خلاصه داستان فیلم حرفه ای
پول هنگفتی در میان است. برای از بین بردن موانع و رسیدن به این ثروت، نقشه بی نقصی لازم است. نقشه ای ناب و پیچیده که اجرای آن، نیاز به یک آدمکش حرفه ای دارد. احتمالا او باهوش ترین و بی رحم ترین است و ...
نکاتی درباره فیلم حرفه ای
سریال حرفه ای از جنبه ی فیلم نامه در ابتدای کار خود به شدت هیجانی شروع می شود. یک مقدمه ی مرموزی را شاهد هستیم که سیروان خسروی در نقش فردی به اسم سیامک به نظر می رسد که یک کارچاق کن حرفه ای است، اما هدف و انگیزه هایش از انجام کارهای سکانس اول برای مان تا حدودی در هاله ای از ابهام قرار دارد. او چه اتفاقاتی را پشت سر گذاشته تا الان به این شکل درآمده؟ بخش عمده ای از داستان فصل اول سریال حرفه ای باید روی این اساس سوار شود که این فرد را بشناسیم. در درجه ی دوم، خط اصلی داستانی یا پی رنگ کلی کار برای مان نامفهوم جلوه می کند. اگر کسی از بیننده ی قسمت اول بپرسد سریال حرفه ای داستانش درباره ی چه چیزی است، از پاسخ می ماند چون آن قدر اتفاقات قسمت اول جسته و گریخته روایت شده و آن قدر شخصیت های ریز و درشت جلوی دوربین ظاهر می شوند که بیننده می ماند آیا واقعا فیلم نامه ی درستی در کار است؟ فعلا و بر اساس قسمت اول می توان نتیجه گرفت که خشت اول فیلم نامه بد گذاشته شده.از لحاظ بازیگری اما سریال، بهتر از بخش داستانی عمل می کند. سیروان خسروی که ظاهرا شخصیت اصلی ماجراست به خوبی حال و شخصیتِ یک کارچاق کن را به بیننده منتقل می کند. بخشی از این انتقال حس به کارگردانی برمی گردد؛ چراکه یکی از مولفه هایی که روی پرستیژِ یک کارچاق کن تاثیر مثبت دارد، سکوتِ بازیگر، نوع نگاه و تن سردی صدایش باید باشد. کارگردان سریال حرفه ای که مصطفی تقی زاده نام دارد، به درستی از سیروان بازی می گیرد اما نکته عجیب اینجاست که بازی خوبی را از زانیار خسروی شاهد نیستیم. شاید یک دلیل مهم به شخصیت پردازی ضعیفِ شخصیتِ داخل سریالش ربط داشته باشد. سایر شخصیت ها نیز دست کمی از کاراکترِ زانیار در سریال ندارند و روابط میان شخصیت ها نیز در ابتدایی ترین شکل ممکن قرار دارد. مثلا از طریق گفت وگوی میان شخصیت ها باید پی ببریم که شخصیت رویا با بازی بهره کیان افشار خواهر امیرعلی است. مخاطب که ما باشیم به جای خو گرفتن با شخصیت ها به واسطه ی نقش آفرینی بازیگران سریال، مدام در تلاش هستیم ابتدا شخصیت ها و روابط میان آنها را درک کنیم و متاسفانه سریال در ابتدای راه خود کمکی به این مسئله نمی کند. پس از پایان قسمت اول، احتمالِ این که اسامی شخصیت ها یادتان مانده باشد تقریبا نزدیک به صفر خواهد بود. آیا واقعا نیاز بود تمام شخصیت ها در همان اپیزود اول به بیننده معرفی شوند؟ مسلما خیر.به کارگردانی قسمت اول ایراداتی وارد است که مهمترین مشکل را می توان نورپردازی سریال دانست. برای مثال برخی اوقات نورهایی را می بینیم که نیازی به وجودشان نیست به جز تزئین کردن نمای جلوی دوربین. یا زاویه ی نور به شکلی است که توفیری به حال بیننده ندارد. به طور کلی هر اتفاقی، چه جزئی و چه ساده جلوی دوربین می افتد باید روی بیننده تاثیری بگذارد. استفاده از نور قرمز به صورت مکرر آن هم در قسمت اول، نکته ی خاصی را منتقل نمي کند. استفاده از تکنیک های فیلم برداری به ظاهر وان شات در برخی از سکانس های قسمت اول نیز جالب است. مورد بعدی که کمی آزاردهنده به نظر می رسد را می توان استفاده ی بی حد و اندازه از موسیقیِ پس زمینه در سکانس های قسمت اول دانست. می گوییم «آزاردهنده»؛ چراکه کارکردِ موسیقی باید انتقال حس باشد. برای مثال سیامک در نقطه ای از داستان، روی پشت بام خانه ای نشسته، به آتش نگاه می کند و در همین حین موسیقی پخش می شود. از این که ما نمی توانیم بفهمیم چه چیزی در مغزش می گذرد کمی آشفته خواهیم شد. از این که موسیقی نیز به کشفِ ذهنِ این آدم کمک نمی کند نیز کلافه می شویم. سوال اینجاست آیا اگر موسیقی پس زمینه ای در کار نبود، اتفاق خاصی می افتاد و به تجربه مان از این سکانس لطمه وارد می شد؟ مسلما خیر. کارکرد موسیقی در قسمت اول جای ابهام دارد.پس از یک افتتاحیه ی نه چندان قابل قبول، داستان در قسمت دوم کمی روند بهتری را در پیش می گیرد. شخصیت ها تک به تک مجدد معرفی می شوند و ما مخاطبین سریال نیز کم کم دست مان می آید که هدف چیست. با این اوصاف طرح کلی داستان را نباید پایِ یک مکالمه می فهمیدیم. یعنی نیاز بود این موضوع که داستان سریال حرفه ای درباره چه چیزی است و شخصیت اصلی داستان یعنی سیامک دنبال چه چیزی است از مجرایی بهتر به بیننده اطلاع داده شود. از جنبه ی بازیگری نیز در قسمت دوم با چند شخصیت محدود، بیشتر سر و کار نداریم و همچنان سیروان خسروی در میان تیم بازیگری، وضعیت بهتری دارد. از جنبه ی کارگردانی نیز حس می شود که قسمت دوم، یک پله بهتر از قسمت قبلی بوده و این موضوع که سیامک، یک شخص حرفه ای است و یک قدم جلوتر از ذهنِ مخاطب رفتار می کند کاملا در فکر و ذکرِ بیننده که ما باشیم حک می شود. سریال حرفه ای شاید در قسمت اول ضعیف ظاهر شده، اما روند رو به رشدی در قسمت دوم دارد؛ روندی که می توان امید داشت تا پایان فصل اول ادامه دار باشد.قسمت سوم کمی بهتر از قسمت قبلی روند صعودی و مثبتی دارد. طرح داستانی با شفافیت بیشتری بیان می شود و حالا تقریبا می دانیم که داستان درباره ی یک سرقت است و سیامک با عزمی راسخ می خواهد قفل یک گاو صندوق را بشکند. قسمت سوم فرصت خوبی را فراهم می کند تا کمی به ذهنِ شخصیت اصلی قصه یعنی سیامک نفوذ کنیم اما فیلم ساز با مدت زمانِ کوتاه پلان ها کاری می کند تا چیز دندان گیری عایدمان شود. گویا این تدبیر کارگردان و فیلم نامه نویس بوده تا خودِ شخصیت سیامک، یک عاملی باشد برای کنجکاو کردنِ ذهن بیننده؛ از این بابت که مخاطب برای درکِ کارهایی که سیامک می کند و شناخت این شخصیت، به پای سریال بنشیند. از آن سو به دلیل تعدد بالای کاراکترها جلوی دوربین، دیگر شخصیت ها تا پایان قسمت سوم پرداخت خوبی اصلا و ابدا ندارند. به خصوص سهیل که به نظر می رسد در آینده خط داستانی اش با ماجرای سیامک گره می خورد. به همین دلیل روابط میانِ شخصیت ها نیز برای مان نامفهوم است؛ چراکه هنوز شخصیت ها را به درستی نشناخته ایم.برخی از سکانس های سریال حرفه ای در قسمت سوم گویا حاصل این تفکر است که سیامک را در ابعاد مختلف نشان دهد و قاب بندی ها به نوعی می خواهند به شخصیت اصلی داستان ابهت ببخشند؛ چراکه دیالوگ های رد و بدل شده بین دوستان سیامک و این شخصیت نیز در همین راستاست که به مخاطب بگویند سیامک یک فرد کاملا حرفه ای است! از طرفی، زوم کردن روی لنزهای سیروان خسروی نیز در خیلی از نماهای دوربین به چشم می آید. این تدابیر چون بیش از اندازه می خواهد روی موضوعِ حرفه ای بودنِ سیامک تاکید کند، به مذاق هر بیننده ای خوش نمی آید. حد اعتدال باید رعایت می شد. به طور کلی قسمت سوم از سریال حرفه ای روند رو به رشدی از تمام لحاظ دارد و اگر از برخی ایرادات فیلم نامه بگذریم، می توان کم کم با سیامک و دنیای سریال ارتباط برقرار کرد. به خصوص این که بازی سیروان خسروی برخلاف برادرش، یک عامل مثبت برای ترغیب مان به تماشای ادامه سریال به حساب می آید.داستان در قسمت چهارم جذابیت بیشتری به خود می گیرد. سریال حرفه ای به درستی در قسمت اول شروع نشد اما پایه و اساس سناریو رفته رفته رو به بهبودی است. درگیر کردن بیننده با حوادث علت و معلولی در قسمت چهارم نه تنها مخاطب را کنجکاو کرده، بلکه کشش لازم را ایجاد می کند تا همچنان پای قصه بنشینیم. شخصیت ها نیز کم کم از آب و گل در حال در آمدن هستند. با این تفاسیر همچنان روابط میان کاراکترها – این که فلانی با بهمانی چه نسبتی دارد – مسئله ی مهمی است که خالق سریال هنوز نتوانسته در بضاعت چهار قسمت برای مان جا بیندازد.چهار قسمت طول کشید تا بالاخره به قسمتی برسیم که به تمامی شخصیت ها به یک اندازه بها داده شود. با این حال هر چقدر داستان کامران و برادرش جذاب است، داستانِ سهیل و تلما لوس و سطحی به نظر می رسد. قصه ی سیامک و سینا برای سرقت نیز جذابیت کافی را دارد اما آن چه که به شدت به چشم می آید ضعفِ زانیار خسروی در نقشی است که پذیرفته. سهیل از یک جنبه می خواهد یک عاشق پیشه ی دل خسته باشد ولی از سوی دیگر بیان می کند که ۱۸۰ درجه تغییر کرده. چون ما این تغییر را در این شخصیت نه دیده ایم و نه فلش بکی به گذشته زده می شود، دیالوگ هایی که در این باب می شنویم چندان اهمیتی به حال مان ندارد. از آن سو تعامل سیامک و سینا وارد فاز جدیدتری می شود. سریال حرفه ای رسما بیان می کند که یک اثر خشک و جدی نیست و اگر فرصتی حاصل شود بدش نمی آید در حد یک الی دو خط دیالوگ، مزه پرانی کرده و مخاطب را برای چند ثانیه بخنداند. قسمت چهارم سریال حرفه ای در همان مسیری قرار می گیرد که بیننده ی یک اثر جنایی دلش می خواهد؛ یک مسیر درست و قابل قبول.قسمت پنجم سریال حرفه ای در حالی شروع می شود که مخاطب که ما باشیم منتظر یک قسمت سراسر هیجان انگیز هستیم. این اتفاق هم می افتد و قصه شاید در سکانس اول آنچنان استرس زا ظاهر نشود، اما در ادامه وقتی متوجه می شویم رویا و کامران به قتل می رسند، ناگهان همه چیز وارد فاز دیگری می شود. سریال حرفه ای از یک معمای مهم و قابل قبول رونمایی می کند. قاتل این دو شخصیت چه کسی یا چه کسانی هستند؟ هر یک از قوم و خویش های رویا و کامران انگیزه ی قتل دارند و از آنجایی که سریال به مخاطب نیز اطلاعاتی نمی دهد، با هیجان به فکر فرو می رویم. آیا قاتل یکی از اعضای خانواده اش است یا سیامک، این دو شخصیت را به قتل رسانده؟ به نظر منتقد که همه چیز زیر سرِ سیامک است، اما او برای چه کسی کار می کند؟ علامت سوال های این چنینی باعث می شود تا بگوییم سریال حرفه ای بعد از پنج قسمت دارد مسیر درستی را ادامه می دهد؛ مسیری که انتظار داریم به این راحتی برای مان قابل پیش بینی نباشد. ورودِ شخصیت کارآگاه به قصه نیز نویدِ یک دزد و پلیس جذاب را می دهد. فعلا چیزی از این شخصیت جدید الورود نمی دانیم به جز یک سکانس نهایی قسمت پنجم که مشخص می کند که این کاراکتر نوظهور با هیچ احدی شوخی ندارد!سطح بازیگری ها همچنان رو به بهبود است؛ درست مثل روایت داستان. با این تفاوت که همچنان بازی ضعیفِ زانیار به شدت به چشم می آید و رابطه ی سهیل با تلما به شدت لوس و آبکی است! از آن سو سیروان خسروی همچنان تمامی توجه ها را به خود جلب می کند. اگر شخصیتی که سیروان خسروی نقشش را برعهده داشته، روی کاغذ کمی پیچیده تر بود، آن گاه می توانستیم توانایی های سیروان را در حیطه ی بازیگری با دقت بیشتری بررسی کنیم. در حال حاضر نکته ی اذیت کننده ی سریال، تک بعدی بودن کاراکتر سیامک است. سریال حرفه ای می توانست هر از گاهی، اطلاعاتی هر چند کم و پراکنده ای به مخاطب درباره ی سیامک بدهد. به هر حال بازیِ سردی که سیروان جلوی دوربین نشان می دهد، تنها یک جنبه و یک رویه از این کاراکتر را به نمایش می کشد. در هر صورت، سریال حرفه ای در قسمت پنجم روایت جذابتری را ارائه می دهد، ضمن این که طرح یک معما که سیروان خسروی در مرکز آن قرار دارد می تواند کاری کند تا حرفه ای از چیزی که الان است، در آینده بهتر نیز ظاهر شود.سریال حرفه ای در قسمت پنجم معمایی را طرح می کند مبنی بر این که قاتل یا قاتلین رویا و کامران چه کسانی هستند. تصور می کردیم قرار است حرفه ای در چند قسمت به این معما پاسخ دهد، اما جالب است که سریال در قسمت ششم سیر تا پیاز این معما را در می آورد و به تک تکِ سوالات پراهمیت مان پاسخ می دهد. این عجولانه روایت شدنِ قصه را هنوز نمی دانیم به فال نیک بگیریم یا خیر؛ چراکه مشغول نگه داشتن ذهن مخاطب که ما باشیم برای یک یا چند اپیزود اتفاق بدی نبود. با این حساب در پایان قسمت ششم سریال حرفه ای می فهمیم که چه کسی دست به چنین کاری زده و چگونه این کار را انجام داده است. زمانی سناریونویس تن به چنین کاری (حل و فصل یک معمای مهم در یک قسمت) می دهد که قصه ی مورد نظر، حاوی جذابیت های متعدد قدرتمندتری در آینده باشد.قصه ی سهیل و تلما در قسمت ششم کمی جان می گیرد اما همچنان شدتِ درگیر شدنمان به این دو شخصیت در حد و اندازه ای نیست که سرنوشت این دو شخصیت برای مان اهمیت خاصی داشته باشد. داستان در قسمت ششم بیشتر روی این موضوع تمرکز دارد که بیننده سر از کارِ قتل در بیاورد. داستان سریال حرفه ای پس از شش قسمت هنوز روی شخصیت ها زوم نمی کند تا آنها را بیشتر بشناسیم. این مورد چیزی است که آزارمان می دهد و همچنان عدم شناخت سیامک، اذیت کننده است؛ چراکه دل مان می خواهد با او ارتباط برقرار کنیم.ورود شخصیتِ کارآگاه به قصه نویدِ هیجانی مضاعف را می داد. با این که علی مصفا از جنبه ی بازیگری کاری می کند تا بتوانیم از این نیروی به ظاهر زبده ی پلیس خوشمان بیاید، اما شخصیتش فرصتی در خلال قسمت ششم پیدا نمی کند تا خودنمایی کند. به جز چند اکتِ به شدت کلیشه ای که در هزار و یک سریال جنایی و پلیسی دیگر می بینیم، شخصیتِ علی مصفا کاری انجام نمی دهد که شگفت زده مان کند. قسمت ششم سریال حرفه ای به یک باره ترمز می زند و روند رو به رشد قابل توجهی را از لحاظ کیفی مشاهده نمی کنیم. با این اوصاف، نکته ی بغرنج و به شدت آزاردهنده ای که سر راه مخاطبِ سریال قرار می گیرد در عدمِ شناختی است که نسبت به کاراکتر سیامک با بازی سیروان خسروی می بینیم.اگر بخواهیم به سیر پیشرفت داستان در قسمت هفتم نگاه کنیم، قطع به یقین این قسمت نمره خوبی می گیرد؛ نه از این بابت که صرفا داستان هیجانی تر شده، بلکه مخاطب که ما باشیم در پایان هر قسمت، برای تماشای قسمت های جدید تشنه تر می شویم. در نقد قسمت ششم سریال حرفه ای به این موضوع پرداختیم که حل شدن معمای قتل کامران و رویا یک نقطه ضعف تلقی می شود اما قسمت هفتم ثابت کرده که می توان همچنان روی رمز و رازهای بیشتر فکر کرد. از طرفی از این موضوع شاکی بودیم که چرا هیچ باب آشنایی با شخصیت سیامک باز نمی شود. بالاخره در قسمت هفتم در قالب یک فلش بک به گذشته می رویم و یک مقدار اندکی با این کاراکتر مرموز آشنا می شویم. شخصیت سینا نیز کم کم باید از حالت منفعلانه خود در بیاید که در قسمت هفتم استارت این موضوع زده می شود. با این وجود، هنوز در لیست ضعیف ترین ها، نامِ شخصیت سهیل وجود دارد که نه پرداخت درست و حسابی تا قسمت هفتم پیدا کرده و نه بازیگرش یعنی زانیار خسروی می تواند به این شخصیت، جانی دوباره ببخشد. تلما نیز در حد یک صحنه در قسمت هفتم حضور دارد و علنا این شخصیت نیز به حاشیه رانده می شود تا تمام تمرکزها روی سیامک و بازپرس دایره آگاهی باشد.از جنبه ی کارگردانی باید گفت پله پله هیجانی به تصویر کشیدنِ کارهایی که سیامک انجام می دهد، اتفاق خوبی است. وجود صحنه ها و سکانس هایی که هنوز نمی فهمیم چرا می بینیم هم اتفاق بهتر! این موضوع نشان می دهد که از جنبه ی تدوین، روی تک تک قسمت ها به خوبی کار شده تا آن حسی که مخاطب در پایان تجربه می کند، یک تجربه ی ناب باشد و بس. سریال حرفه ای در قسمت هفتم تلاش می کند تا مشکلات چند قسمت قبلی را حل کرده و به یک سریال جنایی و رازآلود قوی تری تبدیل شود. این تلاش را در بازی سیروان خسروی نیز علنا می بینیم.از جنبه ی روایت داستان در قسمت هشتم همه چیز شسته و رفته به نظر می رسد؛ نه اضافه گویی خاصی در خلال روایت قصه می بینیم و نه وجود صحنه های اضافی که بخواهد داستان را به اصطلاح کش دهد. هر اندازه روایت ماجرای سریال حرفه ای به یک بلوغ کلی رسیده، از آن سمت پرداختِ شخصیت های ریز و درشت همچنان در حال درجا زدن است. اگر بخواهیم تنها و فقط تنها یک کاراکتر را پیدا کنیم که در طول هشت قسمت توانسته شخصیت بهتری پیدا کند، آن فرد کسی نیست جز کامران. علیرضا ثانی فر در نقش شخصیتی ظاهر شده که در ابتدا به نظر می رسید یک شخصیت کاملا منفی است اما این شخصیت در قسمت هشتم ثابت می کند که ویژگی های قابل تحمل دیگری نیز دارد که این همه مدت رو نکرده بود. حداقل در دنیای سریال حرفه ای، تنها شخصیتی که نمی توان نگاه سیاه و سفید به او داشت، در حال حاضر کامران است.با حذف چند بازیگر کلیدی از داستان، باید هنر بازیگری دیگر هنرمندان این سریال بیشتر به چشم بیاید اما پس از هشت قسمت هنوز ضعیف ترین بازی متعلق است به زانیار خسروی. این فرد حداقل در قسمت هشتم فرصت می یابد تا در یک سکانس هنرش را نشان دهد، اما سوا از ادای دیالوگ ها به صورت تند و سریع، هیچ حسِ نگرانی و ترسی نه در صورتش نقش می بندد و نه مخاطب که ما باشیم با شخصیت سهیل ارتباط برقرار می کنیم. از طرفی دیگر، پس از هشت قسمت، رابطه ی عاشقانه ی تلما و سهیل نه به صورت علنی به نمایش کشیده می شود و نه تلاشی از این بابت صورت می گیرد. سریال حرفه ای تمام و کمال سعی می کند تا با انداختن بار روایت داستان روی دوش سیامک، به قصه هیجان دهد و در این امر نیز موفق است.نوبتی هم باشد نوبت به بازی علی مصفا در قسمت نهم است و چه تقابل جذابی را باید بین سیامک و کارآگاهِ داستان شاهد باشیم. قسمت هشتم سریال حرفه ای علنا حکمِ آرامش پیش از طوفانی را دارد که البته هنوز مشخص نیست شدت و عمق طوفان در چه حد و اندازه ایست. در هر صورت، بازی سیروان خسروی و علی مصفا در قسمت نهم و به تبع تقابل دو کاراکتر مهم سریال باید دیدنی باشد.سریال حرفه ای در قسمت نهم خود آن طوفانی که مد نظرِ بیننده و منتقد بوده را به راه نمی اندازد اما همچنان روایت قصه با هیجان مطلوبی به جلو پیش می رود. پرداختِ شخصیت سیامک یک گام به جلو حرکت می کند و ما یک نکته جدید از این کاراکتر مرموز می فهمیم. او برای رسیدن به هدفش دست به هر کاری می زند؛ می خواهد اغفالِ یک دختر باشد یا حتی قتلِ یک فرد بی گناه. البته پروسه ی اغفالِ دختر تازه وارد به داستان زیاد از حد ساده انگارانه روایت شده اما به هر ترتیب، قصه ی داستان وارد مجرایی می شود که باید کم کم سیامک را در گیر و دارِ چالش هایی ببینیم که پیشِ روی اش ظاهر می شود. البته هنوز دیالوگ هایی که موجب افزایش پرستیژ سیامک در قامت و هیبت یک قاتل حرفه ای می شوند اندکی آزاردهنده است. این که بیننده خودش برداشت کند که با یک شخصیت حرفه ای روبه رو شده به مراتب بهتر از آن است که شخصیت های داخل قصه این حرف را به بیننده بزنند.از آن سو اگر از بازیِ سیروان خسروی فاکتور بگیریم، در قسمت نهم دو بازیگر به شدت جلوی دوربین می درخشند. اول علی مصفا که در سکانسی از قسمت نهم در محیط اداره کاری می کند که مجذوبِ بازی اش شویم. دوم این که علیرضا ثانی فر نیز در قسمت نهم با بازی خوب و جذابش گرد و خاک به پا می کند. انتظار می رود که در قسمت دهم به تدریج مسیرِ شخصیت های اصلی با یکدیگر به یک تلاقی برسد. مخاطب که ما باشیم منتظریم داستان و سبکِ کارگردانی و به خصوص تدوین بتواند ما را سورپرایز کند؛ چراکه می دانیم یک سریال جنایی و خوب، در زمان و مکان درست باید بیننده اش را شگفت زده کند؛ نه این که در پایان قسمت نهم سریال حرفه ای ما بتوانیم حدس بزنیم در قسمت دهم چه اتفاقاتی قرار است بیفتد. سریال حرفه ای تا پایان قسمت نهم نتوانسته از المانِ سورپرایز در بطن سناریوی خود استفاده کند و ما می توانیم با درصد خطای بسیار پایینی حوادث پیشِ رو را حدس بزنیم. در هر صورت قسمت نهم مثل چند قسمت گذشته عملکرد خوبی دارد. هر چند اگر بازی سیروان خسروی را کنار بگذاریم، آن چه که در قسمت نهم توجه مان را به شدت جلب می کند، بازی بسیار خوبِ علی مصفا و علیرضا ثانی فر است. به نظر می رسید قسمت دهم سریال حرفه ای پیش پا افتاده با همان ریتم روایتی که در چند قسمت گذشته حس می کردیم روایت خواهد شد. خوشبختانه این اتفاق نیفتاد. پس از ده قسمت، بالاخره در یک قسمت ما به چشم می بینیم که سیامک به حاشیه رانده شده و روی یک شخصیت تمرکز می شود و آن شخصیت نیز کسی نیست جز کامران با بازی علیرضا ثانی فر. تدبیر خوبی را از سمت سناریونویس و کارگردان می بینیم. این مسئله باعث می شود شناخت ما از شخصیت کامران بیشتر شود. در عین حال، با تعداد قسمت های اندکی که از فصل اول باقی مانده، سایر شخصیت ها مثل تلما، سهیل و حتی سینا – که آخر و عاقبتش نامعلوم است – احتمالا فرصتی نمی یابند که ما با آنها به درستی و به اندازه کافی ارتباط برقرار کنیم. با تمام این تفاسیر، از زمانی که بازپرس دایره آگاهی وارد میدان شده، هیجان سریال دوچندان شده است.پس از معمای قتل رویا و کیوان، حال نوبت به تعریف یک معمای جدید است. بالاخره پس از ده قسمت، بیننده که ما باشیم سورپرایز می شویم از پیچشی که در داستان ایجاد می شود. با این حال زمانی که فلش بک مربوط به روز نوزدهم به تصویر کشیده می شود ما درست متوجه نمی شویم که این واقعه بین دخترک و کامران از زبانِ دختر تعریف می شود یا واقعا چنین چیزی در واقعیت رخ داده است. بر اساس نوع تدوین، به نظر می رسد که از زبانِ شخصیت داخل سریال این مسئله مطرح می شود. در هر صورت بهتر بود این ابهام، به هر ترتیبی که شده، چه با حک شدن چند واژه در تصویر و چه با نوع تدوین مرتفع می شد. به صورت کلی قسمت دهم، از جنبه ی روایت داستانی بهتر از قسمت های قبلی بوده و ضمنِ طرح یک معمای جدید، بازی علیرضا ثانی فر گل سرسبد بازیگری این قسمت محسوب می شود.سریال حرفه ای در قسمت یازدهم روند رو به بهبود خودش را که از چند قسمت قبل شروع شده بود را ادامه می دهد. سناریو مجدد غافل گیرمان می کند که بخشی از این حس، به تدوین و چینش حساب شده ی سکانس ها برمی گردد. در کمتر سریالِ ایرانی می توانیم این روزها چنین تدوین و روایتِ پازلی را ببینیم. با این حال تدوین در یک نقطه از قسمت یازدهم ایراد دارد. دقیقا در نقطه ای از داستان که سیامک خیلی راحت از شرِ سینا خلاص می شود، چند دقیقه ای با خاطراتِ سینا و رفیقِ شفیقش همراه هستیم که هیچ رقم اهمیتی برای بیننده ندارد؛ چراکه نه جلوی دوربین این تصاویر را دیده بودیم و نه اصلا شخصیت سینا اهمیتی برای مان دارد. سینا شخصیتی بود که با دستان خودش، ریشه به تیشه ی خود و خانواده اش زده و تاوانش را نیز داد.از جنبه ی بازیگری علی مصفا گل سر سبدِ قسمت یازدهم محسوب می شود. در کنارِ این بازیگر توانمند، المیرا دهقانی نیز درخششی هر چند کم در حد یک سکانس را عرضه می کند. از سمتی دیگر به نظر می رسد دیگر وقتِ درخشش زانیار خسروی در نقش سهیل رسیده و باید همچنان منتظر بمانیم تا هم پیچشِ داستانی او را تماشا کنیم و هم ایفای نقشِ درست و حسابی از این هنرمند. در هر صورت قسمت یازدهم از همه ی جنبه ها قابل تعریف است و تدوین بسیار خوب به انضمام روایتِ پازلیِ هیجان انگیزِ یک پرونده ی جنایی را می توانیم تا اینجای کار، برگ برنده ی سریال حرفه ای بدانیم.در قسمت دوازدهم سریال حرفه ای وقت آن رسیده تا مخاطب به وجد بیاید. سناریو در خدمت چنین حسی در قسمت دوازدهم قدم برمی دارد. نقش کارآگاهِ داستان پررنگ تر می شود و بر اساس پایان بندیِ قسمت دوازدهم، نقش کمک دستیارش نیز بیشتر به چشم خواهد آمد. احتمالا کشته شدن کمک دستیار سرگرد می تواند تبدیل شود به یک عامل مهم برای انتقام سرگرد از سیامک. البته این موضوع در حد فرضیه از سمت نویسنده است.تا اینجای کار، داستان می تواند مجذوب کننده باشد، اما شخصیت پردازیِ سهیل و تلما به خصوص سهیل به نقطه ای می رسد که دیگر نمی توان امید داشت این شخصیت پردازی ها بهتر شود. سهیل، جوانِ عاشق پیشه ای است که برای درمان عشقش تن به هر کاری داده و در زمانی که گیر می افتد هم خطاب به تلما می گوید که باید ادامه دهد. جدا از بچه گانه بودنِ این حس عشق و عاشقی بین دو شخصیتِ داستانی، کارگردانی سکانسِ دستگیر شدن سهیل به شدت تو ذوق می زند. ری اکشن و واکنشِ تلما نسبت به اتفاقی که می افتد بسیار بدوی و خام است. درست نقطه ای که ماهور الوند می توانست با برون فکنی از زبان بدن خود برای نشان دادن قدرت بازیگری اش استفاده کند، صرفا داخل تاکسی می نشیند و هیچ! از طرفی دیگر، این خود یک سوال بزرگ است که در همان وهله ی اول چرا باید دخترک، خیلی آرام و با حوصله داخل تاکسی به سمت مقصد حرکت کند؟ مگر تلما همان فردی نبود که در چند قسمت گذشته به دست داشتن سهیل در مرگ رویا و کیوان مشکوک شده بود؟ چه فعل و انفعالاتی صورت گرفته که تلما نسبت به سهیل رفتارش چندین و چند درجه تغییر کرد؟ اگر از این نکته ی منفی رد شویم، شخصیت سیامک مجدد در کانون توجه بیننده قرار می گیرد. اطلاعاتی هر چند کم نسبت به او متوجه می شویم. شخصیت جدیدی روی کار می آید که به نظر می رسد خواهر تنیِ یا شاید هم ناتنیِ سیامک است. قسمت دوازدهم کمی اشلِ کلیِ کار را تغییر می دهد و این مرتبه به جای یک معما، چند معما مطرح می شود که در راسِ همه ی آنها علتِ دزدیدن رایان و رابطه ی سونیا با تمامی این داستان ها قرار می گیرد.کارگردانی و جنبه ی فنی ماجرا تا به قسمت دوازدهم قابل قبول است. از موسیقی سریال حرفه ای که پیام آزادی در راس گروه قرار دارد نمی توان گذشت که بخش زیادی از القای حس هیجان را می توان مدیون موسیقی خوب سریال دانست. تدوین همچنان به گونه ای است که ذهن مان را به کار می اندازد. کاشتنِ سکانس های بی ربط اما مرموز مثل ملاقات سونیا با برادر معلولش کاری می کند تا بیننده بخواهد با دیدِ ریزبینانه تری مثل یک کارآگاه واقعی معماها را حل کند.علی مصفا نیز در این تلاطمِ داستانی، درخششی ستودنی دارد. هر چند در صحنه ای از قسمت دوازدهم که با سهیل وارد مکالمه می شود، کمی از ابهتش کاسته می شود. اصولا وقتی عشق در داستان حرفه ای نمود پیدا می کند، سریال حرفه ای وارد وادی دیگری می شود که چندان خوشایند نیست. سکانسی که سهیل و سرگرد با یکدیگر ظاهرا برای آخرین بار ملاقات می کنند، سرگرد به جای سرزنشِ متهم به او دلداری می دهد. میزانسن، دیالوگ ها و این حسِ بیهوده ای که سرگرد نسبت به این مقوله دارد برای بیننده قابل هضم نیست؛ چراکه اگر سهیل سکوت نمی کرد، داستان سریال حرفه ای زودتر از این به اتمام می رسید. شاید اگر سهیل از لحاظ سنی جوان تر بود می توانستیم این رفتارهای نپخته و بچه گانه را به حساب سنِ کم شخصیت بگذاریم.قسمت دوازدهم سریال حرفه ای با بستن پرونده ی شخصیت های فرعی، بستر را برای یک دوئل تمام عیار بین قطب مثبت و منفی یعنی سرگرد و سیامک فراهم می کند. سریال حرفه ای علنا با تشنه نگه داشتن بیننده مثل یک شمشیر دو لبه عمل می کند؛ یا در قسمت های باقی مانده بیننده را خشنود خواهد کرد یا مایوسقسمت سیزدهم سریال حرفه ای از جنبه ی القای هیجان، قدم بزرگ و بهتری نسبت به قسمت قبلی برمی دارد. بالاخره سرگرد با سیامک وارد مکالمه می شود و دیالوگ هایی رد و بدل می شود که هم بیننده را هیجان زده می کند و هم اشتیاق خاصی در مخاطب ایجاد می شود. با این حال قسمت سیزدهم مختص به کاراکتر سونیاست. مثل این که دیگر وقتش رسیده تا با یکی از منفعل ترین شخصیت های سریال حرفه ای یعنی سونیا بیشتر آشنا شویم. اطلاعاتی هر چند کوتاه از سونیا به دست می آید اما درست زمانی که می خواهیم نتیجه گیری کنیم که «تمام ماجرا زیر سرِ سونیاس»، قسمت سیزدهم با یک کلیف هنگرِ درست و اصولی به اتمام می رسد. همین که مجدد این شک و شبهه ایجاد می شود، نشان می دهد که هسته ی اصلی فیلم نامه به سمت و سوی درستی در حال حرکت است. آیا سونیا نیز مثل دیگر اعضای خانواده اش قربانی شده یا صرفا با صحنه سازی سعی کرده تمرکزِ نیروی آگاهی پلیس را از روی خود، یک بار برای همیشه بردارد؟اگر کمی ریزتر شویم، منطقِ قصه گویی در قسمت سیزدهم کمی زیر سوال می رود. برای مثال در همان ابتدای اپیزود، چرا سیامک در آن باران شدید در کوچه و پس کوچه می چرخیده؟ اگر صرفا می خواسته به منزل پدرش برود که خیلی خوش شانس بوده به پستِ پلیس خورده و دخلش را آورده. تا به حال چند مرتبه شانس با سیامک یار بوده که لو نرفته. در قسمت های قبلی هم دیده بودیم پیرمردی که به سینا تلفن موبایلش را داده بود، چه بلایی سرش آمد و آن موضوع هم از سر خوش شانسیِ قاتلِ حرفه ایِ داستان بود که به موقع سر و کله اش پیدا شد. سیامک که در پاک کردنِ رد خود به اصطلاح حرفه ای است چطور می شود که یادش می رود باید خط تلفنی که گوشه ی تخت پدرش است را بردارد؟ آیا واقعا این قاتل حرفه ای در آن زمان دست پاچه شده بود؟ چرا پس ما چیزی در بازیِ سیروان خسروی از این بابت مشاهده نکردیم؟ از طرفی دیگر، گویا شخصیت کامران پرونده اش بسته شده و برای همیشه فراموش می شود اما از آن سو، سهیل همچنان در خط داستانی وجود دارد. ماجرای به کما رفتن تلما و رویارویی سهیل با معشوقه اش در بیمارستان تنها جایی بود که در میان این سیزده قسمت توانسته کمی بیننده را احساساتی کند که این اتفاق نیز بیشتر به دلیل آهنگِ سوزناکی است که بیننده در لحظه می شنود. با این حال از آنجایی که رابطه ی این دو شخصیت عمق خاصی نداشته، تماشای صحنه های به یادماندنیِ میان این دو کاراکتر و شنیدنِ یک موسیقیِ مطلوب، در ذهن بیننده ماندگار نخواهد بود.قسمت سیزدهم سریال حرفه ای هیجان انگیز است، اما منطقِ داستان سرایی دچار عیب و ایراد شده. بنا به قسمت های باقی مانده از فصل اول و اتفاقاتی که در جریان است، باید سیروان خسروی و علی مصفا را بیشتر جلوی دوربین ببینیم. در غیر این صورت نمی توان به پایان سریال خوش بین بود، مگر فصل دومی در کار باشد.قسمت چهاردهم یکی از ضعیف ترین قسمت های سریال حرفه ای است. از آنجایی که پایان قسمت سیزدهم با یک هیجان زیاد به اتمام می رسد، انتظار می رفت تا قسمت چهاردهم بتواند این هیجان را به درستی مدیریت کند اما فیلم نامه با یک پرش زمانی شصت روزه تلاش می کند تا قصه را به هر ضرب و زوری شده به جلو هدایت کند؛ قصه ای که دیگر باید ریز و بمِ داستان را به تدریج مخاطب درک کند.با ظهورِ یک شخصیتِ جدید و اتفاقاتی که در پایان قسمت چهاردهم می افتد، مجدد همگی به شک می افتیم که همه چیز زیر سرِ سونیاست و واقعا ارتباطی میان سیامک و این قاتل وجود دارد. با این حال قسمت چهاردهم از نظر ریتم روایت، روندی به شدت کند دارد. این که سونیا در حال از دست دادنِ همه چیز است را می توان کاملا بدیهی دانست و نیازی نبود به این همه تهیه و تدارکات برای نمایش حزن و اندوهِ این کاراکتر! سکانس های مربوط به غم و حسِ درونیِ سونیا نسبت به این اتفاقات می توانسته در تدوین حتی به نصف برسد و بیشتر به این موضوع پرداخته شود که سیامک کجاست. پس از چهارده قسمت هنوز اطلاعات درست و دقیقی از شخصیتی که این همه روی اش مانور داده شده به ما ارائه نشده است. گلِ سر سبدِ اشتباهاتِ قسمت چهاردهم هم چیزی نیست جز فلش بکی که در انتهای اپیزود می بینیم. آیا بهتر نبود فلش بکِ بی سر و تهِ این بخش به ابتدای قسمت بعدی منتقل می شد؟ منطقِ فیلم نامه نویسی نیز در پایان قسمت چهاردهم بیشتر از پیش زیر سوال می رود. چطور می شود که بهنام فرزام به عقلش می رسد همراه با پلیس سر محل قرار برود اما قاتل به عقلش نمی رسد که شاید او تنها نیامده؟ اگر بنا بر این موضوع باشد که سیامک به همین سادگی دستگیر شود که باید فاتحه ی سریال حرفه ای را از همین نقطه خواند.قسمت چهاردهم سریال حرفه ای توانِ راضی نگه داشتن مخاطبی که این همه مدت پای قصه نشسته را ندارد. دو، سه قسمتِ پایانی سریال که می بایست اوجِ هیجان باشد، مخاطب را با ریتمِ کندش کلافه می کند.موضوع قسمت پانزدهم سریال حرفه ای از «سیامک کجاست» به «سیامک چه کار کرد» تغییر می کند. در این قسمت متوجه می شویم که سونیا پشتِ فرمان ماشین در انتهای قسمت قبلی نشسته بود و از یک طرف خوشحال می شویم که سیامک در این قائله سوتی نداده و به دام پلیس نیفتاده است. حداقل در قسمت پانزدهم چیزی از گاف و سوتی های سیامک متوجه نمی شویم. قسمت پانزدهم به طور کلی اختصاص دارد به بازجوییِ سرگرد سماوات از سونیا.در قالب چند فلش بک سعی شده تا انگیزه ی سونیا را مخاطب درک کند. تا اینجای کار قبول داریم که سونیا انگیزه ی کافی برای کشتنِ یک خانواده را دارد اما نقشه ای که این شخصیت ادعا می کند بی نقص است، به قول سیامک، «حماقت» در لحظه به لحظه اش موج می زند. خودِ کارگردان نیز چند مرتبه از مجرای دیالوگ سعی می کند تا نقشه ی تصادفِ سونیا و امیرعلی را توجیه کند اما هیچ رقمه این ریسک بسیار زیاد از شخصیتی که به هوشش می نازد قابل قبول نیست؛ به خصوص از کسی که از همان ابتدا تلاش کرده تا اصلا و ابدا تحت رادارِ پلیس آگاهی شناسایی نشود. رفتار سونیا با چیزهایی که جلوی سماوات می گوید کمی ضد و نقیض است. اگر فیلم نامه نویس سعی کرده تا یک بیمار روانیِ چند شخصیتی را به اسم سونیا در داستان حضور داشته باشد، راهش این نبود که بیننده تا آخرین لحظه چیزی از او نداند. اتفاقا باید به گذشته ها سفر می کردیم و به صورت پلکانی با سونیا و همچنین حلقه ی مفقوده ای به عنوان «رابطه ی عاشقانه ی سیامک و سونیا» بیشتر آشنا می شدیم. انگیزه ی سونیا همان طور که گفتیم قابل قبول است اما انگیزه ی سیامک از این همه اتفاقات نه تنها قابل فهم نیست که بیشتر یک حماقتِ همه جانبه است. خودِ سیامک که این همه در طول سریال گفته شده او حرفه ای است، چرا باید به عشق قدیمی اش برای این کار سخت بله بگوید؟ به قولِ خود کاراکتر سیامک، از کجا معلوم دوباره قال گذاشته نشود یا سونیا سرِ سیامک را نیز زیر آب نکند؟ این که سیامک صرفا به یک شماره دادن دلش را خوش کند که یک منطقِ بچه گانه ست! تعامل و شیمیِ این دو کاراکتر را باید بیشتر می فهمیدیم. چه بسا نمایشِ یک سکانس عاشقانه بین سونیا و سیامک در انتهایِ یک قسمت می توانست یک نقطه غافل گیری به شدت هیجان انگیز محسوب شود.اگر از ایرادات فیلم نامه که در اواخر سریال تازه نمود پیدا کرده بگذریم، بازیِ سارا بهرامی به شدت قابل قبول است. همین که کمتر کسی به شخصیت سونیا در همان اوایل داستان شک می کند، یک بخشی از این تجربه به ایفای نقش بهرامی برمی گردد. با این حال، برون فکنی های بازیگر در سرِ صحنه بازجویی می توانسته احساسی تر باشد. فردی که انگیزه اش را از یک حس بسیار بد در بچگی دریافت می کند، زمانِ بازجویی فرصت مناسبی بوده تا خودش را تخلیه کند. این رفتار بیشتر مناسبِ چنین سکانسی بود تا این که سونیا، تیپِ یک جامعه گریزی را داشته باشد که کم صحبت می کند اما نافذ، بی رحم و مستبد. این اکت و بازی به این شخصیتِ ستم دیده با این عقبه ی داستانی نمی خورد. از آن سو، سماوات نیز انتظار می رفت تا دیالوگ های چالشی تری با سونیا رد و بدل کند تا صحنه ی بازجویی وارد فاز هیجانی تر شود. قسمت پانزدهم صرفا خلاصه شده به سوال و جواب و کنکاش در گذشته؛ در زمانِ حال فقط همین موضوع مطرح است، تا این که در لحظه ی پایانی قسمت پانزدهم سوال می شود که پس سیامک الان کجاست؟ آیا سونیا او را به قتل رسانده یا سیامک، فرار را بر قرار ترجیح داده؟قسمت پانزدهم سریال حرفه ای با شتاب بیشتری سیر نزولی این سریال را دنبال می کند. با این که جریان قصه در اواسط سریال به جاهای خوبی رسیده بود، اما چفت و بستِ یک قصه ی جنایی باید محکم تر از این ها بسته می شد. همین موضوع باعث شده تا به قسمت پایانی خوش بین نباشیم.همان طور که انتظار می رفت قسمت پایانی سریال حرفه ای روی همان روندِ سقوط آزاد قسمت های قبلی حرکت می کند. سیامک به احمقانه ترین شکل ممکن توسط سونیا کشته می شود. باید اعتراف کرد که سونیا، کاراکتری جاه طلب و مرموزی بوده که می توانسته اثرگذاری بیشتری در پایان قصه داشته باشد، آن هم با فراری دادنِ سیامک یا هر حرکتِ دیگری که سونیا بتواند باز هم مخاطب و پلیس را گمراه کند. ما حتی تا آخرین لحظه در قسمت پایانی منتظر یک غافل گیری دیگری بودیم. شاید روایتِ سونیا یک دروغ تمام عیار بود تا سیامک را نجات دهد اما پلانِ پایانی سریال آب پاکی را روی دست مان ریخت و کاملا ناامید شدیم از تماشای قسمت آخر سریال حرفه ای.متاسفانه داستان سریال حرفه ای با این که به خوبی اوج گرفته بود، در پایان یک فاجعه تمام عیار است. هنوز مخاطب این سریال نمی تواند هضم کند شخصیت سیامک چطور انقدر ساده لوحانه تن به چنین داستان پرمخاطره ای داده و در انتها نیز به شکلی بسیار ساده مرگ خود را رقم می زند. یعنی سونیا که این طور دل باخته ی سیامک بود هیچ راهی به جز کشتنش نمی توانست پیدا کند؟ این دو شخصیت که قصد خروج از مملکت را داشتند، آیا نمی توانستند به صورت غیر قانونی از مرز خارج شوند؟ ایرادات داستانی و چنین سوالاتی در پایان سریال آن چنان زیاد می شود که مخاطب می ماند و انبوهی از سوالات پیرامون اتفاقات پایانیِ سریال.سریال حرفه ای در قالب ۱۶ قسمت می توانسته اثر به شدت قدرتمندی در سبک معمایی و جنایی شناخته شود، اما سناریوی این سریال در انتها چفت و بست هایش از هم باز می شود. با این حال تدوین بسیار خوب، ایفای نقش اکثر بازیگرها و جنبه های تکنیکیِ کار مثل موسیقی و فیلم برداری از عواملی است که می توان در این سریال تحسین کرد.
کارگردان فیلم حرفه ای
مصطفی تقی زاده، نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون، سال 1365 در شهر تهران متولد شد. وی فارغ التحصیل رشته سینما است. او از همان دوران دانشجویی فیلم ساختن را آغاز کرد و بعد از این که فارغ التحصیل شد، در فضای حرفه ای، فیلم های کوتاه و نیمه بلند ساخت و به صورت حرفه ای دستیار کارگردان بود، تا اینکه اولین فیلم بلند سینمایی خود، یعنی «زرد» را ساخت.
بازیگران فیلم حرفه ای
سیروان خسروی،علی مصفا،سارا بهرامی, ماهور الوند, المیرا دهقانی ،مزدک میرعابدینی, مرتضی تقی زاده, اسما رمضان , علیرضا ثانی فر, بهناز جعفری و امیرمحمد زند، بهاره کیان افشار،زانیار خسروی، نوشین تبریزی
سایر عوامل فیلم حرفه ای
- کارگردان:مصطفی تقی زاده
- نویسنده:مصطفی تقی زاده
- مدیر فیلمبرداری:مرتضی غفوری
- تدوین:عماد خدابخش
- تهیه کننده: سعید خانی
مشخصات فیلم حرفه ای
- ژانر :اجتماعی،اکشن
- زبان : فارسی
- امتیاز IMDb: امتیاز 0 از 10