به گزارش سایت خبری ساعد نیوز به نقل از برنا، سریال «ستایش» این روزها از شبکه 3 درحال پخش است و بی شک کماکان جزو پرمخاطب ترین مجموعه های تلویزیونی محسوب می شود و بی تردید موفقیت این سریال در فصل های اول و دوم (به خصوص فصل اول) عامل اصلی اقبال این مجموعه تلویزیونی است و پرواضح است که این مجموعه تلویزیونی به دلیل سبک و سیاق قصه گویی اش در «فصل اول» که در فصل دوم و سوم تکرار نشد مخاطبش را درگیر می کند و قطعا تماشاگر این سریال تلویزیونی تا پایان با سریال همراه خواهد ماند.
در مطلبی پیش از این بازی بازیگران مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت و در این مطلب قرار است جدا از بازی بازیگران به سناریوی این مجموعه تلویزیونی نیز بپردازیم کارنامه سعید مطلبی و تیم نویسندگی سریال مشخصاً این امر را بر همگان مشتبه می سازد که نویسنده کارنامه دار این مجموعه کارش را بلد است و البته سلیقه مخاطب ایرانی را می شناسد پس چرا باید فصل جدید این سریال خالی از موقعیت های جذاب و تعلیق های گیرا برای مخاطب باشد؟
همین سریال در فصل اول در کشاندن مخاطب به قسمت های بعدی بسیار موثر و موفق عمل میکرد و حتی در برخی از قسمت ها برای تماشاگر چالش زا بود، چرا در فصل جدید این سریال نه تنها شاهد اتفاقات جذاب نیستیم که لحظات پر مخاطره و ملتهب قصه هم خیلی دم دستی از آب درامده است؟
سریال و قصه به شیوه ای روایت می شود که گویا هر لحظه بازیگران اجرای بداهه دارند یا حتی سکوت برخی از بازیگران سریال به دلیل احترامی است که سر صحنه وجود داشته نه اینکه از فیلمنامه باشد.
ما در این مجموعه تلویزیونی (البته تا دو هفته اول) این گمان را داریم که تقریبا اتفاقات رخ داده در سریال، یک فیلمنامه کم عمق سبک دارد که با محوریت حشمت فردوس نه تنها پیش نمیرود که با وجود بچه قصه های متعدد تنها در جا می زند. اتفاقی که گاهی اوقات مخاطب را آزار داده و کار از حوصله اش بیرون میزند و برخلاف قسمت اول به هیچ وجه زندگی جلوی دوربین سعید سلطانی جریان ندارد و نمایش و بازی های درشت، این قرارداد را با تماشاگر امضاکرده است که فصل سوم سریال «ستایش» قرار است مملو از لحظات نمایشی بازی های درشت و سکانس های غیرقابل باور به تصویر کشیده شود.
در حال حاضر قهرمان قصه در حاشیه قرارگرفته و ضد قهرمان شکلی کاملا تیپیکال در جغرافیای متفاوت قصه و در برخورد با تمام شخصیت های داستان با یک شیوه بر همه می تازد درحالی که این رفتار در جایی خنده دار است، در جایی توهین امیز، درجایی دور از واقعیت موجود در جامعه و در جایی مملو از بداموزی است، به طوری که از شخصیت حشمت فردوس به قدری یک دندگی غیرمنطقی نمایشی می بینیم که کاراکتر یا بهتر است بگوییم تیپ کاراکتر حتی پلی برای بازگشت خود باقی نمی گذارد که اگر داستان او را متنبه کرد هم تماشاگر او را باور کند و بپذیرد .
کاراکتر حشمت فردوس در فصل اول و حتی در برخی اوقات فصل دوم به رغم رنگ و لعاب خاکستریاش دوست داشتنی نشان می داد اما در فصل جدید رفتارهای دور از منطقش او را مخاطب گریز کرده است که اگر بگوییم این تکنیک قرار است در آینده سریال فرمولی باشد برای دیدن ابعاد دیگر این شخصیت باز هم این دیدگاه قابل نقد وبررسی است چرا که تماشاگرش را آزار می دهد و تحول شخصیت مانند سکانسی که در خانه ستایش نادری رخ داد خیلی باورپذیر نیست.
بی گمان باید گفت دیگر شخصیتهای «سریال» ستایش در این مجموعه رها شده اند و هیچ یک از زیر سایه حشمت فردوس خارج نمی شوند مگر سکانس هایی که هیچ ارتباطی به این تیپ کاراکتر اول سریال ندارد.
استفاده از تکه کلام « افتاد؟» در حجم وسیعی از سکانس ها این خاصیت را داشته که تماشاگر این روزها با ادای این دیالوگ می خندد، درواقع از مسافرخانه و میدان تره بار گرفته تا کلانتری و دفتر وکیل جلسه خواستگاری این دیالوگ با همان لحن و بازی بدن(حرکت دستان) تکرار می شود و تماشاگر قرار است این اکت را مدام پذیرفته و با آن احساس خوبی داشته باشد اتفاقی که عملا رخ نمی دهد و تماشاگر از ان لذت نمی برد.
اینکه سریال «ستایش» در ادامه با چه قدرت و قوتی پیش می رود و چگونه تماشاگرش را حفظ میکند یک بحث است، اینکه تماشاگر تا کی رفتارهای اُوِر اکت برخی شخصیتها (مانند حشمت فردوس) را به موازات شخصیت های خنثای دیگر تحمل می کند موضوع دیگری است که باید با گذشت زمان به آن رسید.
5 سال پیش
5 سال پیش