روایتی از دیدار رهبر معظم انقلاب با همسایه‌ خانه پدری‌شان در مشهد؛ همسایه ای که کمک حال مادر رهبری در عروسی ایشان بودند+عکس

  چهارشنبه، 15 فروردین 1403 ID  کد خبر 382298
روایتی از دیدار رهبر معظم انقلاب با همسایه‌ خانه پدری‌شان در مشهد؛ همسایه ای که کمک حال مادر رهبری در عروسی ایشان بودند+عکس
ساعدنیوز: ننه غلام پس از شنیدن خبر میزبانی‌اش از رهبر انقلاب، یک دفعه مثل برق‌زده‌ها بلند می‌شود، کسی که او را در این حال می‌بیند، باورش نمی‌شود که تا چند ثانیه قبل، آرام روی تختش نشسته بود.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز به نقل از جهان نیوز، در کتابی با عنوان "میزبانی از بهشت”مجموعه از دیدارهای مقام معظم رهبری با چند خانواده شهید منتشر شده است.

مشهد، سال 1343

کمی آن طرف تر از کوچه بازار سرشور، کوچه نسبتاً باریکی بود که آن روز پر از نور و هیاهو بود. زن‌ها داشتند مقدمات یک عروسی سنتی را آماده می‌کردند. حاجیه خانم میردامادی، همسر آیت‌ا… سیدجواد خامنه‌ای، می‌خواست پسر دومش را داماد کند. ننه غلام هم آمده بود کمک، همین طور که میوه‌ها را لب حوض می‌شست و در سبدی می‌ریخت، با لهجه شیرین تربتی‌اش ریزریز حرف می‌زد و زن‌های دیگر را سرگرم می‌کرد. چنان خوش صحبت بود که مجال حرف زدن به کس دیگری نمی‌رسید. ننه غلام از سر ذوق و علاقه‌اش آمده بود کمک، اما خدیجه خانم که از مشکلاتش خبر داشت، از همان صبح، مقداری پول کنار گذاشته بود که آن شب به او هدیه بدهد.

داماد که وارد خانه شد، ننه غلام مدام از زن‌ها صلوات می‌گرفت و زیر لب ذکر می‌گفت، تا این جوان نورانی بلند بالا چشم نخورد. ننه غلام، بزرگ شدن سیدعلی آقا را دیده بود و حالا این عروسی خیلی به او می‌چسبید.

* ننه غلام وپسرش

کسی نمی‌دانست نامش کبری عصمتی است. همه به او ننه غلام می‌گفتند، یعنی مادر غلام. تمام زندگی و هویتش غلام بود. چند بچه به دنیا آورده بود، بعضی‌ها همان سر زا مرده بودند و بعضی هم بعد از چند ماه، با یکی دو سال. این پسر که سال 1322 به دنیا آمد، حلقه‌ای در گوشش انداخت و نامش را «غلام حیدر» گذاشت تا غلام حلقه به گوش مولا باشد و به کرم و لطف مولا، برای مادرش بماند. غلام ماند و بزرگ شد، با سختی هم بزرگ شد. از مرگ پدرش خاطره‌ای مبهم داشت و بعد از آن، فقط مادر بود که کار می‌کرد تا غلام حیدر را بزرگ کند.

سال چهل و دو سرباز شد. وقایع پانزده خرداد و بعد از آن که پیش آمد، دل ننه غلام هزار راه رفت، اما این شروع نگرانی‌ها بود. مسیر زندگی، غلام رستمی جوان را وارد ارتش کرد و او نظامی شد تا هر روز در گوشه‌ای از کشور باشد و مادر تنها.

سال پنجاه و هفت با همسر و فرزندانش، در پادگان سنندج زندگی می‌کردند. هنوز شیرینی پیروزی انقلاب بر ذائقه‌اش ننشسته بود که گروهک‌های ضد انقلاب به پادگان حمله کردند و آنجا محاصره شد. چند خانه سازمانی ارتش را با خمپاره ویران کردند و بسیاری از نیروها با خانواده‌هایشان شهید شدند. تمام راه‌های ارتباطی قطع شده بود، طوری که غذا و آب نیروهای داخل پادگان را با هلی کوپتر می‌آوردند و شهدا و مجروحین را می‌بردند!

این روزها ننه غلام، بیشتر وقت‌ها در حرم امام رضا بود، مشغول دعا و گریه، برای سلامتی تنها فرزندش، تا اینکه با سفر آیت‌ا… طالقانی به کردستان، محاصره پادگان، موقتاً شکسته شد و غلام رستمی سی و پنج ساله توانست به مشهد برگردد. مادر دور پسرش می‌گشت و برایش اسفند دود می‌کرد و ذکر می‌گفت.

غلام خانه‌ای خرید تا مادر از آوارگی و اجاره نشینی نجات پیدا کند. خانه‌ای در بلوار ابوذر محله احمدآباد مشهد.

چند ماهی بیشتر مشهد نبودند که اعزام شد به تربت جام و چند ماهی از آنجا بود که جنگ شروع شد و ننه غلام پسرش را از زیر قرآن رد کرد تا به جبهه برود. هر روز در کوچه و خیابان‌های اطراف خانه، حجله‌ای برپا می‌شد و عکس شهید جوانی بر آن، ننه غلام هم برای این جوان‌ها گریه می‌کرد، هم از تصور روزی که غلام شهید شود. اما انتهای این گریه‌ها همیشه خودش گریز می‌زد به کربلا و برای سیدالشهدا می‌گریست که بابی انت و امی و نفسی و مالی و ولدی….

ننه غلام اگر سرش می‌رفت، جلسه روضه‌اش عقب نمی‌افتاد. آن وقت‌ها هم که آه در بساط نداشت، از درآمد کارگری در خانه‌های مردم، پولی را کنار می‌گذاشت برای روضه. آقای رفیعی روضه خوان ثابت منزل ننه غلام بود، از جوانی تا آن موقع که در مشهد و کل ایران معروف شد و در حرم امام رضا دعا و قرآن می‌خواند. گاهی در خانه جای سوزن انداختن نبود و گاهی فقط خود ننه غلام بود و روضه خوان.

سال شصت و چهار، غلام رستمی، در یکی از عملیات‌های محدود ارتش در غرب کشور، حضور داشت، بعد از علمیات، روز بیست و چهارم آبان، با چند سرباز، در یک خودرو به سمت سردشت در حرکت بودند که ماشین روی مین می‌رود و منفجر می‌شود.

ننه غلام

حالا سخت‌ترین کار، رساندن خبر شهادت غلام به مادرش بود. همه فرزندان غلام و دامادهایش و عروس‌هایشان قصه را می‌دانستند، اما ننه غلام نمی‌دانست. یکی، دو روز طول کشید تا کم کم به مادر گفتند که غلام حلقه به گوش حضرت حیدر هم نماند و رفت. و باز او تنها ماند.

شب جمعه، هفتم فروردین ماه 76

محبوبه خانم، دختر غلام و شوهرش که هر دو پزشک هستند، آمده‌اند به مادربزرگ سر بزنند. مادربزرگ در زیرزمین همان خانه زندگی می‌کند و بعد از اینکه زمین خورده و لگنش شکسته، دیگر اصلاً بیرون نمی‌رود. تنها است، مگر در زمان روضه‌ها، یا وقت هایی که نوه‌ها به او سر می‌زنند. خانم دکتر و شوهرش که می‌روند، صدای زنگ در بلند می‌شود. ننه غلام فکر می‌کند حتماً همان‌ها هستند و چیزی جا گذاشته‌اند. خودش که نمی‌تواند همین چهار تا پله را هم بالا برود. یکی از همسایه‌ها در را باز می‌کند. ننه غلام از پایین می‌بیند که نوه‌اش نیست، دو، سه نفر آمده‌اند و سراغ او را می‌گیرند. دوازده سال سخت، از شهادت غلامش می‌گذرد و دیگر حواس درست و حسابی ندارد، در طول این سال‌ها هم میهمان غریبه‌ای نداشته، مگر روزهای روضه که زنانه بود، یا مراسم سالگرد غلام که هر سال باشکوه برگزار می‌شد و جمعیت سه طبقه خانه را پر می‌کردند.

* دیدار آیت الله خامنه ای از ننه غلام

این سه نفر می‌آیند داخل خانه و شروع می‌کنند به صحبت با ننه غلام، درباره شهید. ننه غلام با چادر گلی سفید، آرام روی تخت نشسته و از پشت عینک ته استکانی‌اش آنها را نگاه می‌کند. به او می‌گویند: مادرجان! مهمان دارید ان شاءالله.

گوش مادر سنگین است. مرد سرش را نزدیک‌تر می‌برد و این بار بلندتر جمله‌اش را تکرار می‌کند. مادر جواب می‌دهد: مهمان؟ کی هست؟

رهبر

لهجه مادر خیلی غلیظ است و مرد به زحمت منظورش را می‌فهمد و با صدای بلند به او می‌گوید:

- مادرجان! آقای خامنه‌ای دارند می‌آیند منزلتان.
- کی؟
- رهبر انقلاب، آیت الله خامنه ای.
-ها ها! می‌شناسمشان، من از بچگی می‌شناسمشان. کجا می‌خواهند بروند؟
-می‌خواهند بیایند اینجا. خانه شما

بالاخره آقا می‌رسند و از پله‌ها پایین می‌آیند، سرشان را خم می‌کنند و از در کوتاه خانه وارد می‌شوند. ننه غلام بهت زده نگاه می‌کند. تصویری غریب در ذهنش شکل می‌گیرد، از سی و سه سال قبل و داماد خوش قد و بالایی که او برایش اسفند دود می‌کرد.

آقا زودتر سلام می‌کنند. ننه غلام جلو می‌آید، دست‌هایش را بالا می‌برد و شروع می‌کند به حرف زدن با آقا:

- سلام، به جدت من از بچگی می‌شناسمت. خانه شما می‌آمدم، پیش مادرت….

بعد یک دفعه بی‌هوا حرفش را قطع می‌کند، نگاهی به سر و وضع خانه‌اش می‌اندازد، کمی کنار می‌رود و می‌گوید: بنشینیم؟

آقا با لبخند جواب می‌دهند که: آن بالا بنشینیم یا پایین؟ و به تخت اشاره می‌کنند. ننه غلام می‌گوید: نخیر. آنجا بنشینیم؟ - ها! ها!

آقا روی تخت می‌نشینند و ننه غلام هم کمی آن طرف تر، هنوز ننشسته، شروع می‌کند به صحبت کردن با لهجه غلیظ تربتی. حضرت آقا که متوجه شرایط این مادر پیر شده‌اند می‌گویند:خب خب .حالا بنشین ننه غلام ببینیم

رهبر

* خب ننه، عکس غلام کدام است؟

- جان؟ عکس غلام این است، این و به عکس روی دیوار اشاره می‌کند. یکی از همراهانی که مقابل تخت، روی زمین نشسته‌اند، قاب عکس را از روی دیوار برمی‌دارد و به دست حضرت آقا می‌دهد.

آقا همین طور که عکس را می‌گیرند، می‌گویند:عکس غلام همین است”

- ها. بله غلام است.

-شما خانه شیخ الاسلام و حجت این ها می امدید؟

- ها. بله، خانه شما هم می‌آمدیم. مادرت را می‌شناسم، خواهرت را می‌شناسم.

- ها! خدا رحمت کند کربلایی آقا را.

منظورش پدر حضرت آقا، مرحوم حاج سید جواد خامنه‌ای است.

- کربلایی آقا یا حاج آقا؟!

- حاج آقا؟ نه، پدر شما کربلایی آقا بود. شما حاج آقایید.

آقا لبخندی می‌زنند و می‌گویند:

- نه، آقا هم که مکه رفته بودند.

- راستی؟ ما که می‌گفتیم کربلایی آقا. خدا رحمتش کند.

- این همه پول خرج کردند مکه رفتند، آخرش هم ننه غلام می‌گوید کربلایی آقا.

همه می‌خندند، حتی خود ننه غلام.

پایین تخت و جلوی پایش، یک بشقاب ملامین سفید است که داخلش چند تا کلوچه خانگی گذاشته، آن را به آقا تعارف می‌کند. آقا با علاقه برمی‌دارند و میل می‌کنند.بعد می‌گذارد تا بقیه همراهان آقا هم بردارند. کسی برنمی‌دارد. ننه غلام با همان لهجه تند می گوید: چرا نمی‌خورید؟ اینها کلوچه خانگیه که بچه‌ها برایم آورده‌اند.

من که پولم نمی‌رسد شیرینی بخرم. «بُخرید»

آقا با همان لهجه می‌گویند: بُخرید عمو بُخرید

باز هم لب‌ها خندان می‌شود و یکی از همراهان ظرف را می‌چرخاند تا همه از این کلوچه‌ها بخورند. ننه غلام از ته دل خوشحال است که امشب آقا مهمانش است و در خانه او می‌خورد و می‌گوید و می‌خندند.

ننه غلام می‌گوید: یک شب که شما مشهد بودی، خواب دیدم که آمدی خانه ما.

آقا هدیه ای به دست ننه غلام می‌دهند.

- دست شما درد نکند، عیدی می‌دهید؟

- هان. این عیدی شماست. اگه این فردا صبح بود. بدان که بیدار بودی. اگه نبود بدان که خواب بودی.

- دست شما درد نکند.

- یک قرآن هم بهت می‌دهم.

- یا صاحب قرآن

اما قرآن را باز می‌کنند تا در صفحه اول یادداشتی بنویسند. وقتی می‌خواهند اسم شهید را بنویسند، نامش را بلند بر زبان می‌آورند.

غلام حیدر رستمی

- خدا رحمتش کند. خدا را شکر.

رهبر

این خدا را شکر ننه غلام، در این شرایط خیلی معنار دارد. معناهایی که باعث شده حضرت آقا این قدر به خانواده‌های شهدا اهمیت بدهند. آقا قرآن را به دست ننه غلام می‌دهند و بلند می‌شوند. ننه غلام که نگران سربازی نوه‌اش است، سؤال می‌کند:

- کاغذ نمی‌خواهد بدهی برای سربازی این بچه؟

- نه کاغذ نمی‌خواهد، گفتم یادداشت کردند. ان شاءا… که موفق باشید خداحافظ مادر.

ننه غلام تا زنده بود داستان آمدن رهبر انقلاب به خانه‌اش را برای همه تعریف می‌کرد. با تمام جزییات. تمام محل و دوستان و آشنایان این ماجرا را می‌دانستند و نگاهشان به این خانه عوض شده بود. روضه‌های ننه غلام هم بیشتر رونق گرفت. تنهایی مادر سه سال بعد از این دیدار تمام شد و رفت کنار غلام حیدر.


دیدگاه ها
  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
دو دختر داغدیده سیدابراهیم رئیسی در اولین حضور مشترکشان در دانشگاه بعد از شهادت پدر عزیزشان +عکس/ صبور و استوار (330 نظر) مراسم تشییع پدر علی دایی، با حضور چهره های سرشناس و فوتبالی +عکس/ روحش شاد و یادش گرامی (83 نظر) نگاهی به دکوراسیون شیک و اروپایی مراسم سومین سالگرد ازدواج سوگل طهماسبی با رونمایی از تم آبی رنگِ خاصِ جشن+عکس/ مثل همیشه متین و باوقار (63 نظر) نگاهی به سینی چای و پنیر رهبر انقلاب در دوران جوانی/ ساده زیستی آقا از اوایل زندگی +عکس (52 نظر) باقالی قاتوق پختن به سبک مینا مختاری، همسر باسلیقه و کدبانوی بهرام رادان+ویدیو/ با یه بچه کوچیک همچین غذایی رو پختن احسنت داره (46 نظر) ناگفته های رهبر معظم انقلاب از کودکی و پدر و مادرشان/ از شعر و قرآن خوانی تا خاطره روز اول مدرسه و والیبال بازی کردن در کوچه (35 نظر) پذیرایی صمیمانه و ساده رهبر معظم انقلاب از محمود پاک نیت و هنرمندان دیگر ایرانی با شیرینی و چایی در فنجان عینکی+عکس (34 نظر) صحبت های خنده دار آقای قرائتی: گاهی وقتا حرفمون خوبه اما بد تحویل میدیم مثل شربتی که بکنیم تو آفتابه +ویدئو😂👌 (34 نظر) کیک تولد خاص و چند بعدی آیسان آقاخانی برای تولد آقا رضا گلزار/ خوشمزه به نظر میرسه+عکس (29 نظر) در آستانه عید قربان یادی کنیم از خلاقیت خنده دار و هوشمندانه قصاب اهوازی برای فریب گوسفند و قربانی کردنش+عکس/ مغز تو رو باید طلا گرفت😂 (28 نظر) شکسته شدن قبح شرب خمر و لمس نامحرم در نبود نظارت کافی و پاسخ ساترا (24 نظر) سبک دکوراسیون ساده و بدون تجملات اتاق کار شهید سید ابراهیم رئیسی با رونمایی از عکس رهبر انقلاب روی میزشان +عکس (21 نظر) (عکس) آخرین عاشقانه پدرانه حسام محمودی، هادی سریال "گرگ و میش"، برای تولد دختر زیبایش، هانا/ آدم دلش آتیش میگیره واقعا (16 نظر) صحبت های تامل برانگیز آقای قرائتی: نکته سنجی های مسعود پزشکیان از زبان ایشان+ویدئو/ وقتی انگشت های دست به ده تا رسید نیاز به حساب و کتاب نداره... (15 نظر) نگاهی به گچبری های مدرن و اروپایی خانه علیرضا بیرانوند در تازه ترین عکس هایی که پسرش منتشر کرده+عکس/ سلیقه اکرم بانو توی انتخاب دکوری و چیدمان حرف نداره😍 (14 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
فال ابجد روزانه سه‌شنبه 29 خرداد 1403
فال روزانه امروز سه شنبه 29 خرداد ماه 1403
فال شمع روزانه امروز سه شنبه 29 خرداد 1403
اولین جزئیات از شرایط جسمانی آیت الله مکارم شیرازی، مرجع تقلید عالیقدر بعد از انتقال به بیمارستان
رهبر معظم انقلاب چندبار به سفر حج مشرف شده‌اند؟+عکس ایشان در لباس احرام
سوابق علمی 6 کاندیدای چهاردهمین دورهٔ انتخابات ریاست جمهوری
فراخوان دانشگاه تهران برای جذب سرباز امریه در شهریور ماه
آچمز شدن دوباره منافقین با دو ضربه مهلکی که خوردند / بدبخت ترین گروه تروریستی دنیا!
زنده بیرون درآوردن نوزادان دوقلوی یاسوجی از سردخانه!
تبلیغات نامزدها در صداوسیما با اولین مناظره/ دوشنبه 28 خرداد
سیدحسن خمینی: هر کس دلش برای مملکت می‌سوزد، نسبت‌ به حضور در انتخابات مسئول است
دخترِ جوان تهرانی در حالت مستی تصادف کرد و مرد!
قربانیان تجاوز راز خود را به خواستگارشان بگویند؟
خرید و فروش میلیونی همستر کامبت و معاوضه با خودرو!
سرانجام مجلل‌ترین عروسی قرن در ایران به کجا کشید؟ ترس عروس از سوار شدن بر «فیل» تا...