متن آهنگ شیدایی (سبوی تشنه) از سالار عقیلی
یار ای داد عزیز من حبیب من داد عزیز من داد سر کوه بلند ابرست و باران زمین غرق گل و سبزه بهاران گل و سبزه ی بهاران خاک و خشت است برای آن که دور افتد ز یاران سر کوه بلند ابر است و باران زمین غرق گل و سبزه ی بهاران سر کوه بلند آهوی خسته شکسته دستو پا غمگین نشسته شکست دست و پا درد است شکست دست و پا درد است اما نه چون درد دلش کز غم شکسته سر کوه بلند آمد عقابی نه هیچش ناله ای نه پیچ و تابی ای دل نشست و سر به سنگی هشت و جان داد جان داد جان داد نشست و سر به سنگی هشت و جان داد غروبی بود و غمگین آفتابی ای عزیز دل