به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز به نقل از اعتماد، با شیشه سیر ترشی، آمده بود سراغ آقا ولی. «مهمان دارم، اما پول ندارم مرغ بخرم. این ترشی را بگیر و به جای آن یک مرغ به من بده.» آقا ولی، اما قبول نکرده بود، چون او هم، همزمان با کاهش قدرت خرید مردم و کم شدن سود فروشگاه، خرج و مالیات زیادی دارد درحالی که روزانه دستکم 2 تا 3 نفر به او مراجعه میکنند که پول مرغ و گوشت ندارند. «تا چند ماه پیش افراد پولدار و خیری بودند که ماهانه مبلغی را به صورت امانت برای افراد نیازمند و ناتوان در خرید گوشت و مرغ، میگذاشتند، اما از 7-6 ماه پیش دیگر از آنها هم خبری نیست و تعدادشان خیلی کم شده.»
چند روز پیش یکی از کاربران توییتر درباره حسابهای دفتری قصابیها به نقل از یکی از رفقایش نوشته بود که رفته قرض نیازمندان در قصابیها را تسویه کند، اما متوجه شده بیشتر بدهیها مربوط به پوست مرغ و پای مرغ است. طی هفتههای نخست فروردین افزایش قیمت مرغ در اهواز مشکلاتی را برای مردم رقم زد.
25 فروردین گزارشهایی از تشکیل صفهای طولانی مرغ در این شهر در رسانهها منتشر شد. همان زمان «محمد مالی» فعال رسانهای در توییتر نوشت که حتی در 8 سال جنگ تحمیلی هم وضعیت کمبود و کیفیت پایین مرغ در اهواز و خوزستان اینگونه نبود.
این وضعیت در تهران هم از ابتدای فروردین شروع شده و از چند روز پیش قوت گرفته است. خبرگزاری فارس بیستویکم فروردین در گزارشی از افزایش قیمت هر کیلو فیله مرغ به 180 هزار تومان، سینه مرغ با استخوان 84 هزار تومان، ران مرغ 75 هزار تومان و سینه مرغ بدون استخوان 130 هزار تومان نوشت و در جدولی قیمت اقلام دیگری را هم آورد: بال و کتف و کمر مرغ 85 تا 95 هزار تومان.
گردن، دل، جگر و سنگدان هم 20 تا 25 هزار تومان. پیش از این قیمت گوشت مرغ کیلویی 63 هزار تومان تعیین شده بود، اما روز دوشنبه «عطاالله حسنزاده»، عضو هیاتمدیره اتحادیه مرغداران گوشتی کشور گفت که قیمت مرغ باتوجه به افزایش هزینههای تولید 73 هزار تومان تعیین شده است. بنابراین قیمت مرغ دوباره افزایشی بیش از 15درصد را تجربه میکند. تازه اگر آنطور که «یوسف خانی»، رییس اتحادیه فروشندگان پرنده و ماهی تهران گفته تا 20 اردیبهشت کمبود آن برطرف شود.
گزارش میدانی از فروشگاههای مرغ و گوشت در چند نقطه تهران نشان میدهد که هر روز به جمعیت افرادی که توان خرید گوشت و مرغ ندارند، افزوده میشود. برخی فروشگاهها در محلههای پایین شهر، حساب دفتری را بستهاند و برخی از آنها قصد تغییر شغل دارند، چراکه عدهای حتی توان خرید دل و جگر مرغ را هم ندارند و ماندن در این بازار برای آنها هم صرف نمیکند.
سوپر گوشت ولی فلاحی در محله کیانشهر شمالی و حوالی منطقه 15 تهران یکی از همینها است که از یکی، دو سال گذشته حساب دفتری مغازه را بسته. میگوید زمانی حساب دفتری داشته است، اما حتی همان آشنایانی که گوشت و مرغ را نسیه میبردند، توان تسویه تا پایان ماه را نداشتند و بدهیها پرداخت نمیشد.
در ماههای گذشته هم که شرایط خرید مردم فرق کرده، بسیاری برایش ماست و پنیر محلی، ترشی یا مربای خانگی آوردهاند تا از طریق مبادله کالا به کالا برای خوراک امروز و فردای خود یا پذیرایی از مهمان، گوشت و مرغ تهیه کنند.
آقا ولی نمیتوانسته ترشی و پنیر را به جای پول از آنها قبول کند، چون کشتارگاه هم ترشی و ماست و پنیر و مربا را به جای پول مرغ از آقا ولی قبول نمیکند و باید مبلغی در ازای آن پرداخت کند. «قبلا هر ده روز، یک نفر از مراجعین پول خرید مرغ و گوشت نداشت ولی حالا هر روز دستکم دو، سه نفر با این شرایط میآیند و آدم نمیتواند به همه کمک کند. با مرغ 150 هزار تومانی نمیشود به همه کمک کرد. افرادی هم که تا همین چند ماه پیش سه تا، سه تا مرغ میخریدند حالا سه تا را یکی کردهاند.»
«مصطفی» قد بلندی دارد، جوان است و لاغر. دو شب پیش پس از دو هفته، بالاخره از صاحب فروشگاه گوشت و مرغ محله، دو عدد ران مرغ گرفته و به خانه برده تا بتواند سرش را بالا بگیرد. «اولینبار بود که چنین کاری کردم. رفتم گفتم پول ندارم گوشت بخرم. خیلی لحظه بدی بود، اما مجبور بودم. دو هفته بود گوشت نخورده بودیم. یک پسر 9 ساله و یک دختر 7 ماهه دارم که شیرخواره است. ما که توان تهیه شیر خشک نداریم، بنابراین همسرم که بچه شیر میدهد باید تغذیه درستی داشته باشد ولی با این کرایه خانهها مگر آدم به تغذیه هم میتواند فکر کند. سه ماه دیگر پایان موعد قرارداد خانه است و اگر نتوانم تمدید کنم، لابد باید بروم حیاط خانه پدرم چادر بزنم. این حرفها را به صاحب مغازه گفتم. شناخت چندانی که از من نداشت ولی لطف کرد دو قطعه ران به من داد و گفت پول نمیخواهد.
در این شرایط ما فقط خودمان را سیر میکنیم. هفته پیش همسرم تهماندههای نان ساندویچی را با ته مانده سویا سرخ کرد و یک وعده همان را خوردیم، اما این شد غذا. واقعا این حرفها را نمیشود به هیچکس گفت. پدر و مادر خودم که غصه میخورند و جز یک خانه چیزی ندارند که کمک ما کنند، پدر و مادر همسر هم که سرکوفت میزنند؛ ممکن است به روی من نیاورند، اما خب بالاخره پای سلامت دخترشان در میان است، بقیه هم که هیچ. جمعه به جمعه فقط دعا میکنم خانه ما نیایند، چون واقعا نمیدانم باید چه کنم.»
«نسیه فروخته نمیشود لطفا سوال نفرمایید.» زنی روبهروی فروشگاه و زیر نور ایستاده، دستش را روی پیشانی گرفته و چشمهایش را جمع کرده است و نوشته روی کاغذ را میخواند. بعد به دیوار تکیه میدهد و سر برمیگرداند که برود. هیچ دوست ندارد حرف بزند، اما بعد از کمی اصرار میگوید: «بارها رفتم قصابی محل، خواهش کردم به من نسیه بدهد، اما نداده و مجبور شدم با پولی که داشتم فقط پا و گردن مرغ بخرم و برای بچهها درست کنم.» چند روز پیش زهرا دختر کوچکترش از او پرسیده «چرا ران مرغ نداریم.»
مادر هم جواب داده که «خاصیت پا و گردن مرغ بیشتر است.» بعد برای اینکه دیگر نفهمند زرشک پلو را با پا و گردن مرغ درست کرده، دور از چشمان بچهها استخوانها را جدا کرده و باقیمانده گوشتها را داخل زرشک قاطی کرده. «خودم که میدانم دروغ است. مدام نگرانم بچهها در آینده مریض شوند و بعدها بفهمند حرفهایم دروغ است. من یتیم بزرگ شدم. بچه که بودم خیلی فقیر بودیم. مادرم میرفت تهماندههای میوه را میخرید، مثلا انگورهای ته بار و جدا از خوشه را که خریده و شسته بود، میداد دستمان و میگفت: «پول بیشتر دادم و گفتم اینا رو دون کنن براتون تا راحت بخورید.» بعد که بزرگ شدیم فهمیدیم قصه چیست.»
هفته قبل از چشمهعلی، سوار مترو شده و به قیطریه رفته. فروشگاه گوشت و مرغ پیدا کرده و از صاحب مغازه خواسته با شناسنامه یا کارت ملی به او مرغ نسیه بدهد. فروشنده، اما برداشت نادرستی از درخواست او داشته است بنابراین مجبور شده سکوت کند. «گفتم حاضرم چند ساعت اینجا کار کنم «هر کاری» و آخر شب یک مرغ ببرم، اما قبول نکرد. «هر کاری» را که گفتم برگشت و بد به من نگاه کرد و انگار برداشت بدی کرده بود.»
فروشگاه گوشت و مرغ محمود آقا در حوالی میدان حر دیگر مانند گذشته جنب و جوش مشتریها را ندارد، به همین دلیل قصد تغییر شغلش را دارد. در مغازه او هم بسیاری از مردم فقط وارد میشوند. قیمت که میگیرند پس از اندکی مکث، بدون اینکه حرف دیگری بزنند خیره به موزاییکهای کف سالن، به سمت در خروجی میروند. «عدهای حتی با قیمتهای قبل از این گرانیها هم توان خرید نداشتند و نسیه میخریدند حالا که دیگر هیچ. وضع بدتر شده است. در 7-6 ماه گذشته 70 درصد فروش مغازه کم شده است. حساب دفتری هم فایده ندارد، یعنی افراد گاهی حتی تا یکی، دو ماه بعد هم توان تسویه ندارند.» این کار هم دیگر برای آقا محمود شغل نمیشود، چون سودی ندارد. از یک طرف خرید مردم کم شده و از طرف دیگر مالیاتها افزایش یافته است. «دایم که نمیشود سنگدان و دل و جگر مرغ فروخت. بالاخره مرغ کامل هم باید فروش برود. سود و استفاده ما هم پایین آمده و در عوض مخارجمان بالا رفته است.»
سوال را که میشنود با تشر میگوید؛ به خاطر گرانی نه فقط ما که همه مصرف را کم کردهاند و به سمت اجزای کم ارزشتر و طبعا ارزانتر مرغ روی میآورند. اگرچه برخی از همان اجزای کم ارزشتر مانند کتف و بال و گردن مرغ هم گران است. «این افتضاح را دولت به بار آورده تا همهچیز را دوباره گران کنند. اول مرغ است و بعد هم به اقلام دیگر میرسد.» کیومرث 50 ساله، حوالی نواب زندگی میکند، شغل آزاد دارد و مرغ، هفتهای سه بار جزو برنامه غذاییشان است. با این قیمتها اگر هفتهای سه بار مرغ بخرد در ماه حدود یک میلیون و دویست هزار تومان هزینه آن خواهد شد درحالی که مستاجر است و هزینههای جاری دیگری نیز دارد.
امیری از فروشگاه گوشت و مرغی در منطقه 3 تهران که در واقع محلهای مرفهنشین است هم از کاهش قدرت خرید مردم منطقه میگوید و اینکه ماهانه به حدود 30 تا 40 خانواده از مناطق مختلف تهران گوشت و مرغ رایگان میرساند. «در چند ماه گذشته فروش مرغ حدود 50درصد کم شده. وضعیت درباره گوشت بدتر است و خرید آن 70درصد کمتر شده است.»
از وقتی قیمتها ماه به ماه تغییر کرده و گران شده است، مشتریهای فروشگاه نوری در رباطکریم کم شدهاند و او چارهای نداشته است جز اینکه مغازه را ببندد و شغل خود را عوض کند. نوری حالا در کشتارگاه کار میکند و میگوید که همان زمانی هم که مغازه داشت، خیلیها میآمدند اصرار میکردند تا با حساب دفتری به آنها مرغ و گوشت بدهد. دلش میسوخته و حساب برایشان باز میکرده: «بعد میدیدم دیگر پیدایشان نمیشود. توان تسویه نداشتند و دیگر رویشان نمیشد داخل مغازه بیایند. راهشان را کج میکردند تا آنها را نبینم.» درحالی که بسیاری از مردم توان خرید مرغ کامل را ندارند. چند روز پیش هم قطعهبندی مرغ در فروشگاهها ممنوع شد.
نوری معتقد است که ممنوعیت قطعهبندی مرغ باعث میشود، همانهایی هم که بال و کتف و گردن مرغ میخریدند و به خانههایشان میبردند از آن محروم شوند. «از طرفی همه مرغها که سالم نیستند. مثلا بال مرغ زخمی است، اما اعضای دیگر آن قابل استفاده است و برای جلوگیری از حیف شدن آن، قطعات ناسالم از آن جدا میشود و افرادی که نمیتوانند مرغ کامل بخرند با قیمت کمتری به قطعات دیگر مرغ دسترسی پیدا میکنند.»
مجید حقوق ماهیانهاش 8 و نیم میلیون تومان است و ماهانه حدود 6 میلیون کرایه خانه دارد. کجای تهران زندگی میکند؟ جوادیه. دو دختر 15 و 19 ساله و یک پسر 6 ساله دارد و همسری که از دو سال پیش بیکار شده و در خانه خیاطی میکند، اما درآمد چندانی ندارد. «خانمم میانگین ماهی دو میلیون تومان کمک میکند و با کسر اجاره خانه ما ماهیانه با 4 تا 4 میلیون و 500 هزار تومان سر میکنیم.»
دختر بزرگشان نمیتواند کلاس کنکور برود و از دو ماه پیش مدام در گوش پدر خوانده که برود کار کند. چند روز پیش هم در پونک کار پیدا کرده، اما به خاطر سختی راه و دور بودن به خانه، نتوانسته برود. «خانواده پنجنفره با ماهی 4 میلیون و 500 هزار تومان چطور باید گوشت و مرغ و سبزی و شیر و تخممرغ و پنیر و ماست بخریم، هزینه رفتوآمد بدهیم، هزینه درمان بدهیم. اینها را که گفتم ضروریات است که ما دست و پا شکسته داریم. دستمان دیگر کمتر به گوشت و حتی مرغ میرسد. دیگر تکههای آن را در خورشت میشمریم.» به تلخی میخندند: «مثلا به هر کداممان دو تکه میرسد.»
کاهش قدرت خرید مردم به ویژه در حوزه محصولات غذایی از یکسو آنان را به زیر خط فقر هدایت خواهد کرد و از سوی دیگر کیفیت پایین زندگی، کاهش روابط و درنهایت بروز انواع بیماریها در جامعه را رقم خواهد زد. سال 97 نتایج پژوهشی با عنوان آثار افزایش قیمت کالاهای خوراکی بر رفاه و فقر خانوارهای شهری ایران نشان داد که با 5 درصد افزایش قیمتها، 144 خانوار (1.98درصد) به خانوادههای فقیر و زیر خط فقر اضافه شدهاند و با افزایش 25 درصدی قیمتها، 253 خانوار (3.5 درصد) و با افزایش 50درصدی قیمتها 503 خانوار (6.93 درصد) به زیر خط فقر منتقل شدند. این پژوهش براساس اطلاعات استخراجشده از هزینه و درآمد خانوارهای شهری مرکز آمار ایران در سال 1393 انجام شده و مقاله پژوهشی آن در نشریه اقتصاد و توسعه کشاورزی به چاپ رسیده است.