فیلم های مربوط به سن بلوغ (Coming Age) از زیرژانرهای محبوب درام هستند. بیشتر این فیلم ها مانند یک راهنمای دل سوز، دست نوجوانان را می گیرند و آن ها را به سوی یک مسیر خوب هدایت می کنند. از Booksmart بگیرید که در مورد اهمیت دوستی و تفریح درست کردن می گوید تا The Perks of Being Wallflower که همچنان، فیلمی محبوب و جذاب است و پیامش تازگی دارد. حال جورج کلونی در ادامه مسیر کارگردانی اش، این بار بر اساس نوشته های یک خبرنگار با سابقه به نام جی.ار موهرینگر، فیلمی ساخته است. او در سال ۲۰۰۰ برنده جایزه پولیتزر شد و حال، انتظار می رود یک فیلم درجه یک بر اساس خاطرات موهرینگر ساخته شود. اتفاقی که متاسفانه نیفتاده است.
The Tender Bar فیلمی درام به کارگردانی جورج کلونی و نویسندگی ویلیام موناهان است. از بازیگران این فیلم می توان به بن افلک، لیلی ریب، تای شریدان و کریستوفر لوید اشاره کرد. فیلم برداری را مارتین روئه انجام داده است. موسیقی متن و تدوین به ترتیب بر عهده دارا تیلور و تانیا ام. سوئرلینگ می باشد. داستان روایت کننده جی.ار است، پسری که دنبال جایگزینی برای پدرش است. در این بین، یک رابطه قوی بین او و داییش به وجود می آید. با نقد این فیلم همراه ساعد نیوز باشید.
داستان فیلم کافه امید - The Tender Bar
پسری (جونیور) به دنبال جایگزینی برای پدرش می گردد که مدت کوتاهی پس از تولدش ناپدید شد و با عمویش چارلی و حامیانش در یک بار در لانگ آیلند پیوند می خورد. عمو چارلی در آنجا به عنوان بارمن کار می کند و همه کارکنان و مشتریان عادی را می شناسد. او فردی کاریزماتیک است و همه دوستانش مشتاق هستند تا جونیور را وارد مراسم خود کنند. جونیور از نزدیک به داستان های این مردان گوش می دهد و برای راهنمایی در مورد چگونگی زندگی بر این داستان ها تکیه می کند...
- ژانر: درام
- محصول: 2022 آمریکا
- امتیاز: 10/6.5
- زبان: دوبله فارسی
- مدت: یک ساعت و 39 دقیقه
- کارگردان: George Clooney
- بازیگران: Ben Affleck, Tye Sheridan, Daniel Ranieri
نقد فیلم کافه امید - The Tender Bar
هشتمین فیلم جرج کلونی در مقام کارگردان، با فیلم قبلی او یعنی The Midnight Sky تفاوت هایی بنیادین دارد. اگر اثر قبلی اش یک روایت علمی-تخیلیِ منجمد بود، جدید ترین ساخته ی او یعنی فیلم نوار مناقصه، داستانی ست گرم، خانوادگی و صمیمی، که بر اساس خاطرات روزنامه نگاری به اسم جی. آر. موهرینگر ساخته و پرداخته شده است. مسائل مهمی در این اثر مورد پردازش قرار می گیرند، اول از همه روابط پدر و پسر و به دنبال آن روال زندگی جمع کثیری از انسان ها در دنیای معاصر؛ چیزهایی که هستند، اما به سبب عادت بخش جدایی ناپذیری از زندگی به حساب می آیند و در واقع به شکل سابق بازتاب خاصی ندارند. مسائلی که سینمای مدرن هم از خیرش گذشته؛ البته که فیلم کافه امید در این زمینه اثر چندان مناسبی از خود باقی نمی گذارد، اما شاید برای شکل دهندگان سینمای امروز به چشم یک یادآوری از دوران باشکوه فیلم های انسانی، قابل توجه باشد.
کلونی با فیلم های قبلی خود ثابت کرده که کارگردان بدی نیست، هرچند در این زمینه قدری شهودی و عاطفی عمل می کند، اما حداقل نسبت به مراتب شخصیت پردازی و بازی گرفتن از بازیگر شناخت خوبی دارد؛ در فیلم The Tender Bar گرچه همین قوه ی عاطفیِ فیلمساز به کمک روایت آمده تا از طریق بازیگران – مخصوصا بن افلک- چنین وزنی از احساس را به عرصه ی بیان برساند. صداقت و صمیمی بودن رفتار شخصیت ها مستقیما به نیت خیر کلونی برای ساخت این فیلم اشاره دارد. دایی چارلی با حمایت و دلسوزی، چشم به خواسته های درونی جی. آر. می دوزد، او را به مطالعه و نویسندگی تشویق می کند، حکمت مردانه می آموزد؛ در هر حال شاید تمام حرف هایش به احترام به مادر خلاصه شود.
در جهانی که پیش فرض های روابط خانوادگی در دست نوسازی قرار گرفته اند، «خانه» در مرکزیت این فیلم می درخشد، حتی اگر جی. آر. محل زندگی اش را خانه به حساب نیاورد. حسی نوستالژیک از مقوله ی کنار هم بودن، خندیدن ها، هیاهو و چالش های خانوادگی بر این اساس شکوفا شده است. سرعت داستان در پرش ها مشکلی ندارد اما از سویی انگار از ابتدا قصد بر ارائه ی تصویری دراماتیک یا چالش برانگیز نبوده، چون نقاط عطف این فیلم شدت تاثیرگذاری خاصی ندارند؛ به عنوان نمونه وقتی شخصیت اصلی با وجود تمام بن بست ها در دانشگاه قبول می شود، نه از جهت لوس شدن داستان، که کلونی قطعا تمایلی به گرایشات سانتیمانتال ندارد، بلکه از لحاظ قوت و کشش داستانی تفاوتی در ریتم روایت احساس نمی شود.
در نقطه ی مقابل و با هدف نشان دادن تجربه ی اصیل جی. آر. هنگام مواجهه با مریضی مادرش، تصمیمات کارگردانی فرم و حالتی نو پیدا می کنند. این فیلم از یک نگاه، صرفا روایتی است که با انتخاب موسیقی هایی مناسب درآمیخته شده و در عین حال، با توجه به بحران غیبت پدر و دیگر مسائل در بافت خانواده، داستان خود را توسعه می دهد. پدر جی. آر. (مکس مارتینی)، به اجرای برنامه های رادیویی مشغول است که در این میان گاه به عنوان یک واکسن مسرت بخش و گاه به شکل یک مرض برای این خانواده ظاهر می شود. تهدیدهای او، همان طور که طبق گفته ی چارلی برای خانواده اثرگذار نیست، در جهت نیازهای دراماتیک داستان هم موثر واقع نمی شود، مگر در حد یک زمینه ی داستانی.
در واقع وجود این عنصر طوری نیست که عامل استرس تماشاگر تلقی شود، همچنین از پتانسیل او به منظور مبهم سازیِ نتیجه ی داستان استفاده ی کاملی نشده؛ به هر حال این نگاه جزئی یک جلوه ی لذت بخش -اما محدود- را هم در کنار خود بروز می دهد. به سبب ماهیت تعاملی و دوستانه ی فیلم The Tender Bar، اگر محبت مخاطب نسبت به شخصیت ها بیشتر از کارگردان نباشد، کمتر هم نیست. طبیعتا نسبت به بافت زمانی فیلم، علاقه ی بی حد و مرز در اعضای خانواده نباید اغراق آمیز شمرده شود، در اصل این حالتی ست معتدل که تبیین کردنش در همان وهله ی اول بی معنی و خطاست.
فیلم کافه امید از تشکیلات درستی استفاده کرده اما چرا قوانین جزئی نگرِ آن بدون پرداخت های ذهنی رها می شوند؟ چرا در خلال رابطه ی جی. آر. و سیدنی (برایانا میدلتون) تمرکز داستان گرفتار تکاپویی نپخته می شود؟ چینش زمینه ا ی منطقی و پویا برای رویدادهای داستان، می توانست حداقل منجی درام بی رمق این فیلم باشد. این فیلم دچار نوعی بی وزنی شده که نمی تواند از سختی های موجود در زندگی شخصیت ها، به منظور درگیر کردن مخاطبش بهره ببرد. اگر قرار بوده داستانی از شانس، امید یا از هیچ به موفقیت رسیدن روایت شود، در این صورت پیام داستان فاقد کیفیتی تاثیرگذار است؛ به عبارتی، این فیلم خود را در جهت یافتن پیامش گم کرده است.
مواجهه با این فیلم حتی برای تماشاگری که با استانداردهای ژانری آشنایی ندارد حالتی دوگانه به خود گرفته؛ از طرفی احوال داستان طبیعی و قابل درک است، به گونه ای که از نخستین لحظه های آن ارتباط با مخاطب برقرار می شود، از سوی دیگر این اثر در بیان و میزانسن (صحنه بندی) حالت خامی دارد. این فیلمی ست که یا در نتیجه ی نوعی الهام متولد شده یا صرفا از سمت خالق اثر، نوعی ضرورت برای نمایش آن احساس شده؛ به همین سبب داستان آن متعهد به کتاب مورد اقتباس بوده و به طرح منظمی وادار نشده است.
فیلم The Tender Bar یک اثر عادی ست و موفقیت فیلمنامه ی ولیام موناهان در بخش های مختلف داستان عادلانه تقسیم نشده، اما بازیگران آن عملکرد خوبی ارائه می دهند، از نقش دوستان محل کار چارلی گرفته (مکس کاسلا هم در نقش یکی از رفقای جمع در این فیلم حضور دارد) تا شخصیت های کلیدی داستان. در این میان نگاه تماشاگر همواره در تعقیب بن افلک است، شخصیتی که خِرد، نصیحت ها و شوخ طبعی اش همیشه شکلی جذاب دارد. مهم تر از آن، چارلی فردی ست اهل مطالعه و در عین حال درمانده، او مرشدگونه از تجاربی سازنده سخن می گوید؛ راه درستی که ظاهرا خود از حرکت در مسیرش غافل مانده است. رفت و برگشت ها بین کودکی و جوانی هم به یاریِ همین ایفای نقش های طبیعی از انعطاف خوبی برخوردار شده اند. این که به طور دیوانه واری به مسائل زمانیِ فیلم شاخ و برگ داده نشده تصمیم محترم و زیرکانه ای ست. در کل نقش بن افلک تا مدتی در خاطر می ماند، چه در مقام یک دایی دوست داشتنی و صادق، یا به عنوان کسی که بدون قید و شرط به پسر خواهرش عشق ورزیده و جای خالی پدرش را پر کرده است. هرچه نباشد این هنر کارگردان است که باعث شده تا تماشاگر، شخصیت چارلی را از طریق نگاه کودکِ این قصه به چشم یک قهرمان ببیند.
فیلم The Tender Bar آوایی ست واقع گرا، زنده، آرام و دلپذیر اما نه چندان تاثیرگذار. داستانی توام با احتیاط که از یک سری ابعاد دراماتیک چشم پوشی کرده تا در نهایت طنین انداز مسیر زندگی یک کودک، به سوی تصمیم مهم زندگی اش باشد. در کل محصول نهایی جرج کلونی در ترکیب با عملکرد خوب او در شخصیت پردازی، به یک اثر قابل قبول تبدیل شده است.