سرنوشت عجیب همراهان امام خمینی در پرواز انقلاب 57 +عکس

  یکشنبه، 24 فروردین 1404 ID  کد خبر 240289
سرنوشت عجیب همراهان امام خمینی در پرواز انقلاب 57 +عکس
ساعد نیوز: سرنوشت عجیب همراهان امام خمینی در هواپیمای ایرفرانس از نکات خواندنی در تاریخ ایران است.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعد نیوز به نقل از خبرگزاری دانشجو، «روزی که امام خمینی به ایران بازگشت؛ حس و حال مردم ایران به گونه ای بود که انگار (امام غایب، امام دوازدهم شیعیان) بازگشته است.» / ارنست نولته از کتاب اسلام گرایی

پرواز پاریس-تهران که در دوازدهم بهمن سال 1357 با هواپیمای بوئینگ 747 شرکت هواپیمایی ایرفرانس انجام شد را می توان یکی از معروف ترین رویداد های تاریخ معاصر ایران دانست. در این پرواز امام خمینی پس از 14 سال تبعید به ایران بازمی گشت و این درحالی رخ می داد که فقط 16 روز پیش از آن محمدرضا شاه پهلوی برای همیشه ایران را ترک کرده بود و یکی از مخالفان پیشین خود، یعنی شاپور بختیار را به نخست وزیری برگزیده بود.

بختیار برای جلوگیری از ورود امام خمینی دستور داده بود فرودگاه های کشور را ببندند. در واقع بنا بود که امام خمینی ششم بهمن ماه به ایران بازگردد، اما با بسته بودن فرودگاه ها پرواز به تهران میسر نبود. با لغو شدن پرواز ششم بهمن، اعتصابات و تظاهرات فراوانی در کشور رخ دادد و دولت بختیار در عمل مجبور شد فرودگاه ها را بازگشایی کند.

بختیار تصور می کرد می تواند با امام وارد مذاکره شود و حکومت خود را به نوعی حفظ کند. به همین دلایل دستور داد از روز 9 بهمن فرودگاه مهرآباد بازگشایی شود. با بازگشایی فرودگاه، نزدیکان امام خمینی ترتیب بازگشت وی را دادند. در روز 12 بهمن، صادق قطب زاده، عباس امیر انتظام و تعدادی دیگر از اعضای جبهه ملی پرواز چارتر هواپیمایی ایرفرانس را از پاریس به تهران کرایه کردند. بنا بر ادعای ابراهیم یزدی کرایه هواپیما 60 هزار دلار بود، اما برخی کرایه آن را 175 هزار دلار ذکر کرده اند.

قبل از پرواز، کلیه خدمه پروازی از حساسیت آن و احتمال سرگونی هواپیما مطلع بودند؛ بنابراین شرکت ایرفرانس مبلغ بالایی را برای بیمه این هواپیما درخواست کرد که اغلب هزینه آن را بازاریان نزدیک به جبهه ملی پرداختند. بنابر ادعای کسانی، چون منوچهر رزم آرا، چند هواپیمای نظامی از نوع F16 آمریکایی نیز هواپیما را اسکورت کردند که مشخص نیست از طرف کدام کشور بوده اند.

از آنجا که تضمینی برای امنیت فرود هواپیما نبود، در این پرواز شش ساعته، زن و کودکی حضور نداشت و خانم خدیجه ثقفی همسر امام خمینی و دیگران با پرواز های بعدی عازم تهران شدند. مهمانداران زن هواپیمای فرانسوی نیز به احترام امام خمینی از پوشش روسری استفاده کردند.

این هواپیما 400 صندلی داشت که بیش از 250 صندلی آن عمداً خالی ماند. مهدی عراقی در خاطرات خود آورده است که «در طول مسیر امام خمینی ابتدا از پذیرفتن جلیقه ضد گلوله پرهیز داشتند، ولی به دلیل تأکید اطرافیان جلیقه را زیر عبا پوشیدند، اما به دلیل سنگینی آن ساعاتی در داخل هواپیما آن را از تن درآوردند.»

نهایتا در ساعت 9 و 27 دقیقه و 30 ثانیه صبح 12 بهمن، هواپیمای حامل امام خمینی به فرودگاه مهرآباد نشست و با خروج وی از هواپیما، یکی از معروف ترین تصاویر تاریخ انقلاب ثبت شد.

سرنوشت همراهان امام در هواپیمای مشهور ایرفرانس چه شد؟

افراد حاضر در تصویر، و افرادی که در آن هواپیما حضور داشتند، هر کدام سرنوشت متفاوتی پیدا کردند. اما سرنوشت آنان چه شد؟ از آیت الله لاهوتی آغاز کنیم. لاهوتی از سال های دهه چهل وارد مبارزه با رژیم شاه شده بود و علاوه بر اینکه به امام خمینی علاقه بسیاری داشت، با سازمان مجاهدین خلق نیز رابطه گرفته بود.

تصویر

آیت الله حسن لاهوتی در فاصله سال های 1354 تا 1357 در زندان بود و پس از آزادی بلافاصله به نوفل لوشاتو رفت و همراه با امام خمینی به ایران بازگشت. به گزارش رویداد24 لاهوتی در شهریور 1358 مأمور به شرکت در جلسات شورای عالی سپاه شد. در روز های آغاز انقلاب، سعید لاهوتی با فاطمه هاشمی رفسنجانی و حمید لاهوتی با فائزه هاشمی رفسنجانی ازدواج کردند.

لاهوتی از طرفی با هاشمی رفسنجانی روابط خانوادگی و دوستی داشت و از طرف دیگر منتقد حزب جمهوری اسلامی بود و اختلافات وی با حزب جمهوری اسلامی هر روز بیشتر می شد. بسیاری از روحانیان بلندپایه، نگران ارتباط وی با سازمان مجاهدین خلق بودند ولی اختلاف اصلی آن ها با لاهوتی حمایت وی از ابوالحسن بنی صدر در جریان اولین انتخابات ریاست جمهوری بود.

نفر دیگر آیت الله مرتضی مطهری است که از مسافران پرواز نبود و در دوران تبعید امام خمینی در پاریس، در ایران بود. اما با فرود هواپیمای حامل امام خمینی به داخل هواپیما رفته بود تا به ایشان خوشامد بگوید. به همین دلیل تصویر وی نیز در عکس معروف دیده می شود.

تصویر

مطهری پس از انقلاب مسئول شورای انقلاب شد، ولی هشت ماه از انقلاب نگذاشته بود که ترور شد. وی در شامگاه روز سه شنبه 11 اردیبهشت 1358 پس از پایان جلسه ای در منزل یدالله سحابی به همراه گروهی از مسئولان انقلاب، در تاریکی شب و هنگام خروج از محل جلسه، هدف گلولهٔ یکی از افراد گروه فرقان قرار گرفت و پس از انتقال به بیمارستان طرفه درگذشت. قاتلان او سه نفر به نام های محمدعلی بصیری، حمید نیکنام و وفا قاضی زاده بودند.

نفر دیگری که در تصویر دیده می شود، محمدعلی صدوقی است که سال ها امام جمعه یزد بود. در حقیقت او از سال 1367 (پس از درگذشت سیدروح الله خاتمی پدر سیدمحمد خاتمی تا پایان عمر نماینده ولی فقیه و امام جمعه شهر یزد بود و سیدمحمد خاتمی علاقه زیادی به او داشت. صدوقیپس از ترور سیدمحمد پاکنژاد در مجلس نماینده یزد هم شد. او نهایتا در سال 1390 درگذشت.

در کنار صدوقی، حجت الاسلام موسوی خویینی ها دیده می شود که از او تحت عنوان رهبر معنوی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در جریان اشغال سفارت آمریکا نام می برند. خویینی ها در دهه شصت پست های مهمی از جمله دادستانی کل کشور را داشت و تا سال 1369 نیز در مجلس خبرگان عضویت داشت اما دقیقا در همان سال رد صلاحیت شد و از حضور در مجلس شورای اسلامی نیز امنتاع کرد. خویینی ها در دوران رهبری آیت الله خامنه ای دیگر پست مهمی نگرفت و در دهه هفتاد به روزنامه نگاری روی اآورد و مانند بسیاری از دانشجویان پیرو خط امام که که تغییر موضع داده اند، تحولاتی در بیانات و مواضع وی پدیدار شد. خویینی ها در دهه هفتاد به واسطه انتشار روزنامه سلام به جناح چپ در داخل بدنه نظام نزدیک شد و با توقیف سلام به جرم انتشار اسناد محرمانه کشور به محاکمه کشیده شد.

تصویر

موضع نظام در برابر خویینی ها که از نزدیک ترین افراد به امام خمینی و آیت الله مطهری بود، به جایی کشید که محمدعلی جعفری فرمانده وقت سپاه پاسداران هشدار تندی به او داد. تابناک گزارش کرده سردار جعفری چنین جملاتی درباره موسوی خویینی ها گفته است: «او در بهمن 1387 در یک جلسه خصوصی گفته بود: ما باید بیاییم و توان خود را بگذاریم و به هر قیمتی رهبری را از تخت پایین بکشیم، او باید بفهمد این مملکت این طور نیست که ایشان هر طور که خواستند این نظام را به هر سمتی بکشند.» همچنین یکی از اعضای موتلفه ترور مطهری را دسیسه خویینی ها اعلام کرده است.

برخی روشنفکران ایرانی از او دل خوشی نداشتند. از جمله محمد قائد که قطب زاده را «خر مرد رند» لقب داده و نوشته «در بیان عامه، به کسی که خیال کند دیگران جملگی مغز خر خورده اند و گوشی فقط دست خودش است خر مرد رند می گویند.»

قائد درباره قطب زاده نوشته «شغل آبرومندانه ای که خودش از راه نرسیده در هوا قاپید، پریدن روی دکل رادیو تلویزیون بود تا از آن مکان رفیع به ریاست عالیه عروج کند. صبح 23 بهمن فاتحانه وارد رادیو تلویزیون شد و در محیطی که داشمشدی هایی در حد او را تحویل نمی گرفتند شمشیر را از رو بست. در نطق هایی جنجالی برای کارکنان آن، از جمله، گفت «تلویزیون متعلق به افراد مسلمان است و باید در جهت فکر مردم پابرهنه باشد. من از این بید هایی نیستم که از آن باد ها بلرزم. ماهانه 2500 تومان حقوق خودم را از امام خواهم گرفت.» رقم اخیر که دوست داشت درویشانه تکرار کند پایه حقوق کارمند دولت در بدو استخدام بود. مخلوطی بود از پهلوان، راهزن و لوطی. ملغمه ای که در تاریخ ایران بسیار نقش بازی کرده و عملا آن را ساخته. انگار تروتازه از خیاط خانه های پاریس و رم نزول اجلال کرده باشد. به اضافه کت وشلوار هایی خوشدوخت.»

تصویر

در کنار قطب زاده صادق طباطبایی دیده می شود. وی خواهر زاده امام موسی صدر، سیدرضا صدر و برادر همسر سیّداحمد خمینی بود. طباطبایی پیش از انقلاب در آلمان تحصیل می کرد و همانجا مبارزه با رژیم شاه را آغاز کرده بود. وی سردبیر نشریه «دانشجوی مسلمان» بود که در آلمان منتشر و در سراسر جهان توزیع می شد. این نشریه به نقد فلسفی رژیم شاه و اهمیت استراتژیک دموکراسی اسلامی و اسلام میانه رو در ایران و خاورمیانه می پرداخت.

تصویر

طباطبایی علاوه بر عضویت در سازمان کنفدراسیون دانشجویان و محصلان ایرانی، بنیانگذار و عضو اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا، آمریکا و کانادا و چند دوره دبیر روابط بین الملل آن سازمان نیز بود. فصلنامه اسلام مکتب مبارز؛ ارگان انتشاراتی این اتحادیه نیز با سردبیری او منتشر می شد.

با وقوع انقلاب طباطبایی به همراه امام خمینی به ایران آمد و به عنوان نخستین معاون سیاسی و اجتماعی وزارت کشور دولت موقت، مسئولیت برگزاری همه پرسی نظام جمهوری اسلامی را در دوازدهم فروردین 1358 بر عهده وی گذاشتند.

صادق طباطبایی پس از استعفای مهندس بازرگان از دولت موقت، با حکم امام خمینی و تا انتخاب محمدعلی رجایی به رئیس جمهور، سرپرست نخست وزیری را عهده دار شد. او همچنین در نخستین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران، نامزد هم شد، ولی با کسب آرایی اندک در میان شش رقیبش، موفقیتی به دست نیاورد و ابولحسن بنی صدر رئیس جمهور ایران شد. آخرین مسئولیت صادق طباطبایی در جمهوری اسلامی، حضور در بنیاد مستضعفان بود و پس از آن او به کار نگارش کتاب و پژوهش پرداخت؛ کتاب هایی که اغلب در نقد مدرنیته و به زعم او «فرهنگ منحط غرب» بودند را می نوشت. جالب آنکه صادق طباطبایی به رغم نفرتش از «فرهنگ منحط غرب»، از زمان آغاز جنگ ایران و عراق تا پایان عمر در آلمان زندگی کرد.

آن گونه که صادق طباطبایی در خاطراتش نوشته، در آلمان برخی قرارداد های مربوط به واردات اسلحه را که شماری از کشور های غربی به صورت یک طرفه فسخ کرده بودند احیا کرد؛ از جمله شانزده فروند هلی کوپتر از شرکت ایتالیایی «بل» و نیز زیردریایی که قرار بود دولت آلمان به ایران تحویل دهد.

طباطبایی دوم اسفند 1393 در دوسلدورف آلمان درگذشت و او را در آرامگاه امام خمینی دفن کردند.

نفر دیگر در تصویر، سیداحمد خمینی است که مانند اغلب تصاویر به جا مانده امام خمینی، حضور دارد. وی در دوران تبعید پدرش همواره کنار او بود و مسئولیت تنظیم وقت و ملاقات های پدر را بر عهده داشت. پس از انقلاب نیز نقش مهمی در سیاست بازی کرد و اثر وی را در وقایعی چون عزل آیت الله منتظری و اعدام های سال 1367 می توان دید.

با افزایش سن امام خمینی، سیداحمد مسئولیت و توان بیشتری داشت و عملا بسیاری از کار های مربوط به پدرش را انجام می داد این امر به قدری بود که تعدادی از اعضای نهضت آزادی، مانند مهندس بازرگان و ابراهیم یزدی مدعی شدند احمد آقا بسیاری از نامه های پدرش را خود می نویسد؛ این ادعا البته باعث محکومیت ابراهیم یزدی شد. وی پس از درگذشت امام خمینی دیگر آن نقش پررنگ پیشین را نداشت. با ابن وجود او همچنان عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای عالی امنیت ملی و شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز بود.

تصویر

سید احمد خمینی در اسفندماه سال 1373، در حالی که 49 سال بیشتر نداشت ناگهان فوت کرد. بسیاری در همان زمان فوت ایشان، مرگ وی را مشکوک خواندند. هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود در این باره چنین می نویسد: «دربارهٔ شایعات مربوط به مرگ احمد آقا صحبت بود. خیلی شایعات نادرست به خاطر مرگ نابهنگام وجود دارد و به نظر می رسد، ضدانقلاب در پشت شایعات باشد. رادیو اسرائیل هم شیطنت می نماید.»

در آن سال ها اغلب مردم مرگ طبیعی سیداحمد خمینی را پذیرفته بودند. اما پس از سر و صدا کردن پرونده قتل های زنجیره ای، عمادالدین باقی خبر داد که محمد نیازی رئیس دادگاه نیرو های مسلح که پرونده درگذشت سیداحمد خمینی به وی سپرده شده بود، در دیداری با فرزند او سیدحسن خمینی اعلام کرده است که مجرمان قتل های زنجیره ای گفته اند که سیداحمد خمینی توسط محفل قتل های زنجیره ای کشته شده است.

این حرف ها را عمادالدین باقی در یک جلسه گفتگو و مناظره در جمع دانشجویان در اصفهان که قرار بود فلاحیان هم در آن شرکت کند اظهار داشته بود. سیدحسن خمینی نیز در نامه ای، درستی اظهارات عمادالدین باقی را تأیید کرد. علاوه بر این، در متن بازجویی های معاون امنیتی وزیر اطلاعات وقت و متهم قتل های زنجیره ای، که فیلم و مکتوبات آن به صورت عجیبی به بیرون درز پیدا کرد، آمده است که امامی با اشاره به برخی انتقادات سیداحمد خمینی به وضعیت موجود، گفته «متأسفانه حاج احمد آقا به راه یکطرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت.» دلیل درگذشت سیداحمد خمینی البته همچنان مشخص نیست و هیچ مقام حاکمیتی و دولتی به صورت رسمی مرگ وی را مشکوک نخوانده است، با این حال در روایت های غیررسمی چنین مطالبی بیان می شود.

نفر دیگری در تصویر وجود دارد که شاید سرنوشتش عجیب تر از دیگران باشد؛ ژرژان باتاواش مهمانداری که امام هنگام پیاده شدن دست وی را گرفته بود. بنابر اعلام مرکز اسناد انقلاب اسلامی، وی اصالتاً اهل الجزایر بود و به فرانسه مهاجرت کرده و و در یک خانواده مسیحی بزرگ شد. بعد از تحصیلات دانشگاهی جذب پلیس فرانسه شد و با یک خانم ایرانی به نام «بیتا آهی» ازدواج کرد. ثمره این ازدواج هم دو فرزند است. یک دختر و یک پسر که الان بین آمریکا و ایران تردد می کنند.

تصویر

وقتی امام خمینی به پاریس آمد. پلیس فرانسه چند نفر را برای محافظت نزد ایشان فرستاد که باتاواش یکی از آن ها بود. بعد از ورود به ایران هم به علت علاقه ای که به انقلاب پیدا کرده بود، در ایران ماندگار شد. در متن مرکز اسناد آمده که وی از آن موقع تا کنون در ایران است و بنابر ادعای خودش همسرش از وی جدا شده و او را بی پول و بی سرپناه در غربت رها کرده و اکنون بی خانمان است. وی در سال های اخیر در چند راهپیمایی 22 بهمن شرکت کرد و در سال 1394 درگذشت.

باتاواش به جز این حاشیه، حاشیه بزرگتری نیز داشت و انگ جاسوسی نیز به او زده شد. حمید داوود آبادی نویسنده دفاع مقدس درباره باتاواش اینگونه می نویسد: «اوایل دی ماه 1381 یعنی 7 سال پیش، شاهرخ سلطان احمدی خواهرزاده کاظم اخوان خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی که 14 تیر ماه 1361 همراه احمد متوسلیان، تقی رستگار و سیدمحسن موسوی در لبنان توسط نیرو های فالانژیست مزدور رژیم اشغالگر قدس به اسارت درآمد؛ گفته که سیدرائد موسوی فرزند فرزند سیدمحسن، شماره تلفن فردی فرانسوی را داده که مدعی است اطلاعات جدیدی درباره 4 گروگان ایرانی دارد. به گفته او نام این فرد رضا باتااوش (و نام فرانسوی اش ژرارد ژان فابین باتاوش) بوده که عصر همان روز با او در طبقه دوم یکی از لاستیک فروشی های نزدیک میدان سپاه (عشرت آباد) قرار گذاشته است. او مدعی بود که در منطقه بیروت شرقی که تحت سلطه فالانژیست ها بوده، در زندانی که چند سلول داشته، تک تک گروگان های ایرانی را دیده است. او می گفت که فالانژ ها حاضر بودند در قبال یک کشتی نفت از سوی ایران، آن ها را آزاد کنند. وقتی از او زمان ملاقاتش با گروگان ها را پرسیدم، گفت که سال 1375 بود و این درست زمانی بود که بر خلاف ادعای او، در آن زمان دیگر فالانژ ها آن قدرت گذشته را نداشته و زندان و پادگانی هم در اختیار نداشتند. وقتی که بیشتر سوال کردم، او که متوجه شد من کاملا بر اوضاع و احوال بیروت و لبنان تسلط دارم، گفت که با چشمان بسته به آن مکان منتقل شده و چیز دیگری به یاد نمی آورد.»

داوودآبادی نوشته «دو دلیل برای جاسوسی باتاواش وجود دارد. یکی اینکه بعدا در جریان یک مکالمه متوجه شده او توانسته مخ نصرت کاشانی رئیس وقت سازمان جانبازان را بزند. کاشانی پذیرفته بود در قبال واسطه گری باتاوش و آزادی حاج احمد، پیشاپیش یک خانه به نام او سند بزند و حتی یکی از مسئولان رده بالای انتظامی نیز قول داده بود که حاضر است مشکل پاسپورت و شناسنامه ایرانی برای او را حل کند.»

سایر اخبار سیاسی را از دست ندهید


دیدگاه ها


  دیدگاه ها
نظر خود را به اشتراک بگذارید
زهرا
2 سال پیش

خوب بود
بازدیدکننده
2 سال پیش

خیلی خوب بود
یه دختر عاشق وطن
2 سال پیش

بعضی جمله هاتون درست نبود بهرحال اونایی ک طمع کردن خدا دستشون رو رو کرد و بدون شک اسلام همیشه پا برجاست انشاالله هممون عاقبت بخیر بشیم
ایمان
2 سال پیش

خیلی جالب بود
احسان
2 سال پیش

عالی بود
بازدیدکننده
2 سال پیش

بسیار مطلب خوب و روشنگری بود
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها