یونسکو (سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد ) روز جهانی فلسفه را در سال 2020 با عنوان "فلسفه و بحران پاندمی" نام گذاری کرده است. این نامگذاری نشان می دهد که فلسفه و تفکر فلسفی بی ارتباط با روز و روزگاری نیست که ما در آن می زییم. اندیشیدن فلسفی به مشکلات و معضلاتی که بشر امروز با آن درگیر است، بخشی از مأموریت فلسفه و فلسفه ورزی است. تفکر فلسفی به ساحت هایی از مشکلات و معضلات نظر دارد که نیازمند، تصویری جامع از بشر و جهان است و فلسفه تنها شاخه ای از دانش بشری است که صاحب چنین جامعیتی است. دکتر محمد جواد صافیان، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه اصفهان، متخصص در غرب شناسی و مطالعات معاصر طی یادداشتی اختصاصی برای ساعد نیوز به مناسبت روز فلسفه درباره نسبت فلسفه با روز و روزگار به تأمل فلسفی پرداخته است و سؤالاتی اندیشه برانگیز را طرح کرده است:

روز فلسفه نیز مثل سایر مناسبت ها روزی است در دفتر تقویم این سالها. اما نسبت فلسفه با روز چیست؟ فلسفه به مسائل روز می اندیشد اما فلسفه خود را با روز و روزمرگی میزان و مطابق نمی کند. فلسفه به مسائل روز می اندیشد تا روز و روزگار و زمان را درک کند؛ تا به درک مردمان از روزگار خویش کمک کند، تا شاید اگر افق، فروبسته است گشایشی حاصل شود و راهی گشوده شود. فلسفه ورزی، اندیشیدن به مسائل اینجایی و اکنونی است. برخلاف آنچه عموماً پنداشته می شود، فلسفه اشتغال به امور انتزاعی به معنای امور جدا و منفک از دردها، گرفتاری ها، و دغدغه ها و معضلات انسانها نیست. فیلسوفان در برج عاج خودساخته ای از ذهنیت ها و افکار خویش فارغ از درد مشترک مردمان ساکن نیستند. فیلسوفان به معضلات و مسائل و چه بسا به مصائب قوم و جهان خویش می اندیشند، ولی تلاش آنها بر این است که مشکلات و مسائل را به طریقی بنیادین درک کنند و ریشه ی آنها را در مبانی و اساسی بجویند که معمولاً از چشم همگان پنهان و غایب است.

وضعیت کنونی جهان ما و اوضاع و احوال جامعه امروز ما مبتلا به معضلات، گرفتاری ها و پریشانی های عدیده ای است و هر دم بر این نابسامانی ها افزوده می شود. عرصه های اخلاق، فرهنگ، سیاست، علم، دین و اندیشه دینی، محیط زیست، اقتصاد و معیشت، روابط بین الملل و نظام سلطه و غیره، هر کدام با درجاتی از شدت و حدت دچار بحران و یا نابسامانی و نامرادی است. برخلاف آنچه اغلب بنیانگذاران دنیای مدرن می پنداشتند که بشر راه صلاح و صلح و وداد و دوستی و همدلی و انسانیت را پیش خواهد گرفت و به بهشت زمینی با تکیه بر علم و تکنولوژی مدرن خواهد رسید، نابرابری ها و آشفتگی ها و بی عدالتی ها، و از همه مهمتر سایه جنگ های خانمان سوز هر دم بیشتر و بیشتر می شود. همه این مشکلات و آشفتگی ها شایسته تفکر است. همه این معضلات و هر یک از آنها شایسته اندیشیدن هستند. آنها شایسته این هستند که به نحو بنیادین و اساسی مورد اندیشه و تأمل فلسفی قرار گیرند و پرسش شود که ریشه و اساس این وضعیت چیست؟ بنیادهای هستی شناختی که ما را بدینجا و بدین وضعیت کشانده است کدام است؟

ما ایرانیان و ما جهانیان با کدام فهم و با چه درکی از خویش و از جهان خویش و از مناسباتمان با یکدیگر و با اشیاء و امور، وضعیت کنونی را رقم زده ایم؟ آیا اساساً چنین وضعیتی را خودآگاهانه و از روی تصمیم و اراده فردی و جمعی رقم زده ایم، یا حوالتی بوده است که به سوی ما آمده است؟ آیا افراد و اشخاص مسئول چنین وضعیتی هستند یا نهادها و ساختارها؟ بر این معضلات شایسته است که فکر شود. اما آیا فکر هم می شود؟ به نظر می رسد، هر چه معضلات و بحرانها و نابسامانی ها بیشتر و بیشتر می شود و هر چه به قول مارتین هیدگر، وضعیت اندیشه انگیزتر شده و می شود، کمتر بدان فکر می شود. آیا ما آمادگی تفکر در خصوص وضع و حال عصر خویش را داریم؟ آیا بارقه هایی از تفکر را که راه آینده را می تواند بگشاید، پذیرا هستیم؟ وظیفه اهل فلسفه در زمانه ای که فلسفه تبدیل به علمی رسمی و اشتغال اداری شده است، چیست؟ آیا اکنون نباید ابتدا فلسفه را نجات داد تا شاید تفکر راه نجات را نشان دهد؟ آیا روز فلسفه می تواند تذکری باشد برای تفکر در ذات فلسفه و از آنجا تفکر در وضع کنونی عالم و وضع نابسامان ایران ما؟