مادرم خورد زمین و جگرم تیر کشید
از غم بال و پرش بال و پرم تیر کشید
چند گامی به عقب آمد و افتاد و شکست
تا سرش خورد به دیوار سرم تیر کشید
ای وای مادر
دست به بازوت گرفتی دوباره
ای وای مادر
درد پهلو گرفتی دوباره
ای وای مادر
حالتون باز دوباره وخیمه
ای وای مادر
بی تو حیدر تو این شهر غریبه
شد حرمت بیت خدا شکسته
خاکم به سر ، این در چرا شکسته
آل کسا در این سرا چو جمعند
شد حرمت آل کسا شکسته
عاقبت از بند غم شد خسته جان فاطمه
پرگرفت از آشیان مرغ روان فاطمه
گر بسوزد عالمی از این مصیبت نی عجب
سوخته یکسر زآتش کین آشیان فاطمه
می دهد بال و پر خسته جبریل خبر
پیشِ چشمان علی رفت ز دنیا کوثر
دور می کرد ز دُور و برِ خانه همه را
ماند، یک جمعِ یتیم و تنِ سردِ مادر
تب کرده ای دوباره مگر درد میکشی؟!
بانوی خانه ام چقدر درد میکشی
خورده به در سر تو و سردرد میکشی
سرپا نشو اگر که کمردرد میکشی
خونه بی تو سکوتش چه دردآوره توکه میدونی
غربت من کنار همین بستره تو که میدونی
بار خونه روی شونه ی مادره تو که میدونی
پاشو ای مادر
گرچه شکستی هنوز گوهر این خونه ای
گریان روضه ایم و عزادار فاطمه
عمری اسیر کوچه و بازار فاطمه
جبران لطف مادریش را کجا توان
تا بی نهایتیم بدهکار فاطمه
شهر مدینه غصه و غم دارد امشب
حال و هوایی پر ز ماتم دارد امشب
یک یاس پرپر دارد امّا خانه وحی
چشم علی اشک دمادم دارد امشب
الهی داد از این دل داد از این دل
کنار قبر زهرا کرده منزل
بگو زهرا زجا خیزد ببیند
که ا شک دیده کردخاک او گل
این شمع وقتی رفته سوسو رو به قبله
خورشید می تابد ازاین سو رو به قبله
وقت نماز فاطمه مانده ست عقلم
قبله به او رو کرده یا او رو به قبله؟
زهراست چراغ شب ظلمانی حیدر
زهراست طبیب تب طوفانی حیدر
زهراست پریشانِ پریشانی حیدر
زهراست به هر معرکه قربانی حیدر
گر نگاهی به ما کند زهرا
دردها را دوا کند زهرا
بر دل وجان ما صفا بخشد
گوشه چشمی به ما کند زهرا
کم مخواه از عطای بسیارش
کآنچه خواهی عطا کند زهرا