به گزارش ساعد نیوز سعدالله زارعی در بخشی از یادداشت روز روزنامه کیهان با عنوان اولین قدم در هندسه گام دوم نوشت: جریان موازی انقلاب اسلامی که از ابتدای انقلاب به موازات خط اصیل انقلاب حضور داشته است، به شورش توده های فقیر مردم دل بسته بود و مخفی هم نمی کرد و در ده ها مقاله بروز داده بود. یکی از شناخته شده ترین نظریه پردازان جریان موازی که عضو شورای شهر اول تهران هم بود، در تحلیل آشکار خود نوشت، مردم از اصلاح طلبی - اصلاح امور کشور از طریق اصلاح نظام - عبور کرده و دیگر به آن اعتقادی نداشته و اصلاح طلبی را راه حل کشور نمی دانند. وی در ادامه با اشاره به رخداد های سال ۱۳۹۷، توصیه کرد که «اصلاح طلبان اصلاحات را مرده حساب کرده و به کف خیابان چشم بدوزند، آنجا که تغییرطلبی به شکل انقلابی اتفاق می افتد». در واقع این جریان موازی انقلاب، به طور جدی معتقد بود فقر طبقات پایین و رسیدن جمعیت انبوهی - حدود چند میلیون نفر - به آن خط فقر، حتماً آنان را به اعتراضات خشن و مقابله فعال با نظام می کشاند و سپس به مراکز استان ها و پایتخت سرایت می دهد. آنگاه یکی از این دو اتفاق می افتد؛ یا این موج آنقدر قدرت دارد که به دگرگونی در ساخت نظام سیاسی هم منجر می شود و یا آنچنان پرقدرت نیست و تا مرحله ای کاربرد دارد و نتیجه آن تغییرات مهمی در پاره ای از سیاست های اصولی نظام، به ویژه در مسایل مرتبط با سیاست خارجی کشور خواهد بود.
تجویز های این جریان موازی برای همگنان داخلی و خارجی خود، در نهایت این بود که اولاً باید از این موج نارضایتی و کشیده شدن آن به خیابان استقبال کرد و حتی به آن مدد رساند و ثانیاً با توجه به اینکه «شورش محرومان»، فاقد سازمان و رهبری است، باید از طریقی همدلی نشان دادن و در جایگاه رهبری آن قرار گرفت. آنان در این میان به دو راهبرد چشم دوخته بودند؛ راهبرد اول این بود که با ایجاد نوعی دوقطبی در نظام، موج مردمی را در مقابل قطب ارزشی قرار داده و قطب دیگر را همراه اعتراضات مردم نشان دهد و ثانیاً با نشان دادن روزنه ها و حتی دروازه های بهبود، از موج اعتراضات که طبعاً نمی توانست برای مدت طولانی استمرار پیدا کند، در به کرسی نشاندن خواسته های این جریان موازی استفاده کنند.
اگر در طول یک سال گذشته، تیترها، سرمقاله ها و خبرسازی های این جریان را در عرصه رسانه مرور کنیم، می توانیم هر دو راهبرد مورد اشاره را مشاهده نماییم. این جریان موازی منتظر بود در سال ۱۳۹۹ که ازیک سو به تعبیر آقای روحانی فشار ها به اوج خود رسید و بحث مذاکرات با آمریکا هم با زمزمه روی کار آمدن بایدن از نیمه این سال مطرح گردید، هم دو قطبی داخلی نظام شکل کاملی پیدا کند و هم اعتراضات اجتماعی محرومین شدیدتر از سال ۱۳۹۷ شکل گیرد. از نظر این جریان موازی این درخت باید در سال ۱۳۹۹ به بار می نشست. در این بین کاهش شدید مشارکت در انتخابات از نظر این جریان موازی، بدیهی ترین نتیجه این وضعیت بود. این طیف معتقد بود مشارکت معترضین در پای صندوق که معنا پیدا نمی کند و لذا انتخابات تبدیل به میدانی برای نیرو های ارزشی و انقلابی می شود. پس گرم کردن این تنور به چه درد آنان می خورد.
بر این اساس به موازات ادبیات دوگانه سازی و ادبیات پررنگ نشان دادن دایره فقر و دامن زدن به آن، ادبیات «کاهش حتمی مشارکت»، «فضای سرد انتخابات ۱۴۰۰»، و «کم شمارترین مشارکت تاریخ کشور» مطرح گردید. ما در واقع می توانیم بگوییم از حدود دو سال پیش مهندسی کاهش مشارکت برای تغییر دادن ایران طراحی و به اجرا گذاشته شد. اما آنچه در سال های ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹، در روز انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ اتفاق افتاد، همه این مهندسی و جمع بندی ها را دگرگون کرد. شورش فقرا اتفاق نیفتاد، نظام دوقطبی نشد و با مهارت از این توطئه عبور کرد، داعیه دلسوزی جریان موازی برای معیشت مردم پذیرفته نشد، نشان دادن در باغ سبز توافق با بایدن به جایی نرسید چرا که مردم به آن اقبالی نشان ندادند و در نهایت انتخابات ۱۴۰۰، رقابتی و با حضور اکثریت واجدان شرایط رأی برگزار شد و رئیس جمهور - حسب آنچه از گزارشات برمی آید - با رأی خوب و مناسب انتخاب گردید. مهندسی جریان موازی انقلاب، به طور کامل شکست خورد چرا که همه گزینه های این جریان که قرار بود تغییر ایران را در پی بیاورد، به بن بست رسید و انقلاب اسلامی بار دیگر بر جریانات موازی معارض پیروز شد.