به گزارش پایگاه خبری_تحلیلی ساعدنیوز به نقل از رکنا، جناب شاپور شما چندساله بودید که مادر را از دست دادید؟
من آن زمان در کلاس نهم بودم و چهارده سال سن داشتم.
خیلی از مخاطبان دوست دارند تصاویر عینی و روشنی از فروغ فرخزاد را از توضیحات شما ببینند. اگر خاطرات خاص یا صحبتی دارید که تابهحال بازگو نشده است، ممنون میشوم برای ما تعریف کنید؟
خاطرات من از فروغ بسیار مختصر هستند؛ اما خاطره فراموش ناشدنی که در ذهنم مانده این است که زمانی که پدر و مادرم از هم جداشده بودند من دیگر فروغ را ندیدم تا دوره دبیرستان که در دبیرستان فیروز بهرام بودم یک روز کلاس تعطیلشده بود و من در حیاط با یکی از همکلاسیهایم در حال دعوا کردن بودم که یکی از دوستانم میان دعوا آمد و گفت شاپور مادرت آمده و کنار در منتظر توست! من خیلی تعجب کردم چون مادر من تابهحال چنین کاری نکرده بود... تا کنار در رفتم و فروغ را دیدم. خیلی حرف نزدیم با همقدم زنان به سمت خیابان جمهوری رفتیم، سمت خیابان حافظ، صحبتهای فروغ را به خاطر ندارم فقط گریههای فروغ را به یاد میآورم و اینکه رسیدیم به چهارراه یوسفآباد که فروغ به من گفت برویم سمت حافظ.
آن زمان یک کافهتریایی بود، در همین خیابان حافظ که محل جمع شدن روشنفکران آن دوره بود. آن زمان من از دیدن فروغ بسیار متعجب بودم و نمیتوانستم گریههایش را درک کنم؛ و به همین خاطر همراهیاش نکردم و به خانه برگشتم. خیلیها که این خاطره را میشنوند، از من میپرسند درباره دیدارتان با فروغ به پدرتان چیزی گفتید یا نه؟! نه... من با پدر راجع به این موضوع صحبتی نکردم تا بعدها که این خاطره را در جاهای مختلف تعریف کردم و ایشان متوجه شدند... این تنها خاطره من از فروغ بود!
روزی که پدر خبر از دنیا رفتن فروغ را به شما داد را به خاطر دارید؟
بله. پدر خبر تصادف Crash و فوت شدن فروغ را به من داد، اما مرا برای تشییعجنازه و مراسمش نفرستاد جز یکبار که من همراه با دوست پدرم آقای اردشیر محصص برای لحظاتی در مراسم فروغ حضور پیدا کردم؛ اما متاسفانه جزییات را به خاطر ندارم.
11 ماه پیش
11 ماه پیش
11 ماه پیش