دسته بندی ها

سیاست
جامعه
حوادث
اقتصاد
ورزش
دانشگاه
موسیقی
هنر و رسانه
علم و فناوری
بازار
مجله خانواده
ویدیو
عکس

جستجو در ساعدنیوز

مجله خانواده / سرگرمی / اس ام اس /

زیباترین و ادبی ترین متن در مورد صدف دریایی 

پنجشنبه، 15 مهر 1400
صَدَف نام علمی است که به پوستهٔ سخت کلیه جانوران نرم‌تنی که دارای پوشش خارجی هستند اطلاق می‌شود، از قبیل دوکفه‌ای‌ها و شکم‌پایان. صدف در بین بیشتر مردم محبوبیت دارد و حداقل هر کدام از ما انسان ها هنگام رفتن به دریا صدف به عنوان سوغاتی برای آکواریوم منزل یا خاک گلدان هایمان آورده ایم با ما همراه باشید.

در ادامه ساعد نیوز گلچینی از بهترین متن و شعر های ادبی با مضمون صدف گرآوری کرده است که شما عزیزان میتوانید برای کپشن انواع فضای مجازی بهره مند شوید. همراه ساعد نیوز باشید.

زیباترین متن و شعر ادبی با مضمون صدف

ز تلخرویی دریاست

بی نیاز صدف

کند به ابر گهر بار

لب فراز صدف

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

تیر مژگانت

هدف دارد مرا

وین ارادت

جان به کف دارد مرا

از چه دوری جویم

از موج گران

عشق چون دُر

در صدف دارد مرا …

صدفی به صدف مجاورش گفت:

در درونم درد بزرگی احساس می کنم،

دردیسنگین که سخت مرا می رنجاند.

صدف دیگر با راحتی و تکبر گفت:

ستایشاز آن آسمان ها و دریاهاست.

من در درونم هیچ دردی احساس نمی کنم.

ظاهرو باطنم خوب و سلامت است.

در همان لحظه خرچنگ آبی

از کنارشان عبورکرد و سخنانشان را شنید.

به آن که ظاهر و باطنش خوب و سلامت بودگفت:

آری! تو خوب و سلامت هستی

اما دردی که همسایه ات در درونش احساس می کند

مرواریدی است که زیبایی آن بی حد و اندازه است.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

در صدفی بیدار می شوم

در صدفی می میرم

و سینه ریزم

صدف های کف دریاست …

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

دوست دارم

در این شب دلپذیر

عطر تو

چراغ بینایی من شود

و محبوبه شب راهش را گم کند

دوست دارم

شب، لرزان از حضورت

پایش بلغزد

در چاله ای از صدف

که ماهش می خوانند

و خنده آفتاب دریا را روشن کند

اما نه آفتاب است و نه ماه

عصرگاهی غمگین است

و من این همه را جمع کرده ام

چون دلتنگ توام

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

گر کنی پنهان گهر را

زیر دامان صدف

سر برون آرد ز شوخی

از گریبان صدف

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

هنوز دوستت می دارم

علیرغم هرچه هست،

چون در سواحل تو آموختم

چگونه از میان صدفی مهتاب را بنوشم.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

ای صدف چون آمدی

در بحر ما غمگین مباش

چون صدف ها گوهرافشانت کنم

نیکو شنو

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

آری پرنده ی شب آه منست و هرشب

وی می پرد به آفاق از کهکشان فرا تر

دل زادگاه عشق ست در سینه، آه و افسوس

چون این صدف نپرورد از غصه پر بهاتر

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

ننوازی به سرانگشت مرا ساز خموشم

زخمه بر تار دلم زن که در آری به خروشم

چون صدف مانده تهی سینه ام از گوهر عشقی

ساز کن ساز غم امشب، که سراپا همه گوشم

کم ز مینا نیم ای دوست که گردش بزدایی

دست مهری چه شود گر بکشی بر بر و دوشم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

با عشق توست که می پیوندم

به خدا، زمین، تاریخ، زمان،

آب، برگ، به کودکان آن گاه که می خندند،

به نان، دریا، صدف، کشتی

به ستاره ی شب آن گاه که دستبندش را به من می دهد،

به شعر که در آن خانه دارم و به زخم که در من لانه کرده.

تو سرزمین منی، تو به من هویت می دهی

آن که تو را دوست ندارد، بی وطن است.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

تا گرفتم خلوتی تاریک، روشن تر شدم

قطره ای بودم چو رفتم در صدف گوهر شدم

هیچ گل چون من در این گلزار بی طاقت نبود

خواب دیدم چون نسیم صبح را، پرپر شدم

خشکسالی دیده ای در این چمن چون من نبود

ابر را دیدم چون در آهنگ باران، تر شدم

هر روز

غرق می شوم

در این شهر بی دریا

و شب

خودم را بالا می کشم

روی تخت خواب

با صدف هایی در دستم

و تکه های تور

چسبیده به تنم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

دریا
به دلتنگی ساحل
موج و صدف می بخشد
تو چه بخشیدی
به سکوت این شب ها
جز حسرت و آه

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

امشب به قصه ی دل من گوش می کنی

فردا مرا چو قصه فراموش می کنی

این دُر همیشه در صدف روزگار نیست

می گویمت ولی تو کجا گوش می کنی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

تا گرفتم خلوتی تاریک، روشن تر شدم

قطره ای بودم چو رفتم در صدف گوهر شدم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

هر روز

غرق می شوم

در این شهر بی دریا

و شب

خودم را بالا می کشم

روی تخت خواب

با صدف هایی در دستم

و تکه های تور

چسبیده به تنم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

سلامم را برسان به دریا قاصدک .

دستی از دل تنگم به سر شالیزار بکش.

قاصدک چشمانم را ببر به لیلاکوه،

کمی عطر چای بیاور.

چشمانم بی قرار باران است.

باران قهر کرد و نبارید

ابر نشد که بر موجهای کف و صدفهای ماسه ای سجده کنم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

هنوز دوستت می دارم

علیرغم هرچه هست،

چون در سواحل تو آموختم

چگونه از میان صدفی مهتاب را بنوشم.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

نامت را بر زبان می آورم

دریا بر من گسترده تر می شود

دریایی که ادامه ی گیسوان توست

کلامت را سرمه چشم می کنم

آفتاب و ماه و ستارگان را

در آب ها می بینم

می خوانمت

موجی بلند به ساحل می دود و دست می گشاید

صدفی پلک می زند

و تو در گیسوانت می تابی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

من با نفس های تو

بیدار می شوم …

از صدف درآمدی دیروز

و حالا بر کف دست من

پرواز را دل دل می کنی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

صدفی به صدف مجاورش گفت:

در درونم درد بزرگی احساس می کنم،

دردی سنگین که سخت مرا می رنجاند.

صدف دیگر با راحتی و تکبر گفت:

ستایش از آن آسمان ها و دریاهاست.

من در درونم هیچ دردی احساس نمی کنم.

ظاهر و باطنم خوب و سلامت است.

در همان لحظه خرچنگ آبی از کنارشان عبور کرد و سخنانشان را شنید.

به آن که ظاهر و باطنش خوب و سلامت بود گفت:

آری! تو خوب و سلامت هستی اما دردی که همسایه ات در درونش احساس می کند

مرواریدی است که زیبایی آن بی حد و اندازه است

سخنی چو گوهرتر صدف لب تو دارد

سخن صدف رها کن، گهری نمای ما را

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

مرا چگونه جلای وطن کند دلگیر؟

که در صدف، گهرم بی صدف ز غلطانی است

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

توتیا شد گهرم زین صدف تنگ فلک

گر برون زین صدف بدگهر افتم چه شود؟

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

دل زبس سرگشتگی در سینه ام، در سینه نیست

گوهر غلطان ندارد در صدف، جا در صدف

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

گر کنی پنهان گهر را زیر دامان صدف

سر برون آرد ز شوخی از گریبان صدف

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

ز تلخرویی دریاست بی نیاز صدف

کند به ابر گهر بار لب فراز صدف

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

ز حسرت گهر آبدار گفتارت

گهر چو آب ،روان گردد ازدهان صدف

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

ساکت
صبور
سرد٬
چون سنگی
بر کرانه ی دریایی:
محو تدریجی در پنجه ی آب
و صدای امواج
در صدف تنهایی.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

تویی ساحل منم قایق ، رها در موج تنهایی
کنارت باز می خواهم ، شبی آرام و یلدایی
منم آن ناخدایی که ، رهم گم گشته در طوفان
به دنبال تو می گردم ، تویی فانوس دریایی
پری وارانه می خوانی ، سرودی آسمانی را
ز خویت مرد دریاها ، ندارد هیچ پروایی
منم ماهی تو صیادی ، که دامت عشق انگیزد
بینداز و ببین تا من ، بر انگیزم چه غوغایی
برای دیدنت جانا ، ندارم راه جز دامت
به آغوشش کشم حتی ، اگر این است شیدایی
دلم را نور باران کن ، صدف هستم تحمل کن
که مروارید � ...

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

ز چرخ همچو صدف گوهر تو بی قدرست

چرا برون ز صدف چون گهر نمی افتی؟

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

در صدف گوهر جدا باشد ز آغوش صدف

وصل هجران است هر جا دورباش ناز هست

مطالب فوق گلچینی از بهترین شعر ومتن های ادبی در مورد صدف بوده است. امیدوارم لذت برده باشید.برای مشاهده ی مطالب پرمحتواری دیگر به بخش سرگرمی (اس ام اس) ساعد نیوز مراجعه نمایید.


1 پسندیدم دیدگاه ها

استخاره آنلاین
فال حافظ آنلاین
فال امروز یکشنبه 07 مرداد
از سراسر وب
دیدگاه خود را ثبت نمایید
پذیرش و چاپ مقاله در مجلات خارجی ISI، SCOPUS، PUBMED، ISC
آموزش گام به گام نحوه سابمیت مقاله در مجلات ISI (آی اس آی)
تصادف وحشتناک و له شدن خودروی سواری پژو 206 در مرند
پایان نامه خود را چگونه به مقاله تبدیل کنیم؟
اصول مهم ویراستاری تخصصی کتاب چیست؟
(تصاویر) خانۀ مدرن و استثنایی یک زوج جوان در قلب جنگل/ پنجره های روبه جنگل و رویایی
ترجمه تخصصی کتاب
چگونه پایان نامه را به کتاب تبدیل کنیم؟
اکسپت فوری مقاله برای دوره دکتری
بهترین ترجمه با بهترین مترجم آنلاین + معرفی 8 پلتفرم برتر ترجمه