طبرسى نقل کرده است که؛ چون یوسف از دنیا رفت، او را در تابوتى از سنگ مرمر نهاده و میان رود نیل دفن کردند.
روایات متعددی برای زمان و محل دفن حضرت یوسف (ع) آورده شده است که هر کدام داستانهایی را روایت میکنند و از این روامروز قصد داریم تا شما را با این روایات آشنا کنیم.
وفات و محل دفن حضرت یوسف (ع)
حضرت یوسف (علیهالسلام)، فرزند حضرت یعقوب (علیهالسلام) و یکی از پیامبران بنی اسرائیل است و داستان این پیامبر الهی در قرآن به عنوان «اَحسَنُ القِصَص؛ نیکوترین داستانها» معرفی شده است.
بهگفته مسعودی تاریخنگار مسلمان قرن چهارم قمری، حضرت یوسف (ع) 120 سال زندگی کرد و در زمانی که که مرگش فرا رسید، خداوند به وی وحی کرد تا نور و حکمت را که در دست دارد، به ببرز بن لاوی بن یعقوب بسپارد.
آنگاه یوسف، ببرز بن لاوی را با آل یعقوب که در آن روز هشتاد مرد بودند، احضار کرد و به آنها گفت بهزودی گروهی بر شما غالب میشوند و شما را به عذاب سختی دچار میکنند، تا اینکه خدا شما را بهوسیله یکی از فرزندان لاوی که نامش موسی است، کمک کند.
پس از وفات حضرت یوسف (ع) هر گروهی میخواست جنازه او را در محله خود دفن کند و در نهایت برای اینکه نزاعی پیش نیاید، او را در مصر در صندوقی از مرمر، در نیل دفن کردند.
پس از سالها حضرت موسی جنازه او را از آن مکان خارج کرد و بهگفته یاقوت حَمَوی تاریخنویس قرن ششم و هفتم قمری، در فلسطین دفن کرد.
روایتی دیگر از محل دفن حضرت یوسف (ع)
در روایاتی دیگر گفته میشود، پس از آنکه حضرت یوسف (ع)، یعقوب و برادرانش را به مصر برد چند سالی با آنها زندگی کرد تا اینکه یعقوب از دنیا رفت. حضرت یوسف (ع) نیز بنا بر وصیت پدرش دستور داد تا جسد او را به فلسطین برده و در آنجا دفن کنند.
حضرت یوسف (ع) نبز خود نیز وصیت کرد که پس از مرگش در کنار پدرانش در فلسطین دفن شود، اما پس از وفات او به وصیتش عمل نکردند و او را در مصر دفن کردند. تا اینکه 300 سال بعد موسی به فرمان خداوند جسد او را درآورد و با خود به فلسطین برد.
در مصر بعد از مرگ آخناتون شخصی به نام اسمنخکاره به حکومت رسید و یک سال بیشتر حکومت نکرد.
پس از مرگ اسمنخکاره، توت انخ آتون به پادشاهی میرسد. او تحت تأثیر وزیرش به پرستش عامون روی میآورد و نام خود را از توت انخ آتون (پنداشت زنده آتون) به توت انخ آمون (پنداشت زنده عامون) تغییر میدهد. او دستور میدهد که تمامی نامهای آتون و آخناتون را از معابد پاک کنند و نام آمون را که در دوره حکومت آخناتون حذف شده بود دوباره حک کنند. همچنین دستور داد نام و تمامی آثار به جا مانده از یوسف را از بین ببرند. از آن پس، به دستور کاهنان، بردن نام آخناتون که او را «جنایتکار بزرگ» میخواندند ممنوع میشود. او پایتخت خود را شهر تب (که از زمان آخناتون رها شده بود) قرار داد و حدود 10 سال حکومت کرد.
قبر حضرت حضرت یوسف (ع)
حضرت یوسف (علیهالسلام) به قدری محبوبیت اجتماعی پیدا کرده بود و عزّت فوق العادهای نزد مردم مصر داشت که پس از فوتش بر سر محل به خاک سپاریش نزاع شد.
هر طایفهای میخواست جنازه یوسف در محل آنها دفن شود، تا قبر او مایه برکت در زندگیشان باشد. بالاخره رأی بر این شد که جنازه یوسف را در رود نیل دفن کنند، زیرا آب رود که از روی قبر رد میشد مورد استفاده همه قرار میگرفت و با این ترتیب همه مردم به فیض و برکت وجود پاک حضرت یوسف (علیهالسلام) میرسیدند.
مدتی بعد (بر اثر ابرهای متراکم) بر بنی اسرائیل طلوع نکرد (هرگاه میخواستند از مصر به طرف شام بروند احتیاج به نور ماه داشتند و گرنه راه را گم میکردند) به حضرت موسی (علیهالسلام) وحی شد که استخوانهای یوسف را از قبر بیرون آورد (تا وصیت او انجام گیرد) در این صورت، ماه را بر شما طالع خواهم کرد.
موسی (علیهالسلام) پرسید که چه کسی از جایگاه قبر یوسف آگاه است؟ گفتند: پیرزنی آگاهی دارد.
موسی (علیهالسلام) دستور داد که آن پیرزن را که از پیری، فرتوت و نابینا شده بود، نزدش آوردند. حضرت موسی (علیهالسلام) به او فرمود: «آیا قبر یوسف را میشناسی؟» پیرزن عرض کرد: آری.
حضرت موسی (علیهالسلام) فرمود: ما را به آن اطّلاع بده. او گفت: اطلاع نمیدهم مگر آن که چهار حاجتم را بر آوری.
• اول این که پاهایم را درست کنی.
• دوم اینکه از پیری برگردم و جوان شوم.
• سوم آن که چشمم را بینا کنی .
• چهارم آن که مرا با خود به بهشت ببری.
این مطلب بر موسی (علیهالسلام) بزرگ و سنگین آمد. از طرف خدا به موسی (علیهالسلام) وحی شد، حوائج او را برآور. حوائج پیر زن برآورده شد.
آن گاه او مکان قبر یوسف (علیهالسلام) را نشان داد. موسی (علیهالسلام) در میان رود نیل جنازه یوسف (علیهالسلام) را که در میان تابوتی از مرمر بود بیرون آورد و به سوی شام برد. آن گاه ماه طلوع کرد. از این رو، اهل کتاب، مردههای خود را به شام حمل کرده و در آن جا دفن میکنند.
حُسن عمل و نیکوکاری این نتایج را دارد که خداوند پس از حدود چهارصد سال با این ترتیبی که خاطر نشان شد، طوری حوادث را ردیف کرد، تا وصیت حضرت یوسف (علیهالسلام) به دست پیامبر بزرگ و اولوا العزمی، چون حضرت موسی (علیهالسلام) انجام شود، و به برکت معرّفی قبر یوسف (علیهالسلام) به پیر زنی آن قدر لطف و عنایت گردد.
داستان شکافته شدن مرقد حضرت یوسف (ع)
طبرسى در تفسیر خود نقل کرده، چون یوسف از دنیا رفت، او را در تابوتى از سنگ مرمر نهاده و میان رود نیل دفن کردند و علتش این بود که، چون یوسف از دنیا رفت، مردم مصر به نزاع برخاسته و هر دسته اى مى خواستند تا جنازه آن حضرت را در محله خود دفن کنند و از برکت آن پیکر مطهر بهرهمند گردند و سرانجام مصلحت دیدند جنازه را در رود نیل دفن کنند تا آب نیل از روى آن بگذرد و به همه شهر برسد و تا مردم در این بهره یکسان باشند و برکت آن جنازه به طور مساوى به همه مردم برسد و این قبر تا زمان حضرت موسى (ع) هم چنان در رود نیل بود تا وقتى که آن حضرت بیامد و او از نیل بیرون آورد و به فلسطین برد.
مسعودى مى گوید: برای اینکه موسى جنازه یوسف را از مصر حمل کرد، آن بود که باران بر بنى اسرائیل نیامد.
پس خداى عزوجل به موسى وحى فرمود جنازه یوسف را بیرون آورد. موسى از محل دفن یوسف پرسید و کسى از جاى آن مطلع نبود و تا اینکه پیرزنى نابینا و زمین گیر از بنى اسرائیل را آوردند و او گفت: من جاى یوسف را مى دانم ولى سه حاجت دارم که باید از خدا بخواهى آنها را برآورد تا آنجا را به تو نشان دهم: یکى آنکه از این بیمارى نجات یافته و بتوانم راه بروم، دیگر آنکه بینا شده و جوانىام بازگردد، سوم آنکه خداوند جایم را در بهشت پیش تو قرار دهد.
خداوند به موسى وحى فرمود سخنش را بپذیر که ما حاجت هاى او را بر آوردیم. پیرزن محل دفن یوسف را نشان داد و موسى جنازه را بیرون آورد و به فلسطین منتقل ساخت.
آرامگاه حضرت یوسف نبی (ع) اکنون در شرق نابلس سرزمینهای اشغالی قرار دارد که هرازچندگاهی توسط شهرکنشینیان صهیونیست مورد تعرض قرار میگیرد.
پایان پیام./