ناشی از آن. این در انسان ها منحصر به فرد نیست. بزرگ ترین اقدام شجاعانه یا دیوانگی که هر کس قادر است انجام بدهد، تغییر است.
فکر می کنند خدا همیشه طرف آن هاست، حتی اگر طرف آن ها در تضاد با بقیه ی هم نوعان شان باشد. آن ها نمی توانند در مورد دو واقعه بسیار مهم که به صورت زیستی برایشان اتفاق می افتد – تولید مثل و مرگ- به توافق برسند. تظاهر می کنند می دانند پول برایشان خوشبختی نمی خرد، با این حال هر بار پول را ترجیح می دهند. در هر فرصت ممکن چیز های معمولی را می ستایند و عاشق این اند که شاهد بدشانسی دیگران باشند. آن ها بیشتر از صد هزار نسل روی این سیاره زندگی کرده اند و با این حال هنوز نمی دانند واقعا کی هستند و واقعا چطور باید زندگی کنند. در حقیقت، آنها حالا کمتر از گذشته می دانند.
آنها می توانند اتومبیلی را هر روز سی مایل برانند و به خاطر بازیافت چند قوطی خالی مربا نسبت به خودشان احساس خوبی داشته باشند. آن ها نمی توانند در مورد اینکه صلح چیز خوبی است، حرف بزنند، با این حال جنگ را با شکوه ندانند. آن ها می توانند مردی را سرزنش کنند که زنش را بر اثر خشم کشته اما سرباز بی تفاوتی را که با انداختن یک بمب صد بچه را می کشد، ستایش کنند.
شناسنامه کتاب انسان ها
- نویسنده: مت هیگ
- ترجمه: گیتا گرکانی
- انتشارات: هیرمند
- تعداد صفحات: ۳۵۲
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد