پادشاهی که از ترس مردم جنازه اش سالها به ایران بازنگشت
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز به نقل از مشرق، سوم اسفندماه 1399، آغازی بر رویکرد نوین استعمار انگلیس در تهران بود. آنان که رضاخان سواد کوهی را اندک اندک به تخت سلطنت نزدیک کردند، می دانستند که شیوه های گذشته استعمارِ کشور ایران دیگر نمیتواند کارآیی داشته باشد، از این روی بر آن شدند که با ظاهری فریبنده از مدرنیسم و خشونتی که تنها از یک قزاق خشن و بی سواد برمی آید، همچنان نفوذ دولت فخیمه راحفظ کنند.
رضاخان که در دوران جوانی سوابقی چون دلاکی در حمام، حمالی در برابر بازار سید اسماعیل تهران، شرارت و چاقوکشی در محلات این شهر و مهتری اصطبل قزاق خانه و نیز پاره ای سفارتخانه های خارجی را در کارنامه خویش داشت، انتخاب شده بود که عقب ماندگی صنعتی ایران را دستمایه ای برای استعماری نوین سازد و مظاهر تمدنی غرب را به زور سر نیزه بر ملت تحمیل کند.
دوران حاکمیت او آئینه ای نمایان از زورمداری، قتل های آشکار و پنهان معترضان، زمین خواری های گسترده و کم بدیل بود. با این همه تجدد تحمیلی رضاخانی، تنها تا ساعتی در ایران برقرار ماند، که او همچنان بر تخت سلطنت جلوس داشت، چه اینکه با رفتن او، ارتشی که این همه بدان میبالید، حتی تاب ساعتی مقاومت در برابر اشغالگران را نیافت و در عرصه فرهنگ نیز بسیاری از مردم، با از بین بردن تحمیلات رضاخان، به ریشه و اصالت خویش باز گشتند.
قزاق آلاشتی نیز، سرنوشتی بهتر از سایر خادمان دولت انگلیس نیافت و در محلی دور افتاده در جهان، در مرداب جنون و تنهایی روی از جهان برگرفت. نفرت عمومی از او در ایران، موجب شد که تا سالها، خانواده وی، به فکر آوردن پیکر او به ایران نیفتند.