به گزارش سایت خبری ساعد نیوز، زمانی که شما عاشق می شوید، ضمیر وابستگی شما درگیر این موضوع می شود که طرف مقابل چگونه شما را دوست دارد. شما حال خوب و ارزش فردی خود را تسلیم او می کنید و اگر او نیز آن طور که شما می خواهید به شما توجه کند می توانید بگویید که عاشق هستید. به هر حال، این مهم نیست که شما او را دوست داشته و عاشقش شده اید بلکه این برای شما مهم است که او چگونه شما را دوست دارد. زمانی که شما فکر می کنید نمی توانید بدون وجود یک نفر دیگر به زندگی ادامه دهید، از نظر عاطفی وابسته شده اید. قسمتی از وجود شما که درگیر عشق شده است، کودک درون شما یا والدی است که به عشق نیاز دارد زیرا شما به خودتان و دیگران عشق نداده اید. شما از درون احساس خلأ می کنید و انتظار دارید که یک نفر دیگر آن را پر کند زیرا شما نسبت به ارزش وجودی خود را درک نکرده اید. شما ارزش خود را به عشق دیگران وابسته کرده و گره زده اید و به همین دلیل است که احساس می کنید بدون وجود او نمی توانید به زندگی خود ادامه دهید.
عشق و دلبستگی سالم
زمانی که شما به جای این که مانند یک کودک یا بزرگسال وابسته به فردی وابسته شوید، مانند یک فرد بالغ عاشق می شوید، به رابطه ای کاملاً متفاوت نیاز دارید. به عنوان یک فرد عاشق بالغ شما باید پیوسته بر پیوندهای درونی خود توجه داشته باشید – چگونه وجود خود را سرشار از عشق کنید و ارزش فردی خود را درک کنید. به جای این که به یک نفر احتیاج داشته باشید که به شما احساس دوست داشتنی بودن و ارزشمند بودن بدهد باید خودتان احساس ارزشمندی داشته و سرشار از عشق باشید. شما می توانید این احساس درونی را تجربه می کنید زیرا یاد گرفته اید که چگونه خود را از عشقی که از منابع معنوی می گیرید سیراب کنید. زمانی که عاشق و سرشار از عشق باشید تمایل خواهید داشت که این عشق را با یک نفر دیگر که او نیز یک عاشق بالغ سرشار از عشق است سهیم شوید. در این صورت شما تمایل خواهید به جای دریافت عشق و وابسته بودن، عشق خود را به اشتراک بگذارید.
تجربه لذت واقعی از گذران وقت با یکدیگر
یکی از مواردی که وابسته شدن را با عشق واقعی متفاوت می کند، تجربه لذت واقعی از گذران وقت با یکدیگر است. شاید به نظرتان این امر بدیهی ترین چیزی باشد که در عشق وجود دارد. بله درست است! وقتی شما عاشق فردی باشید از بودن در کنار او لذت می برید و برنامه ریزی می کنید تا در طول روز یا هفته زمان هایی را با یکدیگر بگذرانید. زمانی که شما به فردی تنها وابسته شده باشید و عشقی در کار نباشد، آن لذت واقعی در کنار یکدیگر بودن را احساس نخواهید کرد.
شما تنها به دلیل این که مجبور هستید با دیگری باشید، با او وقت می گذرانید. در مدت زمانی که با یکدیگر هستید ممکن است مدام به دنبال به پایان رسیدن وقت موردنظر باشید تا بتوانید شریک خود را ترک کنید. در این مدت زمان ممکن است حتی با خود فکر کنید که کاش جای دیگری بودید یا کار دیگری می کردید.
تجربه شادی و خوشحالی حتی با وجود در کنار یکدیگر نبودن
نشانه دیگر عشق واقعی و وابسته نشدن این است که طرفین به خود و شریکشان اجازه می دهند تا زمان هایی را در تنهایی به سر ببرند. گاهی با خود خلوت کنند، بیرون بروند، تفریح کنند و با وجود انجام این کارها عذاب وجدان نگیرند. در عین حال، شریکشان نیز از این موضوع خوشحال باشد و به تنهایی و خلوت کردن فرد با خودش احترام بگذارد.
یکی از نشانه های وابسته شدن این است که فرد از تنهایی و وقت گذرانی با خودش می ترسد و مدام می خواهد تا با فرد موردعلاقه اش زمان بگذراند. این گذراندن زمان صرفاً برای درآمدن از تنهایی است. ترس از تنهایی موجب می شود تا فرد به هر قیمتی بخواهد با شخص دیگری وقت بگذراند.
عدم ترس از تنهایی یا مجرد ماندن
نشانه دیگری وابسته شدن این است که شما به خاطر ترس از تنهایی و مجرد ماندن، شریک خود را در زندگیتان بخواهید. ترس از دادن یک عزیز می تواند همیشه در زندگی وجود داشته باشد. اما بهتر این است که به جای فکر کردن به نقاط منفی و ترس از دست دادن آن ها با بودن در کنارشان لذت ببریم. اگر چنین ترسی وجود داشته باشد، در اصل و ذاتش امری عادی است اما باید از خود بپرسید که دلیل این ترس چیست؟
آیا شما می ترسید شریکتان را از دست دهید زیرا از تنها بودن و مجرد ماندن وحشت دارید؟ یا علت این ترس این است که به آن شخص بسیار علاقه دارید و می خواهید با او زندگی خود را بگذرانید. بسیاری از افراد به دلیل ترس از تنهایی، نداشتن استقلال مالی، گذراندن روز ها با خود و دلایلی مانند این چیزها از رابطه های سمی خارج نمی شوند. هرگاه می خواهید علاقه خود را نسبت به شریک زندگیتان به چالش بکشید، به زمانی فکر کنید که او را در کنار خود ندارید. چه حس و حالی خواهید داشت؟
رابطه عاطفی زندگی شما را مختل نمی کند
برخلاف تصور، فردی که عاشق باشد قرار نیست همیشه در کنار معشوق خود باشد و زندگی خود را مختل کند. یکی از تفاوت های مهم وابسته شدن با عشق واقعی در این است. عشق موجب می شود فرد زندگی و اهداف خود را بهتر دنبال کند. برنامه داشته باشد و رابطه دست و پای او را نبندد.عشق دست شما را می گیرد و بالا می کشد. برخلاف عشق واقعی، وابستگی شما را به فرد مقابلتان می چسباند و بیش از پیش منزوی خواهید شد.
همین مسئله موجب می شود در برنامه ها و سایر روابط شما اختلال ایجاد شود. حوصله کسی را نداشته باشید و خود را ایزوله کنید. چنین رفتاری احساس در قفس بودن را نه تنها به شما بلکه به شریکتان هم منتقل می کند و او نیز کم کم خود را اسیر یک رابطه می بیند که حتی نمی تواند در آن آزادی داشته باشد.
ترس از دست دادن تایید وعلاقه دیگری
وقتی شما عاشق فردی باشید و روابط شما کاملاً عاشقانه و بر پایه احترام باشد، نگران تایید او برای رفتارهایتان نیستید. افرادی که دچار وابستگی عاطفی شده اند مدام در این ترس زندگی می کنند که نکند این رفتارشان را شریکشان نپسندد. فردی که عشق واقعی را تجربه می کند نیاز نمی بیند تا نظرات و اعتقاداتش را پیش از بیان کردن در برابر شریکش در دهان مزه مزه کند. او می تواند خود واقعی اش را نشان دهد و آزادانه صحبت کند.
به عنوان مثال، وابسته شدن موجب می شود شما در رابطه ای باشید که از سلایق خود خجالت بکشید، نتوانید حتی بگویید کتاب یا موسیقی موردعلاقه تان چیست؛ زیرا مدام از این می ترسید که مورد تمسخر قرار بگیرید. این موارد موجب می شود همیشه به دنبال تغییر دادن خود باشید و در بسیاری از شرایط از خود واقعیتان فاصله بگیرید.
احترام متقابل
آن چه در یک رابطه سالم مهم است احترام متقابل دو فرد به یکدیگر است. در یک رابطه سالم قرار نیست کسی روی اعصاب دیگری برود و بخواهد او را عذاب دهد. در یک رابطه عاشقانه سلامت روان هر دو شخص حفظ می شود؛ اما در وابسته شدن احترام متقابل وجود ندارد. ممکن است دو شخص یکدیگر را به بهانه شوخی و… دست بیندازند. گاه این رفتار در جمع و در کنار دیگران هم انجام می شود. این گونه شخصیت فرد خرد می شود و ابهت خود را در برابر دیگران هم از دست می دهد.
اجبار و تحقیر
وقتی شما وابستگی عاطفی پیدا کنید مدام مجبور هستید دست به انجام کارهایی بزنید که علاقه ای به آن ها ندارید. این کارها نیز از جانب شریکتان به شما تحمیل می شود و شما مجبور هستید برای داشتن رابطه ای آرام و بدون تنش آن چیزها را انجام دهید. گاهی افراد از این ماجرا سوءاستفاده می کنند. چون می دانند فردی به آن ها علاقه مند است، سعی می کنند کارهایی را از آن ها بخواهند. در صورتی که شریکشان آن کار را انجام ندهد، قهر می کنند، توهین می کنند و به گونه ای عصبانیت خود را سر وی خالی می کنند.
در یک رابطه با عشق واقعی آن چه برای طرفین اهمیت دارد، آرامش است. تحقیر شدن معشوق فرد را هم آزار می دهد؛ بنابراین، هیچ وقت طرفین سعی نمی کنند یکدیگر را تحقیر کنند و با تحمیل کاری از فرد مقابل سوءاستفاده کنند.
احساس درماندگی
برخی از افراد به خاطر به خاطر عشق وارد یک رابطه نمی شوند. آن ها در دوره ای از زندگی خود دچار ترس و استیصال می شوند و احساس می کنند برای رفع چنین حالتی بهتر است فردی را به زندگی خود بیاورند. شما تنها به خاطر این که عاشق یکدیگر شده اید باید وارد رابطه شوید. وابسته شدن دلیل معقولی برای ورود به یک رابطه عاطفی نیست. برخی از افراد وقتی به سن خاصی برسند احساس درماندگی می کنند. در نتیجه، به خاطر نداشتن رابطه عاطفی احساس خلا می کنند.
همین امر موجب می شود تا آنان وارد رابطه ای سمی شوند. گاهی فرد نمی توانند از لحاظ احساسی زندگی خود را مدیریت کند. بنابراین، اولین راه حل برای او ورود به یک رابطه به اصطلاح عاشقانه است. این رفتار نه تنها به شما بلکه به فرد مقابل نیز آسیب های روانی زیادی وارد خواهد کرد.
تغییر دیگری
اگر وارد مرحله ای از رابطه شده اید که فکر می کنید بهتر است رفتارها و ویژگی هایی را در شریکتان تغییر دهید، بدانید که یک جای کار می لنگد. وابسته شدن موجب می شود تا شما به مرور سعی کنید فرد را تبدیل به الگویی کنید که در ذهن دارید. زیرا در همان ابتدای کار عاشق شخص نشده اید. یک فرد عاشق نیازی به تغییر در معشوق خود نمی بیند. البته این مسئله به معنای آن نیست که هر کسی به رفتار زشت یا زننده ای که دارد ادامه دهد.
رابطه باید برای هر دو فرد مانند یک مدرسه بماند و هر دو چیزهایی از یکدیگر یا بگیرند. دو فرد عاشق سعی می کنند به رشد یکدیگر کمک کنند اما هیچ گاه با یک ذره بین نمی نشینند تا ایرادی پیدا کنند و شریک خود را تغییر دهند. مسلما هیچ کس کامل نیست و در همه ایراداتی وجود دارد.