به گزارش پایگاه خبری ساعدنیوز به نقل از هفت صبح، بعد از خودکشی ویدا، بلاگر معروف تهرانی و مرگ مشکوک طلا، بلاگر مشهدی، حالا یک بلاگر دیگر هم جان خود را از دست داده است. روز گذشته، رسانههای محلی گیلان، خبر فوت بلاگری به نام آیلار غلامپور را منتشر و علت مرگ را ایست قلبی اعلام کردند. آیلار یک بلاگر طنزپرداز گیلانی اهل شهر سنگر در نزدیکی رشت بود. این دختر 25ساله با بلاگرهای دیگر و به زبان گیلکی ویدئوهای طنز میساخت و از رستورانها، کافهها و مشاغل دیگر تبلیغ میگرفت.
یکی از همین تبلیغها، مربوط به یک صفحه آموزش پرواز با پاراگلایدر و پاراموتور بود، همانجایی که ادعا میشود آیلار جان خود را حین تمرین از دست داده است. یکی از دوستان این بلاگر جوان به «هفتصبح» میگوید آیلار در ازای تبلیغ این صفحه، آموزش پاراگلایدر میدید اما دو روز پیش وقتی به تمرین رفته بود، جان خود را از دست داد. با اینحال، شبهاتی درباره مرگ او به وجود آمده که خانواده و دوستان او از پزشکی قانونی درخواست کالبدشکافی کردهاند.
از آخرین استوریهایی که آیلار در صفحه خود منتشر کرده، مشخص است که او در حال رفتن به محل تمرین بوده. البته او در ویدئوها، به این مسئله اشاره میکند که قرار نیست، امروز تمرین پرواز کنند و تمرینات خود را روی زمین انجام میدهند. در این استوریها، چند باری به اینکه اعصابش خرد است اشاره میکند، به اینکه چند ساعت برق رفته و موبایلش خاموش شده بود.
قبل از آن هم، در یک لباس مشکی از خود ویدئویی گذاشته بود و میگفت: «امروز احساس میکنم خوشگل شدم. حالا ببینم چه بلایی قراره سرم بیاد، انقدر از خودم تعریف میکنم.» آیلار به تمرین رفت و بعد از آن، استوری دیگری منتشر نکرد. فردای آن روز، یعنی روز گذشته، دوستان او و صفحه اینستاگرامی کلاس پاراگلایدر اعلام کردند آیلار جان خود را از دست داده است.
برای فهمیدن ماجرا «هفتصبح» با این آموزشگاه پرواز تماس گرفت، با اینحال، آنها از علت مرگ آیلار اظهار بیاطلاعی کردند و گفتند: «ما خودمان از علت و ماجرای مرگ او اطلاع نداریم. اینکه میگویند سر کلاس ما و در حین تمرین، جان خود را از دست داده، حقیقت ندارد و ممکن است برای جذب فالوئر باشد.»
با اینحال، این ادعا را یکی از دوستان نزدیک و همکاران آیلار رد میکند. او که خود در اینستاگرام دنبالکنندههای زیادی دارد و جزو اولین افرادی است که خبر فوت آیلار را در اینستاگرام منتشر کرده، به هفتصبح میگوید: «کسانی که با آیلار سر تمرین بودند، حرفهای متناقضی میزنند. قرار است آیلار را کالبدشکافی کنند تا علت اصلی مرگ او مشخص شود.»
با اینحال، پزشکان علت مرگ این بلاگر را ایست قلبی اعلام کردهاند. وقتی حال او بد شده، او را به نزدیکترین بیمارستان، یعنی بیمارستان کوثر آستانه اشرفیه رساندند اما قبل از رسیدن به بیمارستان، او جان خود را از دست داده است. دوست آیلار در ادامه درباره آنچه از لحظه مرگ دوستش شنیده، به هفتصبح میگوید: «ما ابتدا فکر میکردیم آیلار در حال پرواز بوده و سقوط کرده اما بعد متوجه شدیم اصلا برای پرواز نرفته بوده و قرار بوده آن روز روی زمین تمرینات آمادگی جسمانی انجام بدهند.
آیلار برای تبلیغ به این آموزشگاه میرفت. قرار بود پیش آنها دوره پاراگلایدری بگذراند و در ازای آن، آنها را تبلیغ کند. کسانی که سر تمرین با او بودند به ما حرفهای مختلفی زدهاند. یک نفر گفته است که اصلا آیلار سمت دیگری نشسته بود و ما داشتیم تمرین میکردیم که دیدیم حال آیلار بد شده و بیهوش شده است. یکی دیگر از آنها گفت که چند دقیقه بعد از اینکه غش کرد ما متوجه شدیم و او را احیا کردیم تا شروع به بالا آوردن کرد. حالا میگویند سکته قلبی کرده. کسی که یک گوشه نشسته و با آنها تمرین هم نمیکرده، چرا سکته قلبی کرده؟ تا جایی که میدانم سابقه بیماری قلبی هم نداشته است.»
او شک و شبهههای دیگری را هم مطرح میکند: «چند نفر به من زنگ زدند و گفتند آیلار ضربه خورده. یکی از محلیها که در نزدیکی محل تمرین آنها بوده هم به دوستان آیلار گفته ما دیدیم ضربه دیده و شما پیگیر ماجرا باشید. پلیس هم ماجرا را صورت جلسه نکرده است. همه اینها باعث شد ما با هماهنگی خانواده آیلار درخواست کنیم تا او را کالبدشکافی کنند.»
دوست آیلار غلامپور مسائلی را هم درباره زندگی شخصی او عنوان میکند. آنطور که این آقا میگوید، آیلار در یک سالگی به فرزندخواندگی گرفته شده و با اینکه خانواده واقعی خود را میشناخت اما آنها آنچنان مایل به ارتباط با او نبودند. همچنین در یک سال گذشته، او به این خاطر که قصد داشت عمل تطبیق جنسیت انجام دهد با خانواده خود به مشکل برخورده بود.
دوست آیلار در این باره توضیح میدهد: «کسانی که آیلار را بزرگ کردند، او را دوست دارند اما بهخاطر مسائل فرهنگی درباره عمل تغییر جنسیت، با دخترشان موافق نبودند. حدود یک سال پیش آیلار برای تبلیغ یک رستوران به بندرانزلی رفت و با صاحب آنجا که زنی ثروتمند بود، آشنا شد. این زن که بچههایش خارج از کشور بودند، آیلار را مثل دختر خود پذیرفت و کمکش کرد تا مراحلی که میخواهد را طی کند.
به همین علت از خانواده خود جدا شد و چند ماهی با این خانم زندگی کرد اما حدود یک ماه پیش با این خانم هم سر برخی مسائل به مشکل برخورد و دوباره به خانواده خود برگشت. این اواخر ارتباطشان با هم خیلی خوب شده بود و او را به عنوان آیلار پذیرفته بودند. حتی آیلار همان روزی که فوت کرد، پیش مادر خود رفته بود و گفته بود شما زندگی من هستید و هیچکس برای من جای شما را نمیگیرد.»