سعدی مسلّم ترین شاعر و صاحب نظر در عرصهٔ ساحت های مختلف وجودی انسان است. عواطف و اندیشه های کمال يافته و زبان سازه مند و هنري او در بوستان، گلستان و قصايد و غزليات او هيچ جنبه ای از عناصر وجود انسان را بی پاسخ نگذاشته است. در وادي زيست فردی و زيست اجتماعی انسان، صاحب ديدگاه های عميق و عارفانه و مصلحانه و جهان شمول است. در جانب زيست و سلوك فردی به مخاطبْ زندگی، شور و شوق و عشق به مظاهر جمال و كمال خالق و محبوب را به بيانی در بيكرانگي خيال و تجربهٔ زيسته واسازی و وانمايی می كند. اِبايی از غوطه خوردن در خيال و بيان مفاهيم بنيادين تغزلی و عاطفی سرشت خود و ناخودآگاه های جمعی نشان نداده و به پيوندزدن ميان اخلاق، تعليم، عرفان، معرفت، رستگاری، عشق انگيزی، عشق پرستی و محبت و ابراز مهر و اُلفت به محبوب ازلی، آدمی و جهان خلقت و زیبایی های آن توجه و اهتمام ژرف داشته است.
محصور کردن سعدی در عبارات و اوصافی چون مصلح اجتماعی، شاعر عاشق، شیخ عارفان و شاعر ایرانیان، آرمانگرای خیال پرداز، واقعیت گریز واقع نما، جمال گرا، جمال پرست، معلم اخلاق و اوصافی از این دست، مانع شناخت ما از ساحت های مختلف ذهن و زبان جهان شمول و همگانی سعدی نخواهد بود. ریزترین مسائل اخلاقی موجود در تدبیر منزل، سیاست مُدِن و حکمت علمی و نظری، متعلقات عشق زمینی، عشق آسمانی، عشق تلفیقی و توحید و حیات جاودانه از نظرگاه وسیع سعدی دور نمانده و در بیان و وصف هر وادی خوش درخشیده است و به بیان شیوای خود او:
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
می گویم و بعد از من، گویند به دوران ها
اگر فردوسی با شاهنامه خدمت بزرگی به حفظ و گسترش و ماندگاری زبان فارسی کرد، سعدی نیز با استادی در زیروبم ساخت های نحوی و بلاغی زبان فارسی نیز آن خدمت را نوسازی و ماندگارتر ساخت. بر ما فارسی زبانان است که به الگوهای زبانی و ساختار زبان در گلستان و بوستان و غزل او بیندیشیم و به گمانِ نادرستِ فاصلۀ زمانی میان ما و دوران کهن، آثارشان را نه سراب پنداریم، که از این سرچشمه های معرفت و پاسداری زبان فارسی و فرهنگ ایرانی جرعه جرعه نوشیم و سیراب شویم:
قیامت می کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن
مسلّم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی
محمدعلی فروغی، مصحح کلیات آثار سعدی، دربارۀ الگوبرداری ما از سبک سخن سعدی، دیدگاه جالبی دارند: «سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن نگفته است؛ بلکه ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموخته ایم سخن می گوییم. یعنی سعدی شیوهٔ نثر فارسی را چنان دلنشین ساخته که زبان او زبان رایج فارسی شده است و ای کاش ایرانیان، قدر این نعمت را بدانند و در شیوۀ بیان، دست از سر دامان شیخ برندارند که:
«حد همین است سخندانی و زیبایی را»؛
بلاغت سخن سعدی در ساختار جمله نمایان بوده و ایجاز و اختصار همراه با معنی نغز و پرمغز مشخصۀ اصلی نثر گلستان همیشه بهار سعدی است؛ صورت و معنا دو روی سکۀ توفیق هنر زبان سعدی است. زبان و نثر مسجع و آهنگین و گیرا و پرکشش از یک سو بر سرشت موسیقی دوستی انسان تأثیر می گذارد و معناها و موضوعات شریف انسانی و اخلاقی و اجتماعی سعدی از سویی دیگر، کلام او را متعالی ساخته است؛ در جملۀ زیر از باب هشتم بهشتِ گلستان، به اهمیت وفاداری، حفظ دوستی و دوستان قدیمی اشاره کرده است:
«دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند:
سنگی به چند سال شود لعل پاره ای/ زنهار تا به یک نفسش نشکنی به سنگ».

در حکایت کوتاه و انتقادی- اجتماعی او به طریق غیرمستقیم، کَرَم گریزی و بُخل و اِمساک برخی افراد را انگشت گذاشته است و به نوعی به بخشندگی و بخشش کریمانه در برخورد با فقیران سفارش کرده است:
«توانگری بخیل را پسری رنجور بود. نیک خواهان گفتندش: مصلحت آن است که ختم قرآنی کنی از بهر وی یا بذل قربانی. لختی به اندیشه فرو رفت و گفت: مُصحَف مهجور اُولی تر است که گله دور. صاحبدلی بشنید و گفت: ختمش به علت آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبان است و زر در میان جان:
دریغا گردن طاعت نهادن
گرش همراه بودی دست دادن
به دیناری چو خر در گل بمانند
ور الحمدی بخواهی صد بخوانند
سعدی بی نهايت به مقولۀ ظرفیت های زبان فارسی و تمهیدات هنری آن در نثر و شعر و غزل خویش توجه داشته است و سیرت زیبا – مفاهیم انسانی او- موجد صورت زیبای – بلاغت و شیوایی کلام – کلام و اشعار او شده است؛ و به سخن استاد ارجمند، دکتر حسن لی، نگاه سعدی به زیبایی ها و خوب رویان نگاهی پاک است و مبرّا از هرگونه آلایش. بنده نیز باورمندم که چون درون و سرشت سعدی از تنگ چشمی و تنگ نظری دور بوده است، بی شک برون او نیز زلال است و از کوزه همان برون تراود که در اوست:
سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم
پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم
وقتی او در برخورد با یک یتیم، اندرزی اخلاقی می دهد، می بینیم که چه اندازه به جزئیات رفتار انسانی دقت کرده است و گفته:
چو بینی یتیمی سر افکنده پیش / مده بوسه بر روی فرزند خویش
یتیم ار بگرید که نازش خرد؟/ وگر خشم گیرد که بارش برد؟
اَلا تا نگرید که عرش عظیم / بلرزد همی چون بگرید یتیم
به رحمت بکن آبش از دیده پاک/ به شفْقت بیفشانش از چهره خاک
اگر سایۀ خود برفت از سرش/ تو در سایۀ خویشتن پرورش
اگر این توصیه سعدی را برای خودمان تجربه کنیم و بخشش به افراد تهیدست اطرافمان را در پیش گیریم، زندگی ما چقدر متفاوت و دلنشین تر می شود؟!
به نظر نگارنده هیچ شاعری تا این اندازه به وجدان بیدار انسانیت در شعرش نپرداخته است. این گونه رهنمودهای سعدی است که او را شاعر عرصه های مختلف ساحت های وجودی انسان و بالاختصاصْ ایرانیان و مسلمانان قرار داده است.
سرِ انگشت تحیر بگزد عقل به دندان/ چون تأمل کند این صورت انگشت نما را
آرزو می کندم شمع صفت پیش وجودت/ که سراپای بسوزند من بی سر و پا را
چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان/ خط همی بیند و عارف قلم صنع خدا را
همه را دیده به رویت نگرانست ولیکن/ خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوا را
غزل سعدی شکوفه ای است که بر شاخسار گلستان و بوستان و قصاید او رسته است و این شاخه ها و شکوفه ها بر روی تنه و ریشه های جهان بینی و تفکّرات و تأمّلات او بنیاد نهاده شده است. به بیان دیگر، غزل سعدی از گلستان و بوستان و قصاید او جدا نیست و بایسته و شایسته است آثار سعدی را حلقه هایی بدانیم که مطالعه و تعمق و تحقیق در آنها بر دوش ماست. او اگر جایی گفته است: «دروغی مصلحت آمیز به از راستی فتنه انگیز» و این گزاره شاید چنان شهرت یافته که سعدی ترویج در وغ و دروغگوییلژ نوع مصلحت آمیزش- کرده است، در صورتی در نظام و دستگاه فکری و اخلاقی او دروغ مذموم است و راستگویی ستوده است؛ باید بدانیم سعدی که آن عبارت را طی حکایتی برای حفظ جان انسانی نقل کرده - و نقل سخن دیگری شاید با باور سعدی یکسان نباشد جایی دیگر چنین گوید: «گر راست سخن گویی و در بند بمانی/ به زانکه دروغین دهد از بند رهایی». (گلستان سعدی). بنابراین ما با شناخت مجموع اقوال سعدی باید به داوری او روی آوریم. پایان بخش این گفتار، قطعه ای از سعدی است: «هزار سال به امید تو توانم بود
اگر مراد برآید هنوز باشد زود
اگر مراد نیابم مرا امید بس است
نه هر که رفت رسید و نه هر که گفت شنود».