به گزارش سرویس مستند ساعدنیوز، دو سمور جوان که همیشه بهدنبال ماجراجویی و شیطنت بودند، یک روز کنار رودخانه به تمساح بزرگی برخوردند که بیخیال آفتاب میگرفت. از آنجا که هر دو سرشار از جسارت و کمی هم حماقت بودند، تصمیم گرفتند برای تفریح دم تمساح را گاز بگیرند و سریع فرار کنند.
لحظهای کوتاه بعد از انجام این کار، هنوز طنین خندهشان از روی آب شنیده میشد که ناگهان تمساح با سرعتی غیرمنتظره برگشت. چشمانش از خشم میدرخشید و با یک حرکت پرقدرت شروع به تعقیب آنها کرد.
سمورها، که تازه فهمیده بودند با چه موجود اشتباهی شوخی کردهاند، وحشتزده میان بوتهها و سنگها میدویدند. صدای برخورد دم تمساح با سطح آب و خروش او هر لحظه نزدیکتر میشد.
در نهایت، پس از چند بار لیز خوردن و پشتکزدن ناخواسته، آن دو سمور با تمام توان خود را به بالای یک درخت نیمهافتاده رساندند و نفسزنان بالا رفتند. تمساح عصبانی زیر درخت منتظر ماند، اما از آنجا که نمیتوانست بالا بیاید، پس از مدتی غرغرکنان به سمت آب برگشت.
سمورها که قلبشان هنوز تند میزد، یکدیگر را نگاه کردند و فهمیدند که شاید وقتش رسیده باشد از شیطنتهای بیفکرانه دست بردارند. البته… فقط شاید!
برای مشاهده سایر مطالب مربوط به حیات وحش کلیک کنید