به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی ساعدنیوز به نقل از خبرفوری، موتورسوار جوان با دیدن قمه ترسناکی که در دست زورگیر نوجوان بود، موتورسیکلت را وسط خیابان خیام 70 رها کرد و از آن فاصله گرفت اما زورگیر با مشاهده ترس و وحشت موتورسوار، با دستانی نیمه باز درحالی «گارد» گرفت که قدم هایش را آرام آرام به سوی موتورسیکلت برمی داشت و مال باخته نیز با چهره ای وحشت زده از آن دور می شد.
حالا موتورسیکلت بین زورگیر و موتورسوار افتاده بود و زورگیر نوجوان تلاش می کرد به هر طریق ممکن خود را به موتورسیکلت برساند و آن را سرقت کند! در همین حال ناگهان دو مرد لباس شخصی از راه رسیدند و با چند حرکت دفاع شخصی قمه وحشتناک را از چنگ زورگیر خارج کردند و یکی از آنان دستبندهای آهنین قانون را در حالی بر دستان وی حلقه زد که روی زمین افتاده بود.
دو مجری قانون که افسران گشت نامحسوس کلانتری سپاد مشهد بودند، بلافاصله زورگیر مذکور را به همراه قمه ای که در دست داشت به مقر انتظامی انتقال دادند.
دقایقی بعد بازجویی های تخصصی از این متهم با دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) درحالی آغاز شد که بررسی ها نشان داد او به مواد مخدر صنعتی شیشه نیز اعتیاد دارد.
این نوجوان خشن که در زورگیری یک دستگاه موتورسیکلت با حضور به موقع نیروهای انتظامی ناکام مانده بود قبل از آن که در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری مورد واکاوی های روان شناختی قرار گیرد، سرگذشت تلخ و زندگی آشفته خود را فاش کرد و در گفت وگویی کوتاه به سوالات پاسخ داد.
دوستانت تو را به چه نامی صدا می کنند؟
مبین.
یعنی نام مستعار نداری؟
نه! مرا با همین نام می شناسند!
الان درس می خوانی؟
نه! تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم ولی بعد از آن دیگر به مدرسه نرفتم.
چرا؟
چون پدر و مادرم همیشه با هم درگیری داشتند به همین دلیل من هم گاهی یک روز به مدرسه می رفتم و گاهی دو روز غیبت می کردم! بعد هم باید دلیل غیبت را برای مدیر مدرسه توضیح می دادم! من دروغ می گفتم، آن ها هم باور نمی کردند بالاخره خسته شدم و دیگر به مدرسه نرفتم! چون درس هایم خیلی ضعیف شده بود و همه مرا سرزنش می کردند.
هنوز هم با پدر و مادرت زندگی می کنی؟
نه! از حدود 4 سال قبل آواره شدم چون مادرم طلاق گرفت و به دنبال زندگی خودش رفت.
دلیل اختلاف پدر و مادرت چه بود؟
پدرم اعتیاد داشت و مدام مواد مصرف می کرد البته تنها همین موضوع نبود او مشکل اعصاب و روان هم داشت که با هر بهانه ای با مادرم درگیر می شد و کارشان به دعوا می کشید.
پس الان نزد مادرت هستی؟
تا زمانی که مادرم به عقد موقت یک مرد دیگر درنیامده بود با مادرم زندگی می کردم اما وقتی او ازدواج کرد، دیگر شوهرش مرا نمی خواست و به ناچار مجبور شدم به خانه پدر بزرگم بروم.
چرا به ناچار؟
چون پدر بزرگ پدری ام و مادر بزرگم پیر و سالخورده هستند و من حوصله آن ها را هم ندارم.
خواهر و برادر نداشتی؟
نه! من تک فرزند هستم.
سرکار می روی؟
نه! بعد از آن که ترک تحصیل کردم چند جا برای کار رفتم اما از من ضامن می خواستند کسی هم ضمانت مرا نمی کرد یعنی کسی را نداشتم که مرا ضمانت کند. برخی جاها هم که کار می دادند از من بیگاری می کشیدند و حقوق اندکی می دادند!
معتادی؟
بله! قبلا بنگ می کشیدم و قرص های مخدردار مصرف می کردم اما الان شیشه می کشم.
از چه زمانی خلافکار شدی؟
از همان دوران کودکی خلافکار شدم چون وقتی بچه هایی را می دیدم که پدر و مادر دارند و خیلی خوش هستند! به آن ها حسادت می کردم، چرا که هر چیزی می خواستند پدر و مادرشان فراهم می کردند و من حسرت می خوردم به همین دلیل از همان دوران کودکی لوازم بچه های دیگر را می دزدیدم!
اما الان با قمه زورگیری می کنی؟ چرا؟
چاقوکشی را از 11 سالگی شروع کردم چون دیگر سرقت اموال دیگران برایم سخت شده بود. یک قمه بزرگ با خودم برمی داشتم که آن ها را بترسانم. چون از بزرگ ترها سرقت می کردم و آن ها قدرت بیشتری داشتند!
اهل مشهدی؟
بله! در بولوار دوم طبرسی ساکن هستیم.
چه شد که چاقو برداشتی؟
اول به خاطر قدرت نمایی نزد دوستانم چاقو حمل می کردم تا از من حساب ببرند اما بعد برای زورگیری هم استفاده کردم.
سابقه هم داری؟
نه!
با این شیوه باز هم زورگیری کرده ای؟
دو بار دیگر در بولوار دوم طبرسی زورگیری کردم.
الان پشیمانی؟
بله! قبول دارم که اشتباه کردم.
چرا روی جوان موتورسوار قمه کشیده بودی؟
می خواستم موتورسیکلت او را زورگیری کنم که بعد با آن همه جا بروم اما وقتی موتورسوار ترسید و موتورسیکلت را کف خیابان انداخت، ماموران لباس شخصی وارد خیابان شدند و اصلا نفهمیدم چگونه مرا دستگیر کردند.
زخم های وحشتناک روی صورتت چگونه به وجود آمد؟
این ها آثار دعوا با دوستانم است. من به تازگی درگیر موادمخدر صنعتی شده ام. آن روز هم شیشه مصرف کرده بودم و حال خوبی نداشتم که با دوستم دعوا کردم و به او یک ضربه چاقو هم زدم!
هنگام زورگیری موتورسیکلت هم حال طبیعی نداشتی؟
بله! هم شیشه کشیده و هم قرص خورده بودم! به همین دلیل وقتی دستگیر شدم حال طبیعی نداشتم!
حرفی برای گفتن داری؟
فقط اگر پدر و مادرم مرا رها نمی کردند شاید من هم هنوز درس می خواندم و آدم حسابی بودم. فقط به پدر و مادرها می گویم که طلاق نگیرند!