مشکلات روحی و روانی زنان بی سرپرست
زنان سرپرست خانوار به عنوان بخشی با ارزش و قابل احترام در جامعه، حق داشتن زندگی با کیفیت زیر سایه امنیت و عدالت اجتماعی و بـه دور از نگرانی و تهدید را دارند.این زنان با مشکلات زیادی مانند تامین و مراقبت از فرزندان دست و پنجه نرم می کنند و باید نقش مادر و پدر را با هم بازی کنند و بیشتر آنها به علت نداشتن مهارت مناسب دارای درآمد کافی نیستند.
نداشتن مهارت و شغل مناسب زندگی پرمشقتی برای زنان بد سرپرست به همراه دارد و فرزندانشان نیز خود به خود در معرض مسائلی مانند کار کودکان در مشاغل سیاه و غیررسمی، بزهکاری اجتماعی، محرومیت از تحصیل و سوء تغذیه قرار دارند.دستیابی زنان سرپرست خانوار به آموزش های فردی یا گروهی که توسط مددکاران و روانشناسان انجام می شود، راهکار مناسبی است که اعتماد به نفس آنها را بالا برده و هم بتوانند به دیگران اعتماد کنند.
زنان بیسرپرست، به طور معمول زنانی تحت عنوان سرپرست خانوار یا خود سرپرست هستند، که بدون حضور منظم و یا حمایت یک مرد بزرگسال، سرپرستی خانواده را به عهده دارند. زنان بد سرپرست زنانی هستند که از سوی همسرانشان ترک شدهاند یا همسران و پدرانی دارند که هزینه زندگی خانواده را تامین نمیکنند و اعضای خانواده را مورد حمایت خود قرار نمیدهند. این دسته از زنان جزو گروههای آسیبپذیر جامعه هستند که عواملی چون طلاق، فوت، اعتیاد همسر، از کار افتادگی، رها شدن توسط همسر یا پدر، موجب آسیبپذیر شدن آنها میگردد.
مشکلات روانی و عاطفی زنان بی سرپرست
عدم پاسخ به نیازهای طبیعی بیولوژیک و عاطفی و اقتصادی زنان سرپرست خانواده و بی سرپرست موجب میشود خانواده و فرزندان آنان دچار آسیبهای اجتماعی و مشکلات روحی و در نتیجه افزایش اختلالات و بیمارهای روانی در جامعه شود.
در بین این زنان و فرزندانشان عمدتا یکی از علایم بیماریهای روانی مانند افسردگی، اضطراب، وسواس و پرخاشگری دیده میشود.
عدهای از زنان بی سرپرست پس از طلاق دچار نوعی سوظن نسبت به جنس مخالف میشوند و گروهی نیز برای پر کردن خلا عاطفی خود از چاله به چاه میافتند.
این زنان معمولا به دنبال مامنی برای پناه بردن و رفع مشکلاتشان به مردانی پناه میبرند که متاسفانه نگاهشان به این زنان اغلب به مسائل جنسی معطوف است و موجب شکست عاطفی در این زنان میشوند.
گروهی از زنان مطلقه به دلیل فشارها و مشکلاتی که دارند و نمیتوانند از پس مشکلاتشان برآیند و مخارج زندگیشان راتامین کنند مجبورند به همسر سابقشان برگردند و با وجود تمام بدیهایش زندگی با او را ترجیح دهند. این مسئله مشکلات روحی آنان را افزایش میدهد.
گروهی اززنان سرپرست خانواده مشکلات عاطفی زیادی در زندگی روزمره پیدا میکنند آنها از حقوقی مانند ازدواج مجدد و برقراری روابط عاطفی و احساسی با دیگر افراد، محروم میمانند و در اکثرموارد صرفا به فرزندان خود دلبسته میشوند و مخصوصا زمانی که فرزند خانواده را به قصد ازدواج، تحصیل یا… رها میکنند، مشکلات عاطفی زن بی سرپرست بیشتر میشود.
این دلبستگی عاطفی بیش از حد این مادران به فرزندانشان موجب میشود تا بعدها استقلال فرزندان آنان هم دچار مشکل شود.
زنانی که در سنین بالا بی سرپرست میشوند با مسایلی چون پیری و از کار افتادگی و ناتوانی سر و کار دارند. چرا که تا به حال از نظر مالی به شخصی متکی هستند اما از زمانی که همسرشان را از دست میدهند در واقع تکیهگاه مالیشان را نیز از دست میدهند ضمن آنکه قدرت کار کردن را هم دیگر ندارند و به همین دلیل هم مشکلات روحی و هم مشکلات اقتصادی زیادی دارند.
زنان جوان معمولا بیش از آنکه مشکلات مالی و اقتصادی داشته باشد دچار اختلالات روانی و افسردگی میشوند. چرا که زنان جوان با آنکه توانایی کار کردن و تامین مخارج زندگیشان را دارند اما در جامعه با مشکلات دیگری مواجه هستند.
گروههایی در جامعه و مخصوصا در محیطهای کاری بدون آنکه از آنها درخواست ازدواج رسمی کنند میخواهند از این دسته سواستفاده جنسی کنند. حالا این سو استفاده درجات مختلفی دارد از نگاه کردن آغاز میشود تا مسایل پیچیدهتر.
سخن نهایی
ترس از آینده نامعلوم، منزوی شدن و کناره گیری از خانواده، نداشتن شغل و درآمد کافی و … دغدغه ها و مشکلات زنان بی سرپرست در اجتماع است.به نظر میرسد که برای حل یا تخفیف مسایل این قشر باید تدابیر جدیتری به کار گرفته شود و چنین تدابیری هم تنها درصورتی میتواند مفید واقع شود که مبتنی بر مطالعات عمیق جامعهشناختی و روانشناختی و پی بردن به عمق این مسئله اجتماعی باشد.