به گزارش سرویس فرهنگ و هنر ساعد نیوز، ملاصدرا حکیم ایرانی عصر صفویه، عنوان بزرگترین فیلسوف ایران در دوران جدید را به خود اختصاص داده است. این حکیم فرزانه که با عنوان صدرالمتالهین شناخته میشود صاحب نظریات بسیاری بود. وی علم فلسفه را به درجات بالایی رساند و توانست در این زمینه نظریات بدیعی ارائه داده و راه جدیدی در علم فلسفه بگشاید و آثار زیادی از او برجای ماند. بنیادی ترین اصل فلسفی ملاصدرا، نظریه وحدت وجود و حرکت جوهری است. برای آشنایی با این فیلسوف بزرگ با ما همراه شوید.
اگرچه ملاصدرا یکی از بزرگترین متفکران فلسفی و فکری است، تذکرهنویسان سال تولد وی را ذکر نکردهاند؛ ازاینرو، سال تولد او بهدرستی مشخص نیست. وی که در شهر شیراز به دنیا آمد، فرزند ابراهیم بن یحیی قوامی از وزرای عصر صفویه بود (برخی منابع تاریخی پدر ملاصدرا را وزیر شاه تهماسب صفوی دانستهاند).
ملاصدرا یگانه فرزند پدرش بود که خداوند او را پس از نذر و نیاز بسیار به والدینش مرحمت کرده بود. ابراهیم، صدرا را برای طلب علم به مکتب فرستاد و او شاگرد کوشای مکتب شد. صدرا بعد از مرگ پدرش، برای تکمیل دانش خود به اصفهان رفت و از محضر شیخ بهاءالدین عالی بهره برد. ملاصدرا بعد از مرگ استادش شیخ بهایی، به محضر میرداماد و سید محمد باقر رسید و به تکمیل تحصیلات خود پرداخت، تا به درجه استادی رسید.
ملاصدرا شاگردان مبرزی داشت که از جمله آنها میتوان به ملاحسن فیض کاشانی و عبدالرزاق لاهیجی اشاره کرد که هر دو داماد وی بودند. ملاصدرا مانند بسیاری از فیلسوفان، در دورهای از محنت و سختی به سر میبرد؛ زیرا مردم زمانهاش، او را نمیشناختند؛ اما بعد از مرگش، ستاره اقبال او درخشید و افکارش زنده ماند.
صدرا از سمت مردم زمانه خود اعم از عالم و جاهل، بیاعتنایی و جفا دید و در محرویت و غصه زندگی کرد. حق او شناخته نشد و حرمتش را نگه نداشتند. فقهایی که خود را حامی و متولی دین میدانستند، به او حمله کردند و او برای فرار از این رفتارها، گوشه عزلت گرفت و در حدود 15 سال در کوهستانهای اطراف قم به دور از دیگران، روزگار گذراند تا به آرامش روحی و فکری برسد.
ملاصدرا از اندیشه استادان خود میرداماد و شیخ بهایی تاثیر زیادی گرفت و زمانی که میخواست فلسفه اشراق (تصوف) را با فلسفه مشاء جمعآوری کند، این روحیه تاثیر از استاد، در کار او اثر گذاشت. مراحل زندگی ملاصدرا شامل سه مرحله بود:
مرحله اول: تحصیل علم
مرحله دوم: عزلت و گوشهگیری
مرحله سوم: تالیف و تدوین آرا و اندیشههای او
طبق منابع، ملاصدرا در سال 1050 هجری قمری درگذشت. مرگ وی سبب ناتمام ماندن نوشتههای او بهویژه در تفسیر قرآن شد. وفات وی در شهر بصره بود و طبق سنت شیعیان به شهر نجف برده و طبق گفته نواده دختری او که علم الهدی نام دارد، در سمت چپ حرم علی بن ابوطالب دفن شده است.
یکم خرداد ماه با نام سالروز بزرگداشت این فیلسوف بزرگ در تقویم ایرانی، نامگذاری شده و هر سال در ایران به این مناسبت، مراسمی برای بزرگداشت این حکیم بزرگ، برگزار میشود.
گاهی خداوند را به صورت وجودی قهار و جبار نشان میدهند و تقوی را ترس از خدا معنی می کنند و ترس از خدا را مایه تقرب الهی میدانند.
اما خداوندی که عاشق مخلوقات خود است و مهربانترین مهربانان است و اوست که رحمتش بر غضبش سبقت دارد چه ترسی دارد.
اکثر آثار صدرالمتالهین ملاصدرای شیرازی که از نظر بنده بزرگترین فیلسوف مشرق زمین است به زبان عربی نوشته شده اند. بزرگترین کتاب وی اسفار اربعه و شواهد الربوبیه فی مناتج السلوکیه است که هر دو کتاب عربی می باشند. کتاب سه اصل تنها کتاب ملاصدرا به زبان فارسی می باشد. البته اشعاری و گفتار هایی از ملاصدرا به صورت مکتوب به ما رسیده است. متن زیر یکی از متونی است که از ملاصدرا به زبان فارسی خودش به ما رسیده و هیچ ترجمه ای نشده است.
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
وبقدر نیاز تو فرود می آید
وبقدر آرزوی تو گسترده میشود
وبقدر ایمان تو کارگشا میشود
وبه قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود
یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسر ماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
نا امیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید
از نااجوانمردیها
ناراستی ها
نامردی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب،با کودکانتان تاب میخو.رد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچهئ های خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که در عشق یافت نمی شود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیست را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید؟!