بیوگرافی پژمان جمشیدی
پژمان جمشیدی متولد ۱۰ شهریور ۱۳۵۶ در تهران، بازیگر است. دانشجوی انصرافی لیسانس رشته عمران با ۱۱۰ واحد می باشد، فوتبالیست حرفه ای بود، یک برادر بزرگتر از خود بنام هومن متولد ۵۳ و یک خواهر کوچکتر از خود بنام مامک متولد سال ۶۱ را دارد.
خانواده
پدر و مادرم فرهنگی بودند. مادرم معلم دبستان و پدرم دبیر زیست شناسی و زمین شناسی دبیرستان بود. پدرم فوق لیسانس زمین شناسی و لیسانس تربیت بدنی بود اینکه می گویم مال سال ۱۳۴۰ است.
ازدواج
خواهر و برادرم ازدواج کردند ولی من من هنوز ازدواج نکردم و شرایط زندگیم این گونه پیش رفته. ازدواج اتفاقیه که هنوز برای من رخ نداده به نظر من ملاک و معیار برای ازدواج تعیین کردن اشتباهه مهم اینه که یه نفر به دلت بشینه و دوسش داشته باشی. طبیعتاً آدم هایی که با آن ها اشنا می شویم و باهاشون رفت و آمد میکنیم از نظر شخصیتی و رفتار مورد قبول مون هستند اینکه قلاب دلمون کجا گیر کنه معلوم نیست. یه چیزه دیگه که خیلی مهمه باید حرفی برای گفتن با همسرتون داشته باشید و باید به روزها و شب هایی که قراره با همسرتون زیر یه سقف زندگی کنید فکر هم بکنید البته من خیلی دوست دارم با دختری ازدواج کنم که زندگی اش با هیجان همراه باشد و شاغل هم باشه یعنی زندگی اش طوری باشه که حرف های زیادی برای گفتن داشته باشه.
ماجرای فیلم سقوط هواپیمای پژمان جمشیدی
چند ماهی می شود که پژمان جمشیدی در حال گذراندن دوره های آموزش خلبانی است. اخیراً در استوری پژمان جمشیدی فیلمی منتشر شده که پژمان جمشیدی تنهایی سوار هواپیما میشه و با اینکه خلبان اصرار میکنه که پژمان این کارو نکن و او گوش نمیده و پرواز میکنه و بعد از چند دقیقه سقوط می کند و خلبان با گفتن یا ابوالفضل یا ابوالفضل به سمت هواپیمای سقوط کرده می دود.
آیا واقعا پژمان جمشیدی سقوط کرده است؟
پژمان جمشیدی در سلامت کامل هست و این فیلم فقط یه شوخی بود که پژمان جمشیدی با خلبانش ترتیب داده بود طی خبرهایی که منتشر شده خلبان ممنوع پرواز شده است و پژمان جمشیدی در سلامت کامل است.
علاقه به فوتبال و سنگ نوردی
از زمانی که دست چپ و راستم را شناختم عاشق توپ پلاستیکی شدم و دنبال فوتبال رفتم، همیشه از من می پرسند فوتبال را از کی شروع کردم اما واقعا نمی دانم من دیپلم سنگ نوردی هم دارم اما آنقدر عاشق فوتبال بودم که ورزش های دیگر در کنار فوتبال قرار می گرفت.
کشف استعداد
اول راهنمایی بودم که یک معلم ورزش داشتیم آن زمان که مدرسه فوتبال وجود نداشت، یک روز گفت یک پوشه و عکس و یک برگه کپی از شناسنامه و ۱۵۰ تا تک تومانی بیاورید که به تیم آموزشگاهی بروید همین کار را کردم و از همان جا فوتبال حرفه ای ام آغاز شد.
آموزشگاه فوتبال + حضور حرفه ای
بغل پا زدن و خیلی از تکنیک ها را مدرسه فوتبال یاد گرفتم از همین کار آموزشگاهی به تیم باشگاهی رفتم، عضو تیم نوجوانان دارایی تهران شدم و پایم به تیم ها باز شد. از همان سالی که در تیم دارایی سال ۱۳۷۴ بازی کردم به تیم ملی نوجوانان هم دعوت شدم
باشگاه های حرفه ای
جمشیدی در سال ۱۳۷۶ به جوانان باشگاه کشاورز پیوست. سپس به تیم سایپا دعوت شد او با درخشش های که داشت به ولفسبورگ آلمان هم دعوت شد اما بخاطر پیروزی قید حضور در آن تیم را زد و با قرار داد ۱۴ میلیون تومان در سال ۱۳۷۹ وارد تیم پرسپولیس شد
عشق و عاشق + رها کردن دانشگاه
من کلا معماری را بیشتر دوست داشتم، اصلا هم مدرکم را نگرفتم. سال آخر مشکلاتی با دانشگاه پیدا کردم و سنوات ندادند و باید دو ترم دیگر می خواندم من ۱۱۵ واحد پاس کرده بودم که دیگر دانشگاه را رها کردم، آن زمان اوج فوتبالم بود و در پرسپولیس حضور داشتم. اتفاقا یک روز رفتم پیش خانم فائزه هاشمی رفسنجانی و او نامه ای به من داد که یک ترم دیگر بخوانم و مدرکم را بگیرم اما مشکلی داشتم در عالم بچگی، درگیر بحث عشق و عاشقی شده بودم و اصلا روی نامه اقدامی نکردم.
حضور در دربی ها
سایپا بهترین روزهای فوتبالی ام بود که برای تیم ملی امید و بزرگسالان انتخاب شدم اما پرسپولیس هم فوق العاده بود، خصوصا قهرمانی ای که داشتیم. هر بازی ای که می بردیم به خاطر هواداران کلی خوشحال می شدیم من و داوود فنایی، حامد کاویانپور و بهنام ابوالقاسم پور بیشتر با هم بودیم و هم اتاق می شدیم، هشت تا دربی حضور داشتم که یکی را بردیم، دو تا باختیم و پنج تایش مساوی شد
تعداد بازی های ملی
من می گویم بیست و یکی، عادل فردوسی پور می گوید ۱۴ تا و فدراسیون هم می گوید ۱۹ تا (با خنده) اما خیلی هم فرق نمی کند و این تفاوت چیز عجیب و غریبی نیست یک بازی ملی هم افتخار کردن دارد.
خداحافظی از فوتبال
سال ۹۰ عطای بازی کردن را به لقایش بخشیدم و رفتم دو سال هم در تیم پاراگ مربیگری کردم و قهرمان جام حذفی تهران شدیم بعد که بحث بازیگری پیش آمد و دیگر کلا از فوتبال دور شد
آشنایی با پیمان قاسم خوانی
من سال ۸۱ در مراسمی با خانم بهاره رهنما آشنا شدم و همیشه دوست داشتم پیمان همسر سابقش را ببینم چند مصاحبه از او خواندم و به نظرم آدم جذابی آمد خانم رهنما گفت شوهرم پرسپولیسی است و یک شب شام من را به منزل شان دعوت کرد. من و پیمان خیلی دوست شدیم با هم به فوتبال می رفتیم و فوتبال می دیدیم بیشتر بحث های ما آن زمان فوتبالی بود.
طرح سریال پژمان + نحوه ورود به بازیگری
زمانی که بازی می کردم وقتی به سوپرمارکت می رفتم فروشنده اصلا نمی گذاشت دست به هیچ چیزی بزنم و خودش همه چیز را می آورد اما وقتی فوتبالم تمام شد دیگر به من محل نمی گذاشت و خودم باید همه چیز را برمی داشتم، این برایم کمدی جالبی بود یا وقتی به بانک می رفتم اصلا نوبت و این حرفها نبود و سریع کارم انجام می شد اما بعد از فوتبالم به بانک رفتم و دو ساعت نشستم، کسی هم من را نشناخت و چکم هم برگشت خورد، اما وقتی از بانک آمدم بیرون دو نفر آمدند و با من عکس انداختند. اینها را به پیمان قاسم خانی می گفتم که او می گفت از اینها یک خط بنویس، طرحش را پیمان نوشت و قرار شد عید ۹۱ آن را بسازند که نرسید به سال بعدش موکول شد.
سه هفته تا بازیگری
پیمان گفته بود فقط در صورتی فیلمنامه سریال پژمان را می نویسد که یک فوتبالیست بازی کند دوباره گفت دوست داری خودت بازی کنی ؟! چند روز مهلت خواستم برای فکر کردن … پیمان گفت به من اعتماد کن و من قبول کردم از زمانی که بازی در سریال را پذیرفتم تا شروع تصویربرداری، سه هفته طول کشید بنابراین زمان کافی برای آموزش بازیگری و کمک گرفتن از کسی نداشتم.
فرق سینما با تلویزیون
کار سینما و بازیگری کلا تایم ندارد و خیلی سخت است وقتت دست خودت نیست و نمی دانی دقیقا کی کار داری و کی نداری درحالیکه در فوتبال همه چیز مشخص هست کی مسابقه داری کی تمرین داری چه تایمی از سال باید در اردو باشی و … بعد دیگر وقتت دست خودت هست.