زیباترین متن های ادبی در مورد عشایر
جابه جایی و حرکت افراد و خانوارهای عشایری بین قلمروهای ییلاقی (سردسیر) و قشلاق (گرمسیر) که با هدف دسترسی به علوفه مرتعی تازه برای تعلیف احشام و اهتزاز از گرما و سرمای شدید انجام می گیرد. کوچ عشایر معمولاً با شرکت همه افراد خانوار، بار و بنه و سرپناه قابل حمل در قالب رده های ایلی یا امروزه به صورت انفرادی و تک خانواری صورت می گیرد. کوتاه و بلند بودن مسیر کوچ، تغییری در مفهوم کوچ عشایر به وجود نمی آورد. در ادامه ساعد نیوز بهتر ین متن و شعر هایی با مضمون عشایر برای شما گردآوری کرده است لطفا با ما همراه باشید تا از این مطالب لذت ببرید.
زیباترین متن ادبی با مضمون عشایر
پشت دیوار سکوت
مرغ زنگاری شب بیداراست
وبه آواز بلند
قصه کوچ مرامی خواند
فرصتی نیست مرا
که به تنهایی خود گریه کنم
ﺍﯾﻞ ﻣﻦ ! ﺑﺎﻣﻦ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﭼﺎﻣﻪ ﺭﺍ
ﺩﺭﮎ ﮐﻦ ﺑﺎﻭﺭﮐﻦ ﺍﯾﻦ ﻏﻤﻨﺎﻣﻪ ﺭﺍ
ﺍﯾﻞ ﻣﻦ ! ﻧﺎﯼ ﺗﻮ ،ﺑﺎ ،ﻧﯽ ﺧﻮﺷﺘﺮ ﺍﺳﺖ
ﻫﺎﯼ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺗﻮ ، ﺑﺎ ،ﻫﯽ ﺧﻮﺷﺘﺮ ﺍﺳﺖ
ﯾﺎﺩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻭ ﺻﻔﺎﯼ ﻧﯽ ﻟﺒﮏ
ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮ ﻭ ﮐﻤﯽ ﻧﺎﻥ ﻭ ﻧﻤﮏ
ﯾﺎﺩﮐﻮﻩ ﻭ ﯾﺎﺩﺷﺒﮕﯿﺮ ﻭﺷﮑﺎﺭ
ﺭﺩﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ” ﺑﺮﻓﺘﻮ ” ﺗﺎ ” ﻧﺴﺎﺭ “
ﺗﯿﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﯾﺎﺱ ﺑﺎﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﺮ
ﻣﺮﺩﻣﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﮔﻞ ﺣﺴﺎﺳﺘﺮ
ﻣﺎ ﺩﻟﯽ ﭘﺎﮎ ﻭ ﺩﻫﺎﺗﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ
ﺧﻠﻖ ﺧﻮﯼ ﺍﯾﻠﯿﺎﺗﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ
ﺍﯾﻞ ﻣﺎ ﺑﺎ ﮐﻮﻩ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺩﺭﺑﻠﻨﺪﯼ ﻫﺎ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
مرغ پا بسته ی قلبم؛
هوس کوچ ز دنیا دارد
ماهی غرقه به خاکم؛
طلب نوش ز دریا دارد
وزش باد بهار و دک آن
ابر سیاه از بر مهر
التماسی است که دل؛
عرضه به رؤیا دارد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ﺑﺮﺯﮔﺮ ﻧﺎﻥ ﺟﻮﯾﻦ ﺭﺍﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ
کﺎﺭ ﺑﺮﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ
ﮐﺘﺮ ﭼﺎﯼ ﺑﺮﺯﮔﺮ ﺑﯽ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺩﺳﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﺱ ﺗﺎﻭﻝ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺗﺮﺩﺭ ﻧﺸﯿﺐ ﺩﺭﻩ ﻫﺎ
ﮔﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﯿﺶ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ
ﯾﺎﺩ ﮐﻮﭺ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﻫﺎ ﺑﺨﯿﺮ
ﯾﺎﺩ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺑﺨﯿﺮ
ﻧﯽ ﻟﺒﮏ ! ﺁﻭﺍﺯ ﮐﻦ ﺍﺯ ﮐﻮﭺ ﺍﯾﻞ
ﻟﺐ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ ﺍﺯﮐﻮﭺ ﺍﯾﻞ
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اندوه دنیای شاعرانه مرا کس نمی بیند
این دلتنگی جاودانه مرا کس نمی بیند
برآنم که کوچ کنم از آشیان خویش
که آتش نهان در آشیانه مرا کس نمی بیند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ﮐﻮﭺ ﯾﻌﻨﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﯾﻞ
ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺗﻨﮓ ” ﭼﻮﯾﻞ “
ﮐﻮﭺ ﯾﻌﻨﯽ ﺟﺴﺘﺠﻮﯼ ﺑﯽ ﺩﺭﻧﮓ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﺍﺳﺐ ﻭﺍﻧﺪﻭﻩ ﻭﺗﻔﻨﮓ
ﮐﻮﭺ ﯾﻌﻨﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﯾﻞ ﺍﮔﺮ ﯾﮑﺠﺎ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺍﯾﻞ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﻮﭺ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﯽ ﺍﺯﻫﺒﻮﻁ
ﻗﺼﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ” ﺑﺮﻧﻮ ” ﻭ ” ﻧﺎﻥ ﺑﻠﻮﻁ “
امّا
دلی دارم
و حسرتِ دُرناها
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ﮐﻮﭺ ﯾﻌﻨﯽ ﺯﺧﻢ ، ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ
ﮐﻮﭺ ﯾﻌﻨﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭﯼ ﺭﮐﺎﺏ
ﮐﻮﭺ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭﻏﺮﻭﺑﯽ ﺑﺎﺷﮑﻮﻩ
ﺭﺩﺷﺪﻥ ﺍﺯﺗﻨﮕﻪ ﻫﺎﯼ ” ﺯﺭﺩﮐﻮﻩ “
ﺍﯾﻞ ﻣﺎ ﺁﻻﻟﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﺎﺧﺖ
ﺑﻬﺘﺮﺍﺯ ﻧﯽ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺧﺖ
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دلم گرفته
درست مثل لک لکی
که بال هایش را
برای کوچ
امتحان می کند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دوست ات دارم
و همین غمگین ترم می کند...
وقتی که نمی توانم چهارفصل جهان را
بر شانه های تو آواز بخوانم
وقتی که بادی
برگ های ات را از من می گیرد...
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
درخت بالابلند من!
باور کن این همه خواستن
غمگین است
برای پرنده ای که از کوچی
به کوچ دیگر پرواز می کند...
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
باشد پرنده! کوچ بکن سمت خانه ات
هر چند سخت می گذرد با بهانه ات …
آن جا امیدوارم از آواز پر شوی
موسیقی و غزل بشود آب و دانه ات
خوش بگذرد طراوت ییلاق و بشکفد
در چشم برفگیر اهالی جوانه ات
حالا برو به خاطر آسوده، در دلم
تا بازگشت، جای کسی نیست لانه ات
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
پشت دیوار سکوت
مرغ زنگاری شب بیداراست
وبه آواز بلند قصه کوچ مرامی خواند
فرصتی نیست
مرا که به تنهایی خود گریه کنم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
آه باید کوچید
باید از زندگی و هر آنچه در آنست گذشت
ای همه مهرووفا فرصتی نیست
مرا که به تنهایی خودگریه کنم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
فصل کوچ کردن فرارسیده
ولی بالهای خسته او
هنوز رنجور وامانده اند از پرواز شاید
او اصلا پرنده ای نبوده یا دیگر لیاقت پریدن ندارد
پس بالهای پروازش کو……..
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
گلهای جوانیت همه پرپر و زرد
وان اسب به سوی دشت پیری
هی شد «جاوید» بدان که کوچ نزدیک شده
روزی که دگر بهار زیبا دی شد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
کوچ حرف پرندگان مهاجراست
تو!باپای کدام حادثه آمده ای
که بوی غربت خاک می دهی
ای پرنده محاجر!
پرهای پروازت
چه بوی غریبانگی می دهند
برنوبدست مردعشایر صبور نیست
مردی سکوت کرده و خاموش بی صدا
خاموشیش نشان رضایت به زور نیست
بغضش اگر شکست گمانم که شر شود
این حادثه به ذهن حکیمانه دور نیست
شاید که شاکی است از این نام بی نشان
نامش عشایر است ولیکن غیور نیست
از ابروی برنو و ایلت دفاع کن
برنو برای کشتن زاغ و سمور نیست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
عشایر زاده ام از بختیاری
کنیم از خاک میهن پاسداری
خطوط قرمز ما خاک میهن
شود دشمن ز برنویم فراری ...
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
من عشایر زاده ام
من قوانین طبیعت را خوب می دانم
من سراسیمگی مورچه ها را در زیر باران می فهمم
من وسواس پرنده ها را در ساختن لانه شان می بینم
من مسئولیت پدرانه کوه و بیشه را در حفظ جهان می دانم
من اشتیاق شقایق را به هنگام تولد در نگاهش می خوانم
من دلواپسی کبکی را از صدایش می فهمم
من از بوسه باران عاشقانه خاک و آب، دلم می لرزد
قوانین بشر را شاید نه، قانون طبیعت را من نیک می دانم
کودکانم باید به یک غنچه چنان بنگرند که فیلسوفی به نوکتابی از فلسف
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دُهترملوس عشایر
دختر زیبای عشایر
دیگ پسین سرچشمه
مَشک زِربغلت بی
کِرَکوسواراسب
تفنگ مِن دس دلش وتیت بی
ازپشت سر سیلت کِردم
سرزلفی سرپللت بی
نونِسم اووش بخوم
یا سیلت کنم تیلم مِن تیلت بی
توگفتی بیو ومال
تا چاشتی بیاریم
یکی گو اووش بره
مه جومتَ بیاریم
جومَ زی مِن چشمه
ریش مِن اوودِیاربی
مِن دلم گِرم اَر شیم کنه
بَی دَیم رختلش بیاریم
دووَرلرنومت چِنه
بوت کیه ازکوطایفه و ایلی
مودوهترعشایرم
چی پرسی نژادم
سیل بکن مَی ...
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
هدف ما از ارائه ی این مطالب بزرگداشت عشایر زحمت کش و قدرتمند بود. امیدوارم از مطالب ارائه شده لذت برده باشید. برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر به بخش سرگرمی(اس ام اس) ساعد نیوز مراجعه نمایید.